صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۰۱۰۴۲۳
تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱۴۰۰ - ۱۶:۲۰
دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح کرد:

حجت‌الاسلام سعیدرضا عاملی گفت: قرآن در مورد تفکر بسیار آموزه‌های بزرگی دارد. به فرموده قرآن کریم اگر اهل شنیدن دقیق و تعقل باشیم جای ما در جهنم نیست. امروز هم اگر اهل شنیدن و تفکر باشیم سعادتمند هستیم.

به گزارش خبرنگار ایکنا، افتتاحیه ششمین دوره مقدماتی «طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی» امروز چهارشنبه 12 آبان‌ماه به میزبانی دانشگاه تهران برگزار شد.
حجت‌الاسلام والمسلمین سیدسعید رضا عاملی، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، به ایراد سخنرانی پرداخت که در ادامه می‌خوانید:
 
بنده به چند نکته اشاره می‌کنم؛ نکته اول درباره اهمیت علوم انسانی و علوم اجتماعی در مقایسه با سایر علوم است. علوم انسانی و اجتماعی به دلیل اینکه با انسان و پیچیدگی‌های رفتاری وی سر و کار دارند دانش آنها سخت‌تر و پیچیده‌تر از علومی همانند علوم پزشکی یا علوم پایه است که با جسم انسان و شناخت پدیده‌های هستی سر و کار دارند. علوم اجتماعی از جمله علومی است که با فکر، انگیزه، رویکرد و جهان‌بینی، حوزه شناختی و فهم انسان و نوع رفتار کلامی و غیر کلامی او سر کار دارد لذا بسیار پیچیده است.
 
تأثیر پذیری علوم اجتماعی از علوم تجربی
 
ما اشرافی بر عالم ذهن نداریم و حدس می‌زنیم که چه نظام معرفتی در فکر یک انسان وجود دارد. علوم اجتماعی و انسانی به لحاظ روشی، طی دو قرن اخیر تحت تاثیر علوم تجربی بوده است؛ همان نگاه دکارتی که فرض می‌کرد اگر خط کشی در اختیار داشته باشد می‌تواند همه پدیده‌های هستی و حتی رفتار انسان را اندازه‌گیری کند. این نگاه تلاش می‌کرد پدیده‌ها را بفهمد اما در عمق فهم خود با خطاپذیری مواجه بود و هر یافته آن ممکن است با یافته دیگر نقض شود و عکسِ آن چیزی که در این دانش تصور می‌کردیم، محقق شود و مثلاً دارویی به جای اینکه عامل درمان سرطان باشد منجر به تشدید آن شود.
 
علوم انسانی هم سعی کرد با مطالعات تجربی، انسان را بفهمد. قاعدتاً در مطالعات اجتماعی از پیمایش استفاده کرده و سؤال و جواب طراحی می‌کنیم و کسانی که با روش‌های تجربی علوم انسانی آمیخته شده‌اند اساساً روش را فقط روش تجربی می‌دانند. بنده کتابی با عنوان «روش‌های تحقیق در مطالعات فرهنگی و رسانه» دارم که در آن چهل روش را برای شکستن هیمنه روش‌های تجربی معرفی کرده‌ام چراکه این روش‌های تجربی در بسیاری از موارد خطا‌پذیر هستند و در فهم افراد، کلیشه ایجاد می‌کنند. 
 
به دنبال روش‌های تجربی، روش‌های پسامدرن آمد که در این روش‌ها از ابتدا، تمام مطالعات پیشینی نقض شد. خصوصیت پست مدرن‌ها این است که معتقدند باید داستان را از اول شروع کرد. آنها از اول می‌گویند ما با پدیده آشنا نیستیم و این جمله، بنیان پست مدرنیسم است لذا دانش‌های پیشینی تأثیری در آنها ندارد اما خطایشان این است که هدفی ندارند لذا اگر به هنر پست مدرن توجه کنید آشفتگی بسیاری در آن وجود دارد. این در حالی است که روش‌های تجربی، حداقل، فهم‌هایی را ایجاد می‌کردند. 
 
گستردگی متغیرها در علوم انسانی
 
واقعیت این است که نگاه سطحی نگرانه‌ای راجع به علوم انسانی وجود دارد در حالی که باید فاخرترین و تواناترین افراد وارد حوزه‌های علوم انسانی و اجتماعی شوند. نکته دیگر اینکه علوم انسانی باید به مؤلفه‌های زیادی توجه کند. در علوم تجربی، متغیرهای محدودی وجود دارد و ثابت هستند تا رابطه علی و معلولی کشف شود اما در علوم انسانی با انسان رو به رو هستیم که ممکن است ذهن وی رویایی باشد. در اینجا با انسانی روبه رو هستیم که تابع هنجارهای اجتماعی است و هنجار‌های غیربومی نیز وارد این میدان تأثیرگذاری بر انسان شده‌اند. در این شرایط افراد وقتی در جمع قرار می گیرند تابع جمع می‌شوند. 
 
نکته دیگری که باید بیان کنم این است که نگاه انتقادی را باید در فهم و درک خودمان تقویت کنیم. گاهی اوقات در مورد نقد، مغالطه‌هایی صورت می‌گیرد و یکی از مغالطه‌ها این است که ما باید عیب و ایرادات را برجسته کنیم. این بخشی از نقد است اما همه نقد نیست چراکه نقد از ذهن متفکر بیرون می‌آید. قرآن در مورد تفکر بسیار آموزه‌های بزرگی دارد. به فرموده قرآن کریم اگر اهل شنیدن دقیق، و تعقل باشیم جای ما در جهنم نیست. امروز هم اگر اهل شنیدن و تفکر باشیم سعادتمند هستیم.
 
نقد چهار رکن دارد
 
معتقدم نقد، حداقل چهار رکن دارد که رکن اول آن شناخت خود پدیده مورد مطالعه است. قبل از این شناخت و مداقه دقیق که نمی‌توان آن را نقد کرد بلکه باید پدیده را به خوبی بشناسیم. شهید مطهری وقتی از مارکسیسم صحبت می‌کند مشخص می‌شود که آنقدر که وی مارکسیسم را به خوبی درک کرده خود مارکسیست‌ها درک نکرده‌اند. رکن دوم نقد، شناخت ظرفیت‌های یک فکر و برجسته‌سازی داشته‌های آن پدیده است. در مرحله سوم باید ضعف‌ها و کاستی‌ها بیان شود. همچنین نقد نمی‌تواند بدون توجه به نقاط مطلوب باشد. رکن دیگر نقد، توان ارائه راه حل و حرکت به سمت پیشرفت یک حوزه‌ دانشی است.
 
بحث بعدی این است که دامنه نقد علوم انسانی تا چه حوزه‌ای است؟ وقتی از نقد سخن می‌‌گوییم سراغ فلسفه‌ها، متون و جهان بینی‌ها می‌رویم که البته قطعاً بخشی از نقد همین است ولی همه نقد این نیست مخصوصاً در دنیا کنونی، نقد دامنه‌های دیگری همانند نقد نظام حکمرانی یا مدیریت اجتماعی پیدا کرده است. چه بسا به خاطر قدرت یک نظام حکمرانی، یک ملت تبدیل به ملتی اندیشمند و فاخر و یا چه بسا به خاطر روش‌های غلط مدیریتی، یک ملت آسیب جدی ببیند.
 
دایره دیگر نقد، حوزه نظام‌ها و سیستم‌ها است؛ مخصوصاً در عصری که آن را عصر الگوریتم نامگذاری کرده‌اند که طبیعت آن دیدنِ فرآیند و بازخوردهای آن است بازتاب آن در بسیاری از رفتارهای اجتماعی باید مشاهده شود. معتقدم اسم دوره جدید را باید عصر داده‌های بزرگ گذاشت. امروزه داده‌های زیادی وارد زندگی ما شده است. از اول ژانویه 2001 تا امروز 85 تریلیون ایمیل ارسال شده است که ممکن است گفته شود بسیاری از آنها غیرواقعی است اما بالاخره این وضعیت نشان می‌دهد که تبادل اطلاعات صورت می‌‌گیرد. کاربران فعال گوگل نزدیک به یک میلیارد و سیصد میلیون نفر هستند. 
 
حاکمیت منطق ریاضیات بر جهان
 
همچنین شبکه‌های اجتماعی زیادی به وجود آمده‌اند که البته همه این شبکه‌ها آمریکایی هستند و بر مبنای تفکر آمریکایی شکل گرفته‌اند لذا همه افراد تبدیل به کاربران محیط مجازی آمریکایی شده‌اند. با اختراع تلگرام اتفاق بزرگی رخ داد و وقتی در یک لحظه برای فرامکان، انتقال پیام صورت گرفت ماهیت دیجیتال در مقابل ماهیت آنالوگ شکل گرفت؛ یعنی ماهیتی که تابع منطق صفر و یک و به شکل عددی است و وقتی عددی شد یعنی منطق ریاضیات بر آن حاکم است. 
 
درباره اینکه چگونه می‌توانیم به یک علوم انسانی فاخر دست پیدا کنیم هم باید بگوییم رسالتِ علوم اجتماعی، سعادت آفرینی برای جامعه است و ما هم می‌‌خواهیم به جایی برویم که غرب نمی‌‌خواهد به آن سمت برود که همانا تمدن نوین اسلامی است لذا رسالت علوم انسانی، فراهم کردن شرایط تحقق این هدف است. واقعیت این است که علم باید بتواند حل مسئله کند و علوم انسانی و اجتماعیِ الهی و اسلامی هم در هدفگذاری معنا پیدا می‌کند و بومی شدن علوم انسانی بدین معنا است که تلاش خود را بر اهداف اسلامی و حل مسائل فرهنگی کشور معطوف کند.
 
با توجه به اینکه در سیستم آموزشی انگلیس، ایرلند و ایران درس خوانده‌ام باید بگویم که علمی موفق می‌شود که بتواند به قانون خدا توجه کند. در سیرِ مراتبِ روشیِ علوم، امروزه به روشی رسیده‌ایم که از آن به شبیه‌سازی هستی تعبیر می‌کنند چراکه گفته می‌شود علم تجربی خطا دارد لذا باید از قوانین هستی الهام بگیریم تا بتوانیم به یک علم قابل اعتماد برسیم و چیزی که می‌تواند در این مسیر، سرشت ما را درست بسازد این است که باطن خود را درست کرده و هوای نفس، مانع عقلانیت از جانب ما نشود و بتوانیم به عقلِ سعادت آفرین دست پیدا کنیم.
 
انتهای پیام