صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۰۱۴۱۲۶
تاریخ انتشار : ۲۶ آبان ۱۴۰۰ - ۱۵:۰۳

با چرخ خیاطی و اندک وسایلی شروع کرد و قدم به قدم، پیش رفت. زمانی نگذشت که خیاطی انیس و مونسش شد. پشت چرخ خیاطی که می‌نشست آرزوهای بلند قامت و خوش‌تراش خود را می‌دید و هر گلی که به لباس‌ها می‌دوخت، لبخندی برای آینده بود.

به گزارش خبرنگار افتخاری ایکنا، به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی آژانس عکس مستند سو، فاطمه و ساناز خودشان را بین پارچه‌ها و رنگ‌ها پیدا کردند. فاطمه، رویاهایش را در هیئت لباس‌ها و الگوها  طرح می‌زند و امید را به لباس‌ها سنجاق می‌کند. فاطمه خواهر بزرگتر است و 21 سال دارد. تب استعداد و تلاش در وجود فاطمه آرام نمی‌گرفت و تشنه فهمیدن و رسیدن بود. با چرخ خیاطی و اندک وسایلی شروع کرد و قدم به قدم، پیش رفت. زمانی نگذشت که خیاطی انیس و مونسش شد. پشت چرخ خیاطی که می‌نشست آرزوهای بلند‌قامت و خوش‌تراش خود را می‌دید و هر گلی که به لباس‌ها می دوخت، لبخندی برای آینده بود و روز به روز در کار و زندگی‌اش رفیع‌تر می‌شد. برای خواهر کوچکترش ساناز 19 ساله مادری می‌کند. حالا چند ماهی است که دو خواهر شانه به شانه هم زندگی‌شان را به تنهایی و یاری خدا می‌سازند. به تازگی مزون خیاطی خود را افتتاح کرده‌اند. ساناز در تمام مراحل همدم و همراه خواهرش است. هر دو رزمی کار هستند. ساناز خودش را در آینده‌ای نزدیک در لباس نیروی انتظامی می‌بیند و فاطمه همیشه مشوق اوست. فاطمه و ساناز در دامان مادربزرگشان قد کشیده‌اند و حالا تماشای موفقیت دختران زیباترین لحظات را برای پدربزرگ و مادربزرگشان می‌سازد.
 
 
حدود یک سال است که فاطمه برای برگزاری کلاس‌های آموزشی به روستاهای اطراف می‌رود و بیشترین زمان خود را در هفته به آموزش چهار روستا می‌پردازد.
 

فاطمه و ساناز برای دیدن مادربزرگ‌شان به روستا آمده‌اند. مادربزرگ با آش دوغ و چای ذغالی از نوه‌هایش پذیرایی می‌کند. وقت گذراندن با مادربزرگ سراسر لذت و آرامش برای دختران است.


این دو خواهر با وجود مشغله زیاد، رسیدگی و مراقبت از پدربزرگ و مادربزرگ‌شان را وظیفه خود می‌دانند. چند سالی است که پدر بزرگ در بستر بیماری است.
 

چند سالی است فاطمه با اشتیاق برای مادربزرگش لباس می‌دوزد و هنر خود را تقدیم او می‌کند.
 

ورزش‌های رزمی یکی دیگر از فعالیت‌های این دو خواهر است؛ آنها چند سالی است که به‌صورت حرفه‌ای ورزش می‌کنند و موفقیت‌های زیادی در مسابقات ورزشی کسب کرده‌اند.
 
 
فاطمه فروغی حرفه خیاطی را در 17 ساگی آموخت و به دانشگاه رفت و در رشته طراحی دوخت ادامه تحصیل داد. ساناز هم که به تازگی دوره دبیرستان خود را به اتمام رسانده است، مدتی است خیاطی را در کنار خواهرش می‌آموزد.
 

فاطمه و خواهرش برای خرید لوازم خیاطی به بازار شهر آمده‌اند. فاطمه مایحتاج ضروری کلاس‌های خود را تهیه می‌کند و با خود به روستا می‌برد تا زنان روستا مجبور نباشند برای خرید آنها به شهر بیایند.
 

هر کدام از هنرجویان با پارچه‌هایی که تازه خریده‌اند. به کلاس می‌آیند، پله پله کار جلو می‌رود، بعد از کشیدن الگوها، نوبت بریدن پارچه‌ها می‌رسد.
 

زنان به علت فاصله زیاد روستاها امکان حضور در کلاس‌های آموزشی شهرستان را نداشتند، اما حالا فاطمه این فرصت را برایشان ایجاد کرده است که با آرامش بیشتر و در نزدیکی خانه‌هایشان به یادگیری بپردازند.
 

زنان روستایی با افزایش مهارت‌های خود به نوعی به یک فعالیت جدید می‌پردازند و همچنین بخشی از هزینه‌های زندگی خانوادگی خود را کاهش می‌دهند.
 

فاطمه و ساناز آرزوهای خود را روی کاغذ‌ها طرح می‌زنند و با هنرشان آینده‌شان را می‌سازد.
 

فاطمه فروغی به تازگی یک مزون خیاطی برای خود در شهرستان گرمی تأسیس کرده است. او در مزون خود کلاس‌های آموزشی برگزار می‌کند.
 

زنان روستا پشت در مسجد منتظر هستند، تا در باز شود و کلاس درس آغاز شود.
 
 
پیر و جوان بر سر کلاس‌های آموزشی با ذوق حاضر می‌شوند. جوان‌ترها بچه‌ها و بزرگترهای خانواده‌ها را با خود می‌آورند و برایشان لباس می‌دوزند.
 
 
فاطمه و خواهرش پایان یک روز تعطیل در کنار دریاچه شهرستان وقت می‌گذرانند. دریاچه گیلارلو از جاذبه‌های دیدنی شهرستان گرمی است.
 
 
شب‌ها فرصت خوبی برای مطالعه و درس خواندن است.
 
 
فاطمه بعد از پایان کلاس خود در ایستگاه تاکسی منتظر ماشین است تا به شهر برگردد. به علت تردد کم وسایل نقلیه در مناطق روستایی، او ساعت‌های زیادی را منتظر ماشین می‌ماند.
 
عکاس: زهرا استادزاده
خبرنگار: صبا هاشمی
 
انتهای پیام