شهید جلیل خادمی
تاریخ و محل تولد: ۱۵/۳/۱۳۵۶ شهرستان فسا
تاریخ و محل شهادت: ۲۴/۸/۱۳۹۴ سامرا
شهید جلیل خادمی اولین فرزند خانواده بود. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه شهدا و دوره راهنمایی را در زادگاهش مدرسه میثاق روستای امیر حاجیلو گذراند. برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان با خانواده به فسا آمد و بعد از آن در سال ۱۳۷۴ در سن ۱۸ سالگی به عضویت سپاه پاسداران درآمد. شهید خادمی همزمان با خدمت در این نهاد در سال ۱۳۷۶ ازدواج کرد و با فوت پدرش در سال ۱۳۸۲ مسئولیت سنگین خانواده را نیز بر عهده گرفت.
شهید جلیل خادمی به حضرت رقیه(س) ارادت خاصی داشت و با صدای دلنشینش یکشنبهها را برای هیئت مداحی میکرد. شهید خادمی در طی ۲۰ سال خدمت صادقانه مأموریتهای مختلفی را انجام داد تا اینکه سرانجام در سال ۱۳۹۳ برای آزادسازی شهر صلاحالدین و تکریت به عراق اعزام شد و در سال ۱۳۹۴ در آستانه اربعین حسینی(ع) و دو روز قبل از شهادت حضرت رقیه(س) در شهر سامرا در جوار مرقد ملکوتی امامین عسکریین(ع) توسط نیروهای تکفیری وهابی به فیض شهادت نائل آمد.
نامه دختر شهید جلیل خادمی به پدر شهیدش:
میگویند قرار است شهدای گمنام را به فسا بیاورند. نمی دانم چرا دلم، بهانه پدر را گرفته است. به من گفتند باید حرف دلم را در جمع همرزمان پدر و دیگر بسیجیان بگویم. از کجا بگویم؟ از شهیدان که معراج مومنان هستند یا از شهید که زنده تاریخ است؟ به راستی هنوز برایم واژه شهادت هجی نشده است ... بابا جان، مادر گفته زمانی که شهید شدی، تازه جاودان شدی.
بگو ای مسافر نازنینم! بگو برای دیدن تو باید از کدام کوچه گذشت؟ تو شهادت را بر ماندن ترجیح دادی؛ چرا که روح بلند تو نمیتوانست در این دنیای خاکی بماند. خوشا به حالت ای بابای نازنینم که به قافله حسین(ع) پیوستی و از علایق دنیا گذشتی. خوشا به حالت که این دنیا نتوانست تو را در قفس تنگ خویش محبوس کند ...
پدر جان زمانی که به قاب چوبی عکست نگاه میکنم و میبینم که به من نگاه میکنی برایم لذتبخش است. پدرم اگر چه زخمهای سینهات را هر شب چون کابوس میبینم، ولی با افتخار فریاد میزنم: آری من فرزند جلیل خادمیام.
خاطرات شهید از زبان همسرش:
- برای سومین بار بود که داشتم مادر میشدم. خداوند فاطمه خانم را به ما هدیه داد تا بیشتر به زندگیم گرما ببخشد. حال مساعدی نداشتم. مرا از فسا به شیراز ارجاع دادند. در بیمارستان زینبیه بستری شدم. جلیل آقا هم بیرون بیمارستان پشت درهای بسته مانده بود. مادرم برایم تعریف میکرد؛ از وقتی که تو را در بیمارستان بستری کردند تا وقتی که از اتاق عمل بیرون آمدی چهها که به او نگذشته است. برای ملاقات به دیدنم آمد. دستش را توی جیبش کرد و یک جعبه به من داد و گفت ارزش تو بیشتر از این چیزهاست. یک انگشتر عقیق بود. کارهایش هم برایم غیر منتظره بود. دقیقا مثل روز سالگرد ازدواجمان که با یک جعبه شیرینی وارد خانه شد و سالگرد ازدواجمان را تبریک گفت .پس از تولد فرزند سومم فاطمه، جلیل تمام کارهای او را خودش انجام میداد. میگفت من که اغلب ماموریت بودم و نتوانستم کمکت کنم. الان که میتوانم میخواهم جبران کنم؛ اما افسوس که سایه پدر چهارماه بیشتر بر سر فاطمه نبود. فاطمه خانم دقیقا سه ماه و دوازده روزش بود که جلیل شهید شد.
- اخبار داشت یک دختر سوری ۳ ساله را نشان میداد که کنار ساحل شهید شده بود. جلیل طاقت نیاورد و گریه کرد. به او نگاه کردم. برخاست و به حیاط رفت. پشت سرش رفتم. بی وقفه گفت: من در عجبم با این همه اعتقاداتی که داری چرا راضی نمیشوی که مدافع حرم شوم؟ باشد نمیروم؛ ولی جواب حضرت زینب(س) و رقیه(س) را خودت بده! من جلیل را عمیقا دوست داشتم و در باورم نمیگنجید که بخواهم او را به این زودی از دست بدهم. نگاهم در نگاهش قفل شد. (با خود میگفتم مرا به که واگذار کردی، راه برگشتی برای من نگذاشتی …) شرمنده شدم سرم را پایین انداختم و همان لحظه از تمام وجودم، جلیل را به حضرت زینب(س) سپردم.
وصیتنامه شهید:
سپاس تو را که بنده حقیر و گنهکار را قابل دانستی و شربت شیرین شهادت را نصیبم نمودی و راه رسیدن به خودت را به من ارزانی داشتی هر موقع و یا هر جایی که از شهدا یادی میشد، غبطه میخوردم و به خود میگفتم: ای کاش که در جنگ تحمیلی من هم میتوانستم مثل یک بسیجی بجنگم و از روزی که این گروهک خدانشناس داعش تکفیریها روی کار آمد هر لحظه انتظار میکشیدم که نوبت به من میرسد تا جان ناقابلم را در راه دفاع از حرمین تقدیم خدا و اهل بیت کنم.
خدایا از تو میخواهم که مرا یاری کنی تا درراه تو قدم بردارم همانطور که خداوند میفرماید هر کس در امور بر خداوند توکل نماید او برایش کافی است و حال اگر بندهای گام درراه جهاد با کفار گذاشت هرگونه سرنوشتی که پروردگارش برای او تعیین نماید تفاوتی ندارد.
... ما میرویم تا وظیفه خود را انجام دهیم و نتیجه آن برای ما مهم نیست که چه بر سر ما خواهد آمد. انشالله که خداوند قبول نماید.
انتهای پیام