صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۰۸۱۱۶۶
تعداد نظرات: ۴ نظر
تاریخ انتشار : ۰۶ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۸:۱۱

یا حسین(ع)، چطور می‌شود مسیحیان هم به تولای با تو در این مسیر قدم بگذارند و به شوق دیدن تو، پیاده به بارگاه مقدست بیایند؟ چطور می‌شود حقانیت تو را همه‌ ادیان بدانند، ولی یزیدیان با دست‌درازی بر شما و اهل بیت(ع)، چیزی از این حقانیت را درک نکنند؟ این، مظلومیت تو را می‌رساند.

چند روزی بود که راهی سفر کربلا شده بودم. این‌بار با دفعه‌های قبل تفاوتی دیگر داشت. در مسیر، چشمانم به ادیان مختلف خیره ماند. چطور می‌شود مسیحیان هم به تولای با تو در این مسیر قدم بگذارند و به شوق دیدن تو، پیاده به بارگاه مقدست بیایند؟ چطور می‌شود حقانیت تو را همه‌ ادیان بدانند، ولی یزیدیان با دست‌درازی بر شما و اهل بیت(ع)، چیزی از این حقانیت را درک نکنند؟ این، مظلومیت تو را می‌رساند.

زیر لب در حال صحبت با خود بودم که دسته‌ عزاداری مسیحیان از کنار من عبور کردند. آنها به همراه کشیش‌ و عصای صلیب‌مانندی به دست، با پای پیاده همسفر من بودند تا اربعین، کربلا باشند. اصلاً باورم نمی‌شد.

گرمای طاقت‌فرسایی بود. انگار آفتاب سوزان قصد داشت صبر مرا امتحان کند. هر چقدر پیاده برویم و آتش بر سر ما بتابد، باز هم لحظه‌ای اسیران کربلا را که با غل و زنجیر، کشان‌کشان با پای برهنه و تاول‌زده حرکت می‌کردند، نمی‌توان درک کرد.

بعد از چند روز، به محض رسیدن به کربلا، کشیش، عصای صلیب‌مانند و یارانش بر خاک کربلا، مقابل حرم امام حسین(ع) سر بر زمین گذاشتند و سجده کردند. با دیدن این صحنه، اشک در چشمانم حلقه زد. همه مات و مبهوت مانده بودند. روحانیون به طرف مسیحیان رفتند. یک خبرگزاری سریع به طرف کشیش رفت، چند سؤال پرسید و او گفت: هر چه به کربلا نزدیک‌تر می‌شویم، شوق و اشتیاق بیشتری پیدا می‌کنیم. زمانی که ما همه اینجا هستیم، نشانه‌ پیروزی حسین(ع) است. حسین(ع) به ما درس عشق، عدالت و انصاف را نشان داد؛ او از طرف خدا مأمور شده بود و با کشته شدنش، مأموریت خود را به درستی انجام داد.

من هم کنجکاو شده بودم و از کنار آنها تکان نمی‌خوردم. کشیش مسیحی که صلیبی بر گردن داشت، با روحانیون در حال صحبت بود که ناگهان با سجده بر زمین، الحمدلله و ذکر مسلمانی، در بارگاه امام حسین(ع) منقلب شد و اسلام آورد.

یا حسین(ع)، در نبودت، حقانیتت بیشتر شده است که در بارگاه تو مسلمان می‌شوند. کشیش با ذکر لبیک یا حسین(ع)، نزدیک ضریح شد و با خلوص کامل، اشک از چشمانش جاری شد. در همان لحظه‌ یاد وهب، از یاران مسیحی امام حسین(ع) افتادم که مسلمان شد و با تمام وجود و خلوص کامل، سر و جانش را فدای امام حسین(ع) کرد؛ امّ وهب هم مادر شیردلی بود که سر پسرش را در راه خدا فدا کرد. این است راه حق و راه رسیدن به خدا. لبیک یا حسین(ع).

عاطفه‌ کاظمی‌موحد

انتهای پیام
نظرات بینندگان
سلام
|
|
۲۳:۱۱ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۶
موفق باشید.
قلمتان مانا
ناصر زرگر
|
|
۲۱:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۶
عالی بود
نسرین کاظمی موحد
|
|
۲۰:۴۱ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۶
چقدرفوق العاده وازعمق قلب و وجود می نویسدنویسنده وبه قلب مخاطب می نشیند چون گلباران وجود، الهی به تمام آرزوهابرسی نویسنده گل وهمچنان قلمت بدرخشدوکلماتت برذهن آیندگان نیز بدرخشدچون ماه درخشانی

چون عشق ائمه دردل دارید
ناشناس
|
|
۱۹:۴۳ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۶
عالی بود دوست خوبم موفق باشین