صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۰۸۱۲۸۸
تاریخ انتشار : ۰۹ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۱:۱۵

انسیه برومند در سلسله کارگاه‌های «آمادگی برای ازدواج» ضمن تشریح خصلت‌های فکری، گفتاری و رفتاری نوجوانان هشدار دارد که بخشی از وجود برخی افراد نوجوان می‌ماند و به بزرگسالی نمی‌رسد و تصریح کرد: این افراد برای ازدواج مناسب نیستند.

به گزارش ایکنا، سلسله کارگاه‌های «آمادگی برای ازدواج» با موضوع «خود را بشناسیم» با سخنرانی انسیه برومند، استاد و پژوهشگر حوزه و دانشگاه، از isqa.ir پخش شد. این سلسله درس‌گفتارها از سوی دبیرخانه رویداد فرهنگی ـ هنری چهار فصل قرآنی مستقر در سازمان قرآنی دانشگاهیان کشور برگزار می‌شود.

در ادامه قسمت دوم از کارگاه «خود را بشناسم» با ارائه انسیه برومند و موضوع «من در نوجوانی» را ببینید و بخوانید.

در این مجموعه گفت‌وگویی در مورد مهارت‌های مورد نیاز برای ازدواج داریم. بحث ما در این گارگاه این است که به خودشناسی برسیم و در حال مرور دوره‌های رشد انسانی هستیم که یاد بگیریم در چه دوره رشدی قرار داریم چراکه ممکن است یک دوره رشدی را کامل پشت سر نگذاشته باشیم و هنوز برخی از رفتار، افکار و واکنش‌های ما رشد پیدا نکرده و مربوط به دوره قبلی رشد ما باشد. مثلاً در حالی که از نظر سنی در دوره نوجوانی به سر می‌بریم رفتار کودکانه از خود نشان دهیم. در این صورت نیاز است آن رفتار را اصلاح کنیم و به رفتار متناسب با سنمان برسانیم.

در این جلسه در خصوص دوره نوجوانی به عنوان دوره دوم رشد گفت‌وگو می‌کنیم. این دوره دوره گذر از کودکی به جوانی و دوره بلوغ است و سخت‌ترین دوره به جهت طی کردن نیز است.

در دوره دوم رشد در حوزه ادراکات درک خیالی و انتزاعی فعال می‌شود. یعنی درکی که به ما کمک می‌کند چشمانمان را ببندیم و چیزی را تصویر کنیم. مثلاً با وجود اینکه در جنگل یا دریا نیستیم چشمانمان را ببندیم و دریا یا جنگل را تصور کنیم. به چنین توانمندی، درک خیالی گفته می‌شود که البته با توجه به ویژگی‌هایی که داریم می‌توانیم این توانمندی را گسترش دهیم.

افرادی که داستان‌نویس، فیلم‌ساز و مخترع هستند، در این حوزه ادراکی قوی هستند. درک انتزاعی نیز به ما کمک می‌کند مفاهیم را درک کنیم. مثلاً درک کنیم محبت چیست. محبت شی یا چیزی در بیرون نیست بلکه مفهوم است و درک مفاهیم نیازمند درک انتزاعی است چراکه باید بتوانم از نمونه‌های زیادی که در بیرون جلوه، مدل یا نمونه‌ای از محبت هستند را کنار هم بگذارم و ویژگی‌های مشترک آنها را بیرون بکشم، انتزاع کنم و بگویم به این محبت می‌گویند.

بنابراین حالا که مفهوم محبت را درک کرده‌ام، می‌توانم افراد با محبت را بشناسم. درک خیالی و انتزاعی در سن نوجوانی فعال می‌شود.

البته باید این مسئله را متذکر شوم که در دوره اول رشد توانمندی‌ها و ویژهایی که در گفتار، رفتار، فهم، عمل و احساسات داشتیم، باقی مانده و ارتقا پیدا می‌کند و چیزهای جدید به آنها اضافه می‌شود. یعنی به لیست اعمال ما اعمال فکری و قدرت اندیشیدن اضافه می‌شود و می‌توانیم یکسری ماده خام را از بیرون بگیریم، تجزیه کنیم و یا با هم ترکیب کنیم و به یک نتیجه جدید برسیم که به آن فکر کردن گفته می‌شود.

ویژگی‌های احساسی دوره نوجوانی

در حوزه احساسات، دوره نوجوانی، دوره ابهام احساسی و غلیان احساسی است. از طرفی نوجوان نمی‌داند چه حسی دارد و از سوی دیگر در غلیان حسی قرار دارد. یعنی به جهت احساسی در یک افراط و تفریط است.

از لحاظ گفتاری یک نوجوان بلندپرواز است. فاصله بین حرف زدن، عمل کردن و اندیشه کردن او فاصله معناداری است. گویی وقتی حرف می‌‌زند یک آدم است، وقتی عمل می‌کند یک آدم دیگر است و وقتی فکر می‌کند فرد دیگری است. چون این دوران، دوران گذر است گویی ما با چند شخصیت متفاوت مواجه هستیم و حتی خود نوجوان هم در مورد خودش چنین ادراکی دارد و گاهی از خودش شگفت‌زده می‌شود که چرا گاهی شخصیت اول خود، گاهی دومی را و گاهی سومی را می‌بیند.

چگونه به فردی چند شخصیتی تبدیل می‌شویم

البته در سن نوجوانی این مسئله طبیعی است اما مشکل زمانی پیش می‌آید که این خصیصه در فرد بماند و فرد به سن جوانی و میان‌سالی برسد و این سه شخصیت به فرم واحدی نرسند و از هم جدا بمانند و بدتر از همه اینکه همینطور جدا بمانند و شروع به فاصله گرفتن از هم کنند؛ چراکه هر کدام از این سه شخصیت بزرگ‌تر شده و دیگر حاضر به پیوستن به شخصیت دیگر نیست و موجب می‌شود فرد عملاً به آدمی چند شخصیتی تبدیل شود.

پس در یک جمع‌بندی می‌توان گفت اگر فهم من مبتنی بر خیال و وهم است یعنی حتماً باید چیزی را تصور کنم تا بفهمم، اهل خیال‌پردازی و خیال‌بافی هستم و خیلی از این کار لذت می‌برم و در خیال غوطه‌ور می‌شوم، یا حتی اختیارم در دست خودم نیست و می‌بینم که یک ساعت در خیال و افکار توهمی غوطه‌ور بودم بدون اینکه این افکار خروجی یا فایده‌ای داشته باشد، پر سؤال هستم، پراکنده سؤال‌ هستم، ربط بین سؤال‌هایم را نمی‌توان فهمید و دارای چاله‌های فکری هستم یعنی مدام از یک موضوع به موضوع دیگر منتقل می‌شوم، سیر منطقی بحث را دنبال نمی‌کنم و از نظر فهم هنوز در دوران نوجوانی باقی مانده‌ام.

آیا از دوران نوجوانی عبور کرده‌ایم؟

پس اگر فرد بزرگسالی این ویژگی‌ها را در خود دید باید بداند که مدل فهم وی مدل فهم نوجوانی است و هنوز از نظر فهم در این سن باقی مانده و رشد نکرده است.

در حوزه عمل نیز اگر علاقه‌مندی به کارهای فکری با حجم زیاد دارم، اگر به ایجاد چالش علاقه‌ دارم (نوجوانان لذت می‌برند که حرص بقیه را در بیاورند و لجاجت دیگران را تحریک کنند)، اگر از ایجاد چالش به صورت خاص لذت می‌برم، اگر از عمل پیچیده و پر راز و رمز و مخفی‌کاری خوشم می‌آید و علاقه‌مند هستیم به اینکه دیگران را سردرگم کنم همه اینها نشان می‌دهد که از نظر عملی هنوز در سن نوجوانی به سر می‌برم.

به لحاظ احساسی نوجوان هستم یا بزرگ شده‌ام

به لحاظ احساسی نیز اگر دچار پیچیدگی احساسی هستم و حتی احساساتم برای خودم هم مبهم است، در درک احساسات خودم ابهام دارم، دستخوش غلیانات احساسی هستم و نمی‌توانم هیجانات خودم را کنترل کنم و مدیریت احساساتم در دست خودم نیست و من را می‌توانند برنجانند، بگریانند، بخندانند، با تحریکات بیرونی احساساتم به غلیان در می‌آید، برخوردهای هیجانی دارم، فراز و فرودهای احساسی دارم، زمانی خیلی شاد و زمانی خیلی غمگین هستم، ابرازاتم افراطی و تفریطی است، از سویی پرشور و شر هستم، از یک طرف پر امید و از سویی آرزوی مرگ می‌کنم. اگر این قدر اختلاف بین احساساتی که بروز می‌دهم وجود دارد، یعنی در دوره احساسی نوجوانی مانده‌ایم و رشد نکرده‌ایم.

در گفتار نیز اگر ادعاهای بزرگی دارم ولی اهل عمل به آن نیستم، پرحرفم، خیلی اظهار نظر می‌کنم و بی‌پروا اظهار نظر می‌کنم، در بسیاری از چیزهایی که اصلاً به من ربطی ندارد و اصلاً از آنها سر در نمی‌آورم نظر می‌دهم، علاقه‌مندی دارم به دیده شدن و از اینکه از من تعریف کنند، گفتارم احساس محور است و همراه با تحریک هیجان است و طوری حرف می‌زنم که غلیان احساسی ایجاد کند، متناقض گویی دارم، جمله اول من یک حرف است و جمله سوم من با جمله اول من متناقض است، مخالف‌خوان هستم و دوست دارم که علیه جمع صحبت کنم و خوشم می‌آید صدای اعتراض بقیه را دربیاورم، مبهم‌گو هستم و طوری حرف می‌زنم که بقیه متوجه نمی‌شوند و تعریف از خودم بخش زیادی از حرف‌هایم تشکیل می‌دهد، همه اینها نشان می‌دهد در گفتار هنوز در سن نوجوانی به سر می‌برم.

چرا فردی با ویژگی‌های نوجوانی نمی‌تواند ازدواج کند؟

متناسب با مباحثی که مطرح شد، بدیهی است که فردی با ویژگی‌های نوجوانی نمی‌تواند ازدواج کند، چون مثلاً اگر من فردی باشم که حرف و عملم با هم تناسب نداشته باشد(ویژگی گفتاری نوجوانی)، نمی‌توانم زیر بار مسئولیت بروم و بر عکس به دنبال این هستم که از دیگران خدمات بگیرم.

اگر با ویژگی‌های نوجوانی به سن ازدواج برسم و با فردی ازدواج کنم که او هم خصلت‌های نوجوانی دارد، دو نوجوان در کنار هم دائم با هم دعوا خواهند داشت. زن و شوهرهایی که یکسره با هم دعوا دارند اگر به آنها دقت کنیم در سن نوجوانی خود به سر می‌برند و هنوز بزرگ نشده‌‌اند.  

انتهای پیام