صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۰۸۸۲۲۴
تاریخ انتشار : ۰۵ مهر ۱۴۰۱ - ۰۹:۵۳

طرف‌های غروب بود که به دو کوهه رسیدیم. بعد از کلی هماهنگی بالاخره توانستیم وارد پادگان دوکوهه بشویم. غروب بود. به قول ما عکاس‌ها وقت ساعت طلایی. ما بودیم و دو کوهه.

طرف‌های غروب بود که به دو کوهه رسیدیم. بعد از کلی هماهنگی بالاخره توانستیم وارد پادگان دوکوهه بشویم. غروب بود. به قول ما عکاس‌ها وقت ساعت طلایی.

ما بودیم و دو کوهه. به جز ما و راننده، تقریبا هیچ کس در پادگان دو کوهه نبود. همه در و دیوار دو کوهه مثل زمان جنگ نگهداری شده و تغییری در آن نداده بودند. حوضی که شاید روزی محل وضوی رزمنده‌ها بود، آسایشگاه‌ها که روی آنها اسم حبیب بن مظاهر، مقداد و ... باقی مانده بود. جایی که رزمنده‌ها در آن حضور داشتند و انگار همین دیروز عازم جبهه نبرد شده بودند.

روی بعضی دیوارها شعارهای انقلابی، اسم امام و اسم شهدا نوشته شده بود.

وقتی وارد شدیم، خورشید هنوز در آسمان بود و با نور طلایی‌اش پادگان را روشن کرده بود.

کم کم با غروب خورشید، هوا غریب شد. سنگین شد. وقتی در پادگان دو کوهه راه می‌رفتم احساس می‌کردم هنوز جنگ ادامه دارد، هنوز نیروها قرار است به اینجا بیایند، انگار دیروز به جبهه رفته بودند و قرار بود دوباره برگردند.

در چند نقطه پادگان پیکر چند تانک سوخته که سال‌ها از خاموش شدن آنها گذشته بود، وجود داشت که با غروب خورشید جلوه ضد نور خیلی قشنگی می‌گرفتند. همه جای دوکوهه قشنگ بود.

وقتی از پادگان بیرون آمدم، تازه متوجه عکس بزرگ حاج احمد متوسلیان شدم. انگار روح حاج احمد هنوز در کوهه حضور داشت و مثل دوران جنگ که از آموزش نیروها تا اعزام آنها برای حاج احمد مهم بود، هنوز هم این حس، یعنی مهم بودن افراد در کوهه وجود داشت.

ساختمان‌ها بعد از گذشت سال‌ها از عمرشان وقتی متروک می‌شوند، ترسناک و وهم آور می‌شوند، ولی دوکوهه این طور نیست. وقتی در دوکوهه قدم می‌زنی شاید به خاطر غربت افرادی که یک زمانی در این ساختمان‌ها حضور داشتند، احساس غربت می‌کنی، احساس غریب بودن در این دنیا.

انگار دلت پر می‌زند که بروی پیش خدا و دوست داری هر چه زودتر از این کالبد مادی خارج بشی. شاید به خاطر این است که اکثر افرادی که در دو کوهه بودند همین حس را داشتند و این شخصیت دو کوهه و ذات وجود دو کوهه را تشکیل می‌دهد.   

      

محمد محمد علی‌پور

انتهای پیام