صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۱۰۷۲۶۳
تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱۴۰۱ - ۲۲:۲۳
حجت‌الاسلام رضا غلامی:

رئیس پژوهشگاه فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم گفت: هنوز علوم انسانی اسلامی نتوانسته ظرفیت‌ها و مزیت‌های خودش را نسبت به علوم انسانی سکولار عینیت بخشیده و نمایش دهد.

به گزارش خبرنگار ایکنا، حجت‌الاسلام والمسلمین رضا غلامی، رئیس پژوهشگاه فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم امروز ۲۴ آذرماه، در اولین نشست علمی اسلامی سازی علوم انسانی مجتمع آموزش عالی علوم انسانی وابسته به جامعةالمصطفی العالمیه با موضوع «علوم انسانی اسلامی و رئالیسم انتقادی»، با اشاره به وضعیت کنونی علوم انسانی اسلامی در کشور و نگاه جامعه علمی و نخبگانی کشور به آن نکاتی را ارائه کرد که مشروح سخنان وی به شرح ذیل است.

چهار مفروض بنیادی حاکم بر علوم انسانی

چهار مفروض بنیادی درباره علوم انسانی اسلامی دخیل است که من ابتدا به این چند مفروض اشاره می‌کنم.

مفروض اول این است که علوم انسانی که نقش مهمی در ساماندهی حیات اجتماعی انسان‌ها دارد و نمی‌تواند نسبت به باور‌های معقول دینی و اثرات عمیق این باور‌ها بر جامعه بی‌تفاوت باشد.

مفروض دوم این است که بخشی از معارف دینی حالا بخشی که می‌گوییم من خودم معتقدم اعظم و عمده معارف دینی که در جهت ترسیم سعادت حقیقی که وقتی از سعادت حقیقی صحبت می‌کنیم توأمان دنیوی و اخروی است، یعنی دنیا و آخرت دو روی یک سکه هستند. بخش عمده معارف دینی که در جهت ترسیم سعادت حقیقی و برای دستگیری از انسان برای رسیدن به این سعادت ارائه شده به طور منطقی به درک جامعه به شکل عمیق و ساماندهی حیات اجتماعی اختصاص دارد.

مفروض سوم این است که علوم انسانی متداول که علومی سکولار محسوب می‌شود، حالا سکولار که می‌گوییم، عزیزان دقت دارند لزوماً به معنای ضددین بودن نیست، یعنی اینکه دین را دخالت نمی‌دهند در حوزه علوم انسانی بدین جهت که گزاره‌های آموزه‌های دینی را فاقد وجاهت و اعتبار علمی می‌داند. اساساً می‌گویند که از حوزه علم خارج است. البته سکولار‌هایی هم هستند که گرایش ضد دینی دارند، یعنی علاوه بر اینکه آموزه‌های دینی را فاقد وجاهت و اعتبار علمی می‌دانند بلکه با دین ستیز هم می‌کنند، اما لزوماً ما نگاهمان به دسته دوم سکولار‌ها نیست، ولی به هر صورت علوم انسانی متداول که علومی سکولار محسوب می‌شوند در ساحت نظر وقتی می‌گوییم در ساحت نظر، یعنی در حوزه ادراک عمق جامعه و در ساحت عمل یعنی خوشبختی انسان‌ها حتی صرفاً در حوزه دنیوی، یعنی ما انتظار نداریم علوم‌ انسانی مدرن به فکر آخرت باشد، نیست و همچنین نیتی هم ندارد و حتی مقابلش هم نیست، نکته دیگر اینکه در همین حوزه دنیوی در حوزه خوشبختی کارنامه قابل قبولی ندارد، یعنی ممکن است در نقاط خاص، کمکی به بهبودی زندگی بشر کرده باشد که حتماً کرده، کمکی به افزایش رفاه کرده باشد که حتماً کرده، کمکی به گسترش قدرت کرده باشد که حتماً کرده، اما در کل وقتی نگاه می‌کنیم بشر امروز احساس خوشبختی نمی‌کند و آینده را تیره و تاریک می‌بیند، نسبت به آینده نگران است، بن‌بست‌های جدی را در زندگی دارد حس می‌کند.

مفروض چهارم این است که علوم‌ انسانی اسلامی نه مساوی علوم‌ اسلامی به معنای مصطلح است که عزیزان می‌دانند وقتی می‌گوییم علوم‌ اسلامی منظورمان چیست؟ یک معنای اصطلاحی دارد، نه مساوی علوم اسلامی به معنای مصطلح است و نه خودش را علوم انسانی متداول می‌داند و هم از تجارب مثبت عقلی بشر محروم می‌کند. بعضی‌ها وقتی می‌گوییم علوم انسانی اسلامی فکر می‌کنند که همین در واقع فلسفه و حکمت، کلام، اخلاق، فقه این‌ها قرار است بیاید جای علوم انسانی متداول در دانشگاه‌ها را بگیرد، نه اینطور نیست هرچند که آن‌ها نقش منبع را دارند و در لایه‌های مختلف دستگاه علوم انسانی اسلامی حضور دارند، اما اینگونه نیست که بیایند جای علوم‌ انسانی متداول را بگیرند.

تعریف علوم انسانی متداول و علوم انسانی اسلامی

اگر من علوم‌ انسانی متداول و علوم‌انسانی اسلامی را تعریف کنم، دقیق‌تر به این عرض بنده می‌رسید. در عین حالی که علوم انسانی اسلامی نمی‌گوید من همان علوم‌ اسلامی مصطلح هستم در عین حال این را می‌گوید که من با علوم‌ انسانی متداول با سایر نسب‌ها، علوم‌ تجربی، با علوم تفسیری سر جنگ ندارم در صورتی که این‌ها مغایر با جهان‌بینی الهی نباشند، مغایر با احکام مصلح الهی نباشند، می‌توانند در علوم انسانی اسلامی حضور جدی داشته باشند و در تعامل با سایر منابع و معرفت‌شناسی‌ها که به آن اشاره می‌کنم، ما را در شناخت بهتر جامعه و حل مسائل اجتماعی و مقابله با چالش‌ها مدد برسانند.

تعریفی جامع از علوم انسانی اسلامی

اما  در مورد معنای علوم انسانی اسلامی که البته من اینجا عرض کنم؛ یک معنا وجود ندارد، معانی مختلف و تعاریف گوناگونی امروز از علوم‌ انسانی اسلامی وجود دارد و هر تعریفی که ارائه می‌شود تابع نظریه‌ای است که آن فرد به آن معتقد است و براساس آن این تعریف را ارائه می‌کند.

علوم انسانی اسلامی به علومی اطلاق می‌شوند که با ابتناع به جهان‌بینی و احکام الهی و با بهره‌گیری سیستماتیک از همه منابع و روش‌های معتبر و عقلانی معرفت‌زا مبادرت به توصیف، تحلیل، تعلیل و پیش‌بینی پدیده‌های اجتماعی کرده و در جهت بهبود حیات اجتماعی، ارتقای سیستم مدنی و رفع مسائل و چالش‌های پیش‌روی جامعه راهکار ارائه می‌کنند. این یک تعریف خیلی دقیق و در عین حال جامع از علوم‌ انسانی اسلامی است که البته ریشه در آن نظریه‌ای دارد که بنده به آن طبعاً گرایش دارم.

علوم‌ انسانی را باید یک حوزه منطقه‌بندی شده، لایه‌لایه و طبقه به طبقه دانست، یعنی نباید علوم‌ انسانی اسلامی را یک منطقه واحد مصطح درنظر گرفت، خیر، علوم‌انسانی یک مجموعه منطقه‌بندی شده است، هر منطقه هم لایه‌های گوناگونی دارد که با همدیگر ارتباط، تعامل، هم‌افزایی دارند، این تعبیری که ما به عنوان دستگاه یا سیستم داریم، یعنی در نهایتاً با کنش‌های مرتبط با یکدیگر تعامل دارند، که ما می‌توانیم از علوم انسانی اسلامی نتایجی را استخراج کنیم و از این نتایج برای شناخت بهتر جامعه و حل مسائل اجتماعی استفاده کنیم.

نقش کاشفیت علوم در دنیای مدرن

ما وقتی می‌گوییم علوم‌انسانی اسلامی در درجه اول به دنبال توصیف، تحلیل، تعلیل و در بهترین حالت پیش‌بینی جامعه هستیم. اینکه گفتم علوم انسانی اسلامی مساوی علوم اسلامی مصطلح نیست، بخاطر اینکه علوم در دنیای جدید در درجه اول نقش کاشفیت بازی می‌کند، البته در این توصیف، تحلیل، تعلیل و پیش‌بینی علوم اسلامی در منطقه‌ها و لایه‌هایی که پیش‌بینی می‌شود در آن دستگاه ایفای نقش می‌کند، اما در کنار علوم اسلامی مصطلح علم تجربی هم است، علم تفهمی و تفسیری هم وجود دارد، هرموروتیک هم وجود دارد، این‌ها همه با یکدیگر در یک هم‌افزایی نهایتاً ما را در توصیف و تحلیل و تعلیل و پیش‌بینی مدد می‌کنند.

علوم انسانی متداول

علوم انسانی متداول می‌گوید من تجویزی نیستم و کاری اصلاً به تجویز ندارم، از من نخواهید که تجویز کنم، نسخه بپیچم، من فقط دردشناسم و درمان‌کننده نیستم، اما در این تعریفی که من از علوم‌انسانی اسلامی ارائه دادم، برای علوم انسانی اسلامی شأن تجویزی هم قایل شده‌ایم، البته آن‌ها هم می‌گویند که ما نقش تجویزی نداریم یا نمی‌خواهیم داشته باشیم، این را نمی‌توانند انکار کنند که هر توصیف، تحلیل، تعلیل و پیش‌بینی زیر پوستش راهکار وجود دارد، شما وقتی که نورافکن را می‌اندازید در یک مسیری که مسیر را روشن کنید و چاله‌ها را معرفی کنید به بقیه، خود به خود به بقیه می‌گویید از اینجا نروید که در چاله نیفتید، مسیر را هم دارید به آن‌ها نشان می‌دهید و برایشان نسخه هم دارید می‌پیچید به هر حال علوم‌انسانی اسلامی ابایی ندارد از اینکه بگوید که من کار تجویزی هم می‌کنم و اتفاقاً پیوندش با فقه، مسیر کار تجویزی را برایش تا حد زیادی هموار می‌کند.

انتظاراتمان را از علوم انسانی اسلامی تعدیل کنیم

حال که علوم اسلامی انسانی نقش تجویزی هم برایمان دارد، در عین حال باید توجه داشته باشیم که انتظاراتمان را از علوم‌ انسانی اسلامی باید تعدیل کنیم. ما قرار نیست که جامعه را صرفاً با علوم‌ انسانی اسلامی اداره کنیم، درست است که ما بخشی از نرم‌افزار مدیریت اجتماعی را علوم‌انسانی اسلامی می‌دانیم، اما چیز دیگری هم وجود دارد به نام «عقلانیت اسلامی» که در دو بعد نظری و عملی، بیش از علوم انسانی اسلامی با باید‌ها و نباید‌ها سر و کار دارد، کار تجویزی می‌کند، نسخه می‌دهد، البته ابتنایی طبعاً در علوم، بویژه علوم انسانی اسلامی، اما حقیقتاً و تماماً نقش نرم‌افزار را برای اداره جامعه دارد، البته عقلانیت اسلامی خود دارای دو وجه نظری و علمی است؛ که مراد بنده اینجا بیشتر وجه عملی است که البته در وجه نظری استوار است و نمی‌شود آن را از وجه نظری تفکیک کرد.

علوم انسانی اسلامی و وضع کنونی آن

اگر از بنده سوال کنید، می‌خواهم مقداری راجع‌به این صحبت کنم که وضع کنونی شکل‌گیری و تکامل علوم‌انسانی اسلامی چگونه است؟

در پاسخ می‌توانم خیلی خلاصه این نکات را عرض کنم که امروز در عرصه نظر همانطور که اشاره شد، نظریه‌های مختلفی در باب فلسفه و روش‌شناسی علوم‌انسانی اسلامی وجود دارد ما با تک نظریه روبرو نیستیم، شاید اگر حساب کنیم ۱۵-۱۴ نظریه مهم وجود دارد، مثلاً نظریه مرحوم علامه مصباح، نظریه مرحوم منیرالدین شیرازی، نظریه علامه جوادی‌آملی، نظریه شهید صدر و خیلی‌ها راجع‌به علوم‌ انسانی اسلامی در حال کار کردن هستند. ولی در محیط خود ما، محیط حوزه و دانشگاه، نظریات خیلی متنوع است. اینطور نیست یک نظریه وجود داشته باشد. خود رشته‌های مختلف علوم انسانی اسلامی هم دارند براساس نظریه مختار فعالیت‌هایی می‌کنند، فکر نکنید ما فقط راجع به علوم‌انسانی اسلامی حرف می‌زنیم، هنوز وارد عمل نشده‌ایم، خیر، مثل اقتصاد اسلامی از پیش از انقلاب مشغول بوده الآن هم مشغول است، صاحب یک نظریه و مبنا هم بوده، الآن هم این نظریه غنی‌سازی شده، صیقل خورده، تقویت شده و در حال تولید محتوا براساس خاستگاهی که دارد، است. حقوق اسلامی همینطور، تعلیم و تربیت اسلامی همینطور، روانشناسی اسلامی که خیلی خوب رشد کرده در سال‌های گذشته همینطور، جامعه‌شناسی اسلامی خیلی رشد نکرده، ولی به هر حال کنشگری‌هایی دارد و باید توجه کنیم که میدان یک میدان نسبتاً فعالی است، ما در بعضی از حوزه‌ها در مقطع شکل‌گیری هنوز هستیم، در بعضی از مقاطع در حوزه‌ها از شکل‌گیری عبور کرده‌ایم و در حوزه تکامل قرار داریم یعنی باید دنبال تکامل آن رشته خاص باشیم، ضمن اینکه خود نظریه‌های فلسفه و روش‌شناسی علوم انسانی اسلامی هم جای کار دارند، بعضی‌ها در معرض نقد قرار می‌گیرند، تضعیف و از دور خارج می‌شوند، بعضی‌ها در برابر نقد‌ها مقاومت بیشتری از خودشان نشان می‌دهند. اینطور نیست که بگوییم ما از مرحله فلسفه و روش‌شناسی عبور کردیم، وارد رشته‌ها شده‌ایم، خیر، همچنان در آن سهم بحث‌ها و نقد‌های زیادی است. اگر بخواهم واضح‌تر بگویم، علوم‌ انسانی اسلامی در حوزه نظر تا حد خوبی عینیت پیدا کرده، اینطور نبوده که فقط در ذهن‌ها باشد. اما در عین حال من این را در اینجا باید بگویم که ما خلأ، کاستی، ضعف کم نداریم، در وجه نظری علوم انسانی اسلامی در حوزه‌ها اصلاً کار نکرده‌ایم، نیازمند زمان بیشتری برای شکل‌گیری و تکامل هستیم، نباید خیلی عجله کرد، اینطور نیست که علوم در یک بازه زمانی کوتاه شکل بگیرند، ضمن اینکه ما قائل به شکل‌گیری پروژکتیو و پروژه‌ای نیستیم، قائل به پروسه هستیم، نیازمند پژوهشگران قدرتمند، شجاع، آزاداندیش، خلاق و دارای نبوغ لازم هستیم، یعنی پهلوانانی باید بیایند به صحنه تا بتوانند تحول‌آفرینی کنند. ببینید یک شهید صدر چقدر منشأ اثر بوده و سال‌های طولانی از شهادتش گذشته است هنوز فکرش زنده است، چون شهید صدر یک نابغه است، واقعاً هنوز شاید کسی در قواره شهید صدر متولد نشده، در قواره یک شخصیتی با این حد از روشن‌اندیشی، نبوغ و توانایی، لذا پژوهشگرانی به صحنه می‌آیند که دارای قدرت‌اند، دارای نبوغ‌اند، دارای یک روشن‌اندیشی‌اند، تا به یکباره یک تحول اساسی ایجاد کنند، ما واقعاً نیازمند این افراد هستیم، باید این‌ها را پیدا کنیم، استعدادهایشان را به فعلیت برسانیم، به آن‌ها میدان بدهیم، بگذاریم کار کنند.

جایگاه علوم‌انسانی اسلامی در عرصه عمل

اما در عرصه عمل، ما همچنان با مشکلات عدیده‌ای روبرو هستیم. یکی از مشکلات شکوفا نشدن علوم‌انسانی اسلامی در حوزه کاربرد است. ما در نظریه‌ها پیشرفت خوبی داشته‌ایم، علی‌رغم اینکه خلأ‌ها و کاستی‌هایی داریم، اما در حوزه علوم کاربردی و عملی، خیلی عقب هستیم که دلایل مختلفی دارد که من به آن می‌پردازم.

هنوز میدانی برای علوم انسانی اسلامی نیست

توجه کنیم، هنوز میدان مساعدی برای اینکه علوم‌ انسانی اسلامی بتواند در آن میدان خودش را محک بزند، ظرفیت‌هایش را به فعلیت برساند، شکل نگرفته است با اینکه ما در طول این ۴۳ سال دولت‌های انقلابی داشته‌ایم که سرکار آمدند، اما آن‌ها هم میدان وسیعی به علوم انسانی اسلامی ندادند. بنظرم شش ماه پیش جمعی از اساتید اقتصاد اسلامی دیداری را با رئیس جمهور داشتیم، در آن جلسه یکی از نقد‌هایی که اساتید اقتصاد اسلامی ارائه کردند، این بود که این برنامه تحولی که دولت محترم تهیه کرده است، بخشی از آن همچنان براساس «اقتصاد لیبرال» است و هنوز اقتصاد اسلامی مجالی برای ظهور و بروز به آن ندادید، که این مورد توجه رئیس جمهور قرار گرفت و موضوع را جهت بررسی به مرکز بررسی‌های استراتژیک ارجاع دادند، که مثلاً در این زمینه کار کنند. غرض اینکه میدانی نیست و به شما بگویم تا میدان نباشد، علوم انسانی اسلامی رشد نمی‌کند، بخشی از رشد علوم انسانی اسلامی در میدان رخ می‌دهد، در مواجهه با مسائل کاربردی رخ می‌دهد و حتماً آزمون و خطا هم دارد، چون علوم انسانی اسلامی عرض کردم، مساوی علوم اسلامی نیستند، نباید به آنها، به نظریاتش رنگ و لعاب مقدس داد که کسی نتواند نقدش کند، کسی نتواند در واقع با آن کلنجار برود. علوم انسانی اسلامی گزاره‌هایش مقدس نیست به هر حال ممکن است، مطرح و فردا نقد بشود، یا دوباره کنار گذاشته شود. به هر حال علم است، برای همین اصرار داریم از علوم اسلامی جدا کنیم تا راحتتر بشود با آن برخورد انتقادی کرد.

جایگاه علوم انسانی اسلامی در دانشگاه و حوزه

ممکن است باز از من سوال کنید که علوم انسانی اسلامی چقدر در حوزه و دانشگاه تا کنون رشد داشته است؟

عرضم این است که به لطف الهی گفتمان علوم‌ انسانی اسلامی تا حد گسترده‌ای واقعا شکل گرفته و می‌توان از آن هم دفاع کرد. اما هنوز جریان روشن‌فکری سکولار اجازه نداده که این تنوع فکری در دانشگاه‌ها به معنای دقیق کلمه رخ بدهد و علوم انسانی اسلامی در دانشگاه‌ها جریان پیدا کند، یک جا‌هایی واقعاً جلوی جریان پیدا کردن علوم انسانی اسلامی این جریان روشن‌فکری ایستاده است. علاوه بر این هنوز علوم انسانی اسلامی نتوانسته ظرفیت‌ها و مزیت‌های خودش را نسبت به علوم انسانی سکولار عینیت ببخشد و نمایش بدهد، یک جا‌هایی واقعاً ما در این زمینه خیلی ضعیف عمل کرده‌ایم، لذا در کل من می‌خواهم عرض کنم کمتر از ۵ درصد امروز علوم انسانی اسلامی در دانشگاه‌ها جریان دارد که بخشی از این ۵ درصد هم مربوط به دانشگاه‌هایی است که حوزه دانشگاه محسوب می‌شوند. یعنی هم وجه حوزوی دارند، هم وجه دانشگاهی البته در دانشگاه‌های بزرگ هم ما رشته‌های علوم انسانی اسلامی داریم که بعضی‌ها هم مثلاً ۲۰ - ۲۵ سال سابقه دارند، مثلاً در دانشگاه تهران رشته اقتصاد اسلامی داریم بعضی از دوستان در دانشگاه تهران دکترای اقتصاد اسلامی گرفته‌اند، نه الآن مثلاً ۱۵ سال پیش و گروه اقتصاد اسلامی داریم، اینطور نیست که در دانشگاه‌های بزرگ این اتفاق نیفتاده باشد، ولی خیلی غلبه ندارد و لذا خیلی جای کار دارد، نباید فکر کنیم که کار ما در این نقطه خوب است و خیالمان راحت باشد، باید واقعاً تلاش‌های جدی را سامان دهیم و مهم‌تر از همه سرمایه‌گذاری کنیم.

ببنید، در این عرصه سرمایه‌گذاری کافی نبوده، بعضی از دولت‌ها که اصلاً اعتقادی نداشتند و حتی مخالف بودند و مخالفتشان را پشت تریبون‌ها ابراز می‌کردند، دولت‌هایی هم که موافق بودند، خیلی نرفتند دنبال سرمایه‌گذاری‌های جدی و الآن شما خودتان در این مجتمع آموزش عالی بخواهید هفت، هشت، 10 تا پروژه مادر طراحی کنید، اعتبار ندارید و تا زمانی که این اعتبارات نباشد طبعاً کار‌های بزرگ هم شکل نمی‌گیرد.

حوزه علمیه و جایگاه علوم انسانی اسلامی

درباره حوزه باز اجازه می‌خواهم که یک مقدار شفاف و بی‌رودربایستی راجع‌ به حوزه صحبت کنم.

اولاً، بدنه حوزه درک درست و عمیقی از علوم‌ انسانی و به صورت جزئی‌تر، خاص‌تر علوم‌ انسانی اسلامی ندارد. بعضی‌ها هم در بدنه حوزه وقتی می‌گوییم علوم‌ انسانی آن را در حد حکمت عملی تغییر می‌دهند در حالی که همانطور که به تعریفی که تقدیم کردم دقت فرمودید علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی با حکمت عملی یکی نیست.

ثانیاً، هنوز بخشی از نخبگان حوزه برای دین نقش گسترده اجتماعی قائل نیستند و نقش دین را عمدتاً در حوزه فردی یا در حوزه شعائر و مناسک و این‌ها محدود می‌کنند و متأسفانه این نخبگان در حال گسترش هستند. ثالثاً، کار‌های خوبی که در حوزه علوم انسانی اسلامی دارد انجام می‌شود در متن حوزه نیست بلکه مجموعه‌هایی که پیرامون حوزه هستند و عمدتاً در مراکز تحقیقاتی و حوزه دانشگاه‌های پیرامون حوزه است، مثلاً ببینید، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، جامعه‌المصطفی، دانشگاه باقرالعلوم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، این‌ها پیرامون حوزه هستند در متن حوزه نیستند و در بدنه حوزه یک اتفاق مهمی در زمینه علوم انسانی اسلامی ما شاهد نیستیم.

رابعاً، در حوزه‌ها این ادراک هنوز به شکل فراگیر صورت نگرفته که رشد علوم اسلامی به معنای مصطلح حتی فقه نیازمند ارتباط تنگاتنگ با جامعه و تحولات اجتماعی، لمس ظرایف و پیچیدگی‌های اجتماعی و امثال اینهاست و این را هم ادراک نمی‌کنند، بعضی‌ها که اگر قرار باشد ما ارتباطمان را با جامعه تنگاتنگ کنیم و ظرایف و پیچیدگی‌ها را بهتر لمس کنیم، یک پل ارتباطی وجود دارد به نام علوم انسانی اسلامی که می‌تواند این کار را برای ما راحت‌تر و عالمانه‌تر انجام بدهد، چون ممکن است بعضی‌ها بگویند ما به شکل سنتی ارتباط داریم، اشکال ندارد، ولی ارتباط سنتی جای ارتباط علمی را نمی‌گیرد.

این هم به هر حال یک مسئله است و خامساً، با اینکه در پیرامون حوزه کار‌های خوبی راجع به علوم انسانی اسلامی دارد انجام می‌شود و قابل تقدیر است، اما ما همچنان نیازمند آزاداندیشی هستیم، نیازمند عبور از درک‌اندیشی هستیم، باید به گفتگو‌های انتقادی بیشتر بها داده شود با مخالفین علوم انسانی بیشتر بنشینیم حرف بزنیم، باید از بحث کلی عبور کرده وارد بحث‌های جزئی شده و درگیر بشویم. این هم به هر حال یک نقد است و یک اشکالی است که به ما وارد است و نمی‌شود از کنارش عبور کرد. این وضعیت حوزه است که خوب خیلی کلی و اجمالی خواستم خدمتتان عرض کنم.

علوم انسانی اسلامی و رئالیسم اعتقادی

و اما بحثی که انتخاب کرده‌ام با اجازه اساتید بحث رئالیسم اعتقادی است، در واقع کریتیکال رئالیسم است که جزء مکاتب فکری نسبتاً جدید محسوب می‌شود که از طرف آقای پاسکال پایه‌گذاری شده است. تا الآن خوانش‌های متعددی از رئالیسم انتقادی صورت گرفته است، بعضی‌ها وقتی صحبت از رئالیسم می‌کنیم بیشتر ذهنشان می‌رود سمت رئالیسم فلسفی که رئالیسم فلسفی ادعا دارد بین علم و معلوم قابلیت تطابق وجود دارد، یعنی علم می‌تواند جهان را همانطور که واقعاً است توصیف کند، منتهی من در این سخنرانی دنبال بحث رئالیسم فلسفی نیستم اولاً، دنبال رئالیسم انتقادی هستم، ثانیاً، رئالیسم انتقادی را در جامعه‌شناسی و به تبع آن در علوم سیاسی می‌خواهم جستجو کنم.

رئالیسم انتقادی چیزی در بین عینی‌گرایی محض و ذهنی‌گرایی محض به عبارتی دیگر بین این دو می‌خواهد پیوند برقرار کند. رئالیسم انتقادی دارای دو مؤلفه اصلی «هستی‌شناسی اجتماعی» در جهت فهم عمیق ماهیت جامعه و امر اجتماعی و «معرفت‌شناسی اجتماعی» به این معنا که چطور می‌شود به این فهم عمیق از جامعه و امر اجتماعی دست پیدا کرد. در رئالیسم انتقادی ما شاهد تلفیق این هستی‌شناسی با معرفت‌شناسی هستیم، آن هم معرفت‌شناسی از جنس تفسیرگرا، از جنس تفهمی است. اینطور نیست که مثل رئالیسم مطلق هستی‌شناسی تقلیل پیدا کند و به معرفت‌شناسی در هستی‌شناسی خیلی بها داده شود، در عین حال با معرفت‌شناسی آن هم از جنس تفسیری پیوند بخورد. هستی‌شناسی عینی‌گرا یعنی چه؟ یعنی واقعیت‌ها مساوی آن چیزی نیستند که در ذهن ما وجود دارند بلکه واقعیت را باید در بیرون از ذهن پیدا کرد، پس آنچه که ما به وسیله ذهن خودمان از جامعه ادراک می‌کنیم لزوماً به آن چیزی که در بیرون ذهن وجود دارد یکسان نیست. از طرف دیگر معرفت‌شناسی تفسیری و تفهمی یعنی ما به وسیله تفسیر، یک پدیده را مورد بررسی قرار می‌دهیم از جهان تاریخی و جهان فرهنگی که حاکم بر پدیده‌هاست رمزگشایی می‌کنیم، چون هر پدیده‌ای جهان تاریخی و فرهنگی دارد، جدای از آن جهان نیست و در دل آن جهان است، می‌توانیم از این جهان رمزگشایی کنیم و سرجمع بتوانیم خودمان را به آن واقعیتی که بیرون از ذهن وجود دارد نزدیک‌تر کنیم.

بحث در واقع این است که چطور می‌شود به این واقعیتی که بیرون است تقرب بیشتری پیدا کرد؟ اینجا ذهن ببینید منتفی نمی‌شود، همانطور که اشاره کردم بین ذهنی‌گرایی و عینی‌گرایی عیناً برقرار می‌شود، اما درواقع از هستی‌شناسی اجتماعی یک معنای خاصی ارائه می‌شود، از معرفت‌شناسی یک معنای خاصی ارائه می‌شود و در کل در حوزه معرفت‌شناسی بحث سر این است که فهم ما یک فهم برساخت‌گراست، یعنی فهمی است که ما در واقع در ساختش و در تولیدش نقش اساسی داریم.

کمک رئالیسم انتقادی علمی به کشف حقیقت اصالت

این را توجه کنیم که رئالیسم علمی و رئالیسم انتقادی علمی به کشف حقیقت اصالت می‌دهد من نمی‌خواهم وارد بحث‌های تاریخ علم بشوم منتهی دقت بفرمایید که علم در قرن ۱۸ صراحتاً می‌آید راه خودش را از فلسفه جدا می‌کند، می‌گوید که من کاری را با شناخت حقیقت و کُنهِ اشیا و پدیده‌ها ندارم، این‌ها سرکاری است من دنبال کشف مناسبات و به دنبال کشف قوانین حاکم بر پدیده‌ها هستم، چرا؟ چون کشف قوانین است که به من قدرت می‌دهد و با این قدرت می‌توانیم به رفاه بیشتر دست پیدا کنیم، اینکه حالا حقیقت اشیا چیست؟ و کنه اشیا چیست؟ این چیزی است که فلاسفه به آن علاقمندند تا بروند انجام بدهند، این نقشی در قدرتمند کردن ما انسان‌ها ندارد این نگاه در واقع اُمانیستی که بیکن به ویژه آن را پایه‌گذاری می‌کند و تا مدت‌ها در کلیت علوم از جمله علوم‌ انسانی مطرح و مسلط بوده، اما بعد از مدت‌ها ببینید در همین رئالیسم انتقادی بحث می‌شود که ما اشتباه کردیم، مگر می‌شود اصلاً پدیده‌های اجتماعی را قبل از اینکه ما به یک هستی‌شناسی دست پیدا کنیم درست شناخت؟ اصلاً فهم پدیده‌ها، مناسبات حاکم بر آن، قوانین حاکم بر آن، بدون هستی‌شناسی در واقع دقیق و عمیق منثور نیست، یعنی یک نوع برگشت به رویکرد‌های فلسفی با اینکه اسمش را نمی‌شود فلسفی گذاشت، از همه لحاظ فلسفی این رویکرد‌ها تبعیت نمی‌کند.

علاوه بر این در رئالیسم انتقادی واقعیت‌های با مشاهده‌ناپذیر وجود دارند، اینطور نیست که واقعیت‌ها محدود بشوند به واقعیت‌های مشاهده‌پذیر، مشاهده‌ناپذیر هم وجود دارد. علم می‌تواند راجع به صدق و کذب آن‌ها ورود کند، نظریه‌ها هم می‌تواند به دو دسته ذهنی و عینی تقسیم شوند، نظریه‌های ذهنی که عمدتاً دستاوردهایشان مشاهده‌ناپذیر هستند، می‌شود راجع به صدق و کذبشان در حوزه علم صحبت، گفتگو و راجع‌به اثباتشان تلاش کرد. اینطور نیست که کلاً این‌ها را کنار بگذارند. رئالیسم انتقادی چنین کاری را انجام نمی‌دهد. ادعای رئالیسم انتقادی این است که ما با مکتب رئالیسم انتقادی می‌توانیم هستی‌شناسی داشته باشیم، آن را به معرفت‌شناسی تقلیل ندهیم و با این معرفت‌شناسی و تلفیق هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی ادراکی نزدیک‌تر به واقعیت بیرونی بدست بیاوریم.

گزارش از اکبر پوست‌چیان

انتهای پیام