صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۱۹۸۹۵۳
تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۵:۰۳
امیرالمؤمنین(ع) به روایت اهل قرآن

پژوهشگر و مؤسس اندیشکده قرآنی تدبر، معتقد است که مؤمن حقیقی بودن با شخصیت امام علی(ع) گره خورده است؛ چون تبعیت از آموزه‌های پیامبر(ص) انسان را مسلمان می‌کند. هر انسانی اگر این آموزه‌های محمدی او را به جایی رساند که همانند مولاعلی حاضر شود، برای داشتن تولای مومنانه فداکاری کند، او نیز به شخصیت امیرالمؤمنین(ع) رسیده است.

مهدی فیض، مؤسس اندیشکده قرآنی تدبر، امیرالمؤمنین(ع) را شخص و شخصیت می‌داند که رسیدن به جایگاه مؤمن از مسیر رسیدن به شخصیت امام علی(ع) است. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار ایکنا با این پژوهشگر قرآنی را می‌خوانید.

ایکنا - علی(ع) را چگونه در قرآن جستجو کنیم؟ چرا نامی از او در قرآن نیامده است؟

ماه شریف رجب، متبرک به نام و یاد امام علی(ع) است. امیدوارم که این گفت‌وگو، راهی به سوی حقیقت بگشاید. در روایتی که معروف به «حدیث ثقلین» است، پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «‌إِنِّی تَارِکٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَيْتِی‌» در پاسخ به پرسش شما، به دو نکته از این حدیث می‌پردازم. جنس «‌كِتَابَ اللَّهِ» نوشته‌ای مکتوب است که از جانب خدا برای سعادت آدمیان نازل شده است؛ و جنس «عترت» انسان است، یعنی کتاب خدا و شخص علی(ع) امانات رسول خدا هستند، نه قرآن و نهج‌البلاغه. کتاب خدا و امام حسن(ع) امانات رسول خدا هستند، نه روایاتی که از ایشان نقل شده‌اند. بعد از پیامبر(ص) باید به کتاب خدا و علی(ع) رجوع کرد؛ بعد از علی(ع)، کتاب خدا و حسن بن علی(ع)؛ بعد از امام حسن(ع) کتاب خدا و حسین بن علی(ع). در دوران حیات امام مجتبی(ع) قرار نیست، مومنین به دنبال اجرای اوامر و نواهی امیرالمومنین(ع) باشند. در عصر ولایت امام حسن(ع)، نمی‌توان گفت: «چون امیرالمؤمنین(ع) گفته بودند با معاویه جنگ کنیم، پس باید الان هم به جنگ او برویم.» الان دورانی است که کتاب خدا و امام مجتبی(ع) مرجعیت دارند. اگر امام امر به جنگ کرد، تکلیف جنگ است و اگر امر به صلح کرد، تکلیف صلح است. بنا نیست که هیچ امامی، برای زمان بعد از خود، امر و نهی را رقم بزند. اوامر و نواهی قرآن ثابت هستند و آنچه که اقتضاء حوادث روز، است، از سوی آن شخص از عترت که در آن زمان زندگی می‌کند، مقرر می‌شود. بنابراین، «کتاب الله و عترتی» را نباید چنین معنا کرد: «کتاب الله و احادیث عترتی!» این اشتباهی است که حتی بسیاری از اندیشمندان شیعه هم به آن دقت نکرده و عترت را، احادیث به جا مانده از عترت معنی کرده‌اند. یکی از طرقی که منجر به اخباری‌گری می‌شود، همین برداشت است. 


بیشتر بخوانید؛


در حدیث ثقلین گفته شده است که «فإِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا». لَنْ، نفی محال است به این معنا که محال است، کتاب خدا و عترت من از هم جدا شوند. امام(ره) در مقدمه وصیت‌نامه‌شان فرموده‌اند:‌ «‌شاید جملۀ ‏‏لَنْ یَفْتَرِقٰا حتّی یَرِدٰا عَلَیَّ الْحَوض‏‏ اشاره باشد، بر اینکه بعد از وجود‏‎ ‎‏مقدس رسول الله ـ‌ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هرچه بر یکی از این دو گذشته است‏‎ ‎‏بر دیگری گذشته است و مهجوریت هر یک مهجوریت دیگری است، تا آنگاه که‏‎ ‎‏این دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» وارد شوند.‌» یعنی قرآن و عترت یا هر دو با هم محل توجه خواهند بود، یا به هیچ‌کدامشان توجه نخواهد شد. اگر دیدید امت اسلام به یکی از این دو توجه نمی‌کند، بدانید که دیگری هم مهجور مانده است. یا هر دو، یا هیچ کدام. این تصور که وهابیون قرآن را گرفته و عترت را رها کرده‌اند، صحیح نیست. اگر در نظام فکری آنها عترت حضور ندارد، به این معنی است که قرآن هم حضور ندارد.

با این دو مقدمه، باید ببینیم که جایگاه امام امیرالمومنین(ع) در قرآن چیست؟ به باور من، قرآن کتابی برای ابدیت است. وقتی سخن از ابدیت در میان باشد، نمی‌توان از شخص‌ها سخن گفت، بلکه باید به دنبال شخصیتی باشیم که در قید زمان و مکان نباشد. شخص امیرالمومنین(ع) یعنی کسی که در کنار پیامبر(ص) رشد کرد و اولین و والاترین تربیت شده مکتب قرآن بود، واقعیتی تاریخ‌مند است. اگر صرفاً از چنین منظری به امیرالمومنین(ع) بنگریم، دغدغه ما این خواهد شد که آیا اسم امیرالمومنین(ع) در قرآن آمده است یا نه؟ بر اساس این توقع اگر نام علی(ع) در قرآن یافت نشد، ادعا می‌کنیم توطئه‌ای در کار بوده است تا نام او از قرآن حذف شود. کمااینکه عد‌ه‌ای چنین ادعا کرده‌اند که سوره‌ای با نام ولایت در قرآن بوده که بعدها حذف شده است.

برخلاف این تفکر، اگر امیرالمومنین(ع) را فراتر از یک شخص تاریخی، شخصیتی غیرتاریخ‌مند بدانیم، چنین شخصیتی نیازمند تعریف خواهد بود. علی(ع) به مثابه شخصیت، یعنی کسی که قرآنی می‌اندیشد و چون قرآنی می‌اندیشد تصمیم او، اخلاق او و صفات باطنی او مبتنی بر قرآن است. شخصیت امیرالمومنین(ع) در قرآن معرفی شده است. در روایات داریم که قرآن هرگاه سخن از مومن گفته است، منظورش علی(ع) است. مومن در ادبیات قرآن کسی است که قرآنی می‌اندیشد، اخلاق قرآنی دارد و قرآنی زندگی می‌کند. وقتی سخن از شخصیت علی(ع) در قرآن باشد، دیگر نیازی به نام بردن از او نیست. چون چنین شخصیتی تا قیامت قابلیت بازتولید دارد. هرکس خود را شاگرد تمام و کمال مکتب قرآن قرار بدهد و انصات -سکوت شاگردانه- کند، در مسیری قرار گرفته است که انتهای آن، شخصیت امیرالمومنین(ع) است. با این نگاه، ذکر شدن نام حضرت علی(ع) در قرآن ضرورتی ندارد. کمااینکه نام پیامبر(ص) هم به ندرت در قرآن ذکر شده است. آنچه قرآن در توصیف آدمیان شایسته -که الگوهایی مطلوبند- گفته است از قبیل: «اولئک هم المفلحون»، «اولئک هم المتقون»، «اولئک هم المومنون» توصیف شخصیت علی(ع) از نگاه‌های متفاوت است.

برای این منظور باید به دنبال کلیدواژه‌ای باشیم که شخصیت امیرالمومنین(ع) را از پیامبر(ص) متمایز (نه به معنای حقیقی) می‌کند. یعنی ویژگی‌ای که در وجود امام علی(ع) در مقایسه با پیامبر(ص) می‌تواند برجسته‌تر دیده شود نه از حیث حقیقی بلکه از حیث دیده شدن، کلیدواژه «مومن» است. واژه مومن به سختی در قرآن به‌کار رفته است. 

در طول 13 سال حضور پیامبر(ص) در مکه، حدود 70% از قرآن بر او نازل شده است. در آیات و سوره‌های مکی، که بخش عمده‌ای از قرآن را تشکیل داده است، حتی یک‌بار هم از خطاب «مؤمن» استفاده نشده است. با وجود رنج‌های بسیار، شکنجه‌ها، محاصره اقتصادی شعب ابیطالب حتی یک‌بار هم به این مسلمانان سختی کشیده و رنج دیده با عنوان «مومنون» یا عبارت «یا ایها الذین آمنوا» خطاب نشده‌اند. تمام «یا ایها الذین آمنوا»های قرآن، در سوره‌های مدنی آمده‌اند.

پس از هجرت، جامعه مسلمانان استقلال ولائی یافت و پیامبر(ص) در رأس حکومت قرار گرفت. از آن به‌بعد، مسلمانان هجرت کرده، مومن خطاب شدند. همین قاعده درباره زنانی که از مکه -بدون همسرانشان- هجرت کردند هم صادق است؛ که داستانشان در سوره ممتحنه آمده است. هر چه صبر کردند، همسران همراه نشدند، آنها هم در یک اقدام نامتعارف بدون اجازه همسر، مخفیانه از مکه به مدینه هجرت کردند، قرآن درباره آنان می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ‌»‌(ممتحنه/12) قیاس کنید با سوره لقمان که می‌گوید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ‌»‌‌(لقمان/14) اینجا به اعرابیان می‌گوید: خود را مومن محسوب نکنید. تفکیک بین مومن و مسلمان بودن تفاوت مکی و مدنی بودن است. اگر مسلمانی بار صعب و سنگین هجرت را به دوش بکشد تا سایه ولایت ایمانی بر سر او بیفتد، به مرتبه ایمان می‌رسد. تا سحاب ولایت و حکومت ایمانی بر سر آدمیان نباشد، در زمره مومنان نیستند. مراد از اعراب در آیه 14 سوره لقمان، عرب در برابر عجم نیست. اعراب، جمع اعرابی به معنی حاشیه‌نشین است. خداوند به پیامبر(ص) می‌فرماید حاشیه‌نشینانی که حاضر نیستند به متن جامعه اسلامی در مدینه بپیوندند و میل دارند که از دور دستی بر آتش داشته باشند، مومن نیستند. اگر اینها - اعرابیان - ادعای ایمان کردند، به آنان بگو: «‌لَمْ تُؤْمِنُوا‌». مفهوم مؤمن بودن با پذیرش ولایت ایمانی گره خورده است. کسی که دغدغه ولایت ایمانی دارد، مؤمن حقیقی است. 

ایکنا - چرا مؤمن حقیقی بودن با شخصیت امام علی گره می‌خورد؟

چون تبعیت از آموزه‌های پیامبر(ص) انسان را مسلمان می‌کند. اما اگر این آموزه‌ها او را به جایی که حاضر شد برای داشتن ولایت ایمانی و تولای مومنانه فداکاری کند و از داشته‌هایش هزینه کند، تا ولایت ایمانی را با هجرت بپذیرد یا با مبارزه ولایت ایمانی را ایجاد کند، مثل انقلاب اسلامی ایران، اگر کسی حاضر به چنین فداکاری باشد، این سبک در شخصیت امیرالمومنین(ع) تجلی پیدا کرده و پس از پیامبر(ص) قرار است این مسیر دنبال شود. لذاست که مفهوم مومن با شخصیت علی(ع) گره می‌خورد. 

ایکنا - تکلیف ما با احادیث چیست؟

کاربرد اصلی احادیث کمک به فهم بیشتر قرآن است. در آموزه‌های کلامی منابعی متعددی برای معرفت مطرح می‌شوند. قرآن، عقل، حدیث و امثالهم. به باور من باید به دنبال منبعی یگانه باشیم و آن منبع یگانه، قرآن است. عقل باید کمک کند که قرآن بهتر فهمیده شود، احادیث باید کمک کنند، قرآن بهتر فهمیده شود حتی عرفان هم باید کمک کند که قرآن بهتر فهمیده شود. بنا نیست چیزی در عرض قرآن بگیرد. بلکه باید محوریت تمام معارف با قرآن باشد. باقی منابع باید در خدمت فهم قرآن باشند. عمدتاً در بحث احکام چون در قرآن نیست و باید از منبع دیگری استفاده شود.

گفت‌وگو از مجتبی عابدی

انتهای پیام
مطالب مرتبط