به گزارش ایکنا، جلسه تفسیر قرآن آیتالله ابوالقاسم علیدوست؛ استاد درس خارج حوزه علمیه قم، با محوریت تفسیر سوره بقره امروز 12 اسفند در فضای مجازی منتشر شد.
در ادامه گزیده مباحث این جلسه را میخوانید؛
بحث ما درباره آیات 21 تا 25 سوره بقره بود. مطالبی گفته شد، برخی نکات مانده که در این جلسه بیان میشود. یک شبههای در برخی متون آمده و به آن پرداخته شده و آن این است که وقتی ما قائل شدیم به اتحاد عمل و عامل، یعنی حقیقت و هویت انسان با عمل اوست و این عمل است که هویت انسان را شکل میدهد و انسان با عملش ساخته میشود، پس عقاب و ثواب چه میشود؟ مثلا یک گرگ از وجود گرگی خودش رنج نمیبرد و اتفاقا کمال تناسب را دارد یا وقتی انسانی بهشت شد، بهشت از بهشت لذت نمیبرد. اینجا باید مستمسکی پیدا کنیم مثلا بگوییم درست است این اتحاد صورت میگیرد ولی طبق آیات قرآن ما دو جهنم داریم، دو بهشت؛ یک جهنم محیط بر کافرین است و بر آنها احاطه دارد و خود انسانها هیزم آن هستند، یک جهنم هم بیرون از ذات انسان است و تعبیر خلود جهنم اشاره به این معنا دارد. ممکن است انسان از ناحیه این جهنم بیرونی مورد اذیت واقع شود یا به خاطر بهشت بیرونی متنعم شود.
نکته بعد اینکه وقتی میگوییم انسان با عمل متحد میشود، این اتحاد غیر از وحدت است. یک زمان هیچ فرقی بین عمل و عامل نیست و میانشان هوهویت برقرار است، ولی یک زمان نوعی اتحاد برقرار است و شخصیت انسان را عملش میسازد.
نکته بعد اینکه خیلی لازم نیست مسائل قیامت را دقیقا بفهمیم. اینکه واقعا چه میگذرد، نعمتها چگونه است، عقوبتها چگونه است، ما نه ماموریم به فهمش و نه فهمش امکان دارد. آنچه مسلم است این است که انسانها در قیامت گاه معذبند و گاه ثواب میبرند و کار از فاعل جدا نیست. این مقدار دلالت آیات است که اگر نفهمیم نمیتوانیم آیات را توجیه کنیم. حال اینکه جزئیات را بفهمیم و به نتیجه قطعی برسیم صحیح نیست. شاید در این زمینه روش علامه طباطبایی آموزنده باشد. ایشان در تفسیر المیزان همین حرف را میزند که لازم نیست ما به کیفیت بهشت و جهنم بپردازیم و اساسا ضرورت ندارد.
مطلب دیگر که باز در قالب یک سوال مطرح میکنم این است که بعضی ممکن است بگویند شما چند جلسه است بر اتحاد عمل و عامل تاکید میکنید، لذا میگویید در آیه «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ» هیچ چیز در تقدیر نیست. آیا واقعا این حرف را عوام که مخاطب آیات قرآن هستند میفهمند؟ اگر کلمهای را در تقدیر بگیرید همه میفهمند اما وقتی در بحث اتحاد عامل و عمل میبرید، بحث تخصصی میشود و عوام نمیفهمند. ما معتقدیم قرآن بین سه راهی که میتوانست پیش بگیرد یک راهی پیش گرفته که اگر به آن توجه شود، به این سوال پاسخ داده میشود.
قرآن میتوانست مجموع عباراتی برای عوام باشد و همه آیاتش را عوام بفهمند، مثل یک کتاب تاریخ یا عقائد که خیلی روان و ساده نوشته شود و همه استفاده کنند. راه دوم این بود خدای متعال کتابش را در سطحی قرار دهد که خواص بفهمند و بقیه از خواص کمک بگیرند یعنی یک کتاب عمیق و علمی که عوام معنایش را نفهمند. راه سوم این است که قرآن طوری سخن بگوید عوام بفهمند و خواص بپسندند و استفادههای خودشان را کنند. به همین خاطر میگوییم قرآن برای توده مردم است تا مردم از آن استفاده کنند، حتی اگر ظرائف آن را نفهمند. اینجا آن حدیث معنا میشود که حضرت فرمود: «كتاب اللّه على أربعة: العبارة للعوام، الاشارة للخواص، اللطائف للأولياء و الحقائق للأنبياء». پس قرآن آمده است راه میانه را رفته، نه فقط توده را در نظر گرفته تا کتاب را از اشارت و لطائف و حقایق پنهان خالی کند و نه به گونهای صحبت کرده که توده مردم را محروم کند.
بنابراین ما نمیگوییم قرآن بدون مراجعه به اخبار قابل استفاده نیست و حتما باید نور الثقلین کنار دستمان باشد، خیر، از قرآن میشود استفاده کرد ولی قرآن اشارات و ظرائفی دارد که آن را باید با کمک روایات اهل بیت(ع) فهمید. روایات ناظر به جریاناتی بود که میخواستند فارغ از اهل بیت(ع) سراغ قرآن بروند، میخواستند در کنار مدرسه اهل بیت(ع)، مدرسه باز کنند.
مطلب دیگر بحث اتحاد عاقل، معقول و عقل است. شاید بپرسید این چه ارتباطی با بحث ما دارد؟ این بحث مصداقی از بحث اتحاد عمل و عامل است. اگر کسی در جمع ما و مخاطبین با برخی مسائل فلسفی آشنا باشد متوجه میشود این مسئله چیست. از گذشتههای دور بحث اتحاد عاقل و عقل و معقول مطرح بوده است. مطرحشده ابن سینا با این نظریه مخالفت کرده است ولی ملاصدرا بر این اصل تاکید کرده است. اگر معلوم بالعرض باشد مثل علم من به گوشی تلفن، قطعا اتحاد عاقل و معقول درست نیست و کسی که قائل به اتحاد است نمیخواهد این را بگوید، ولی علم انسان به صورت ذهنی خودش اینگونه نیست و اتحاد عاقل و معقول برقرار است و نمیشود این را انکار کرد. ملاصدرا در جای جای اسفار این بحث را دارد ولی در جلد سوم به طور خاص به این مسئله پرداخته است.
پس ما در کنار اتحاد بین عامل و عمل باید اتحاد بین عالم و معلوم را هم در نظر بگیریم. بحثی که درباره اتحاد عامل و عمل داشتیم، در علم هم داریم و اصولا انسان از علمش جدا نمیشود و جزء ماهیت او میشود. اگر ادراک صحیح داشته باشد شخصیتش صحیح تشکیل میشود، اگر مدرکاتش باطل باشد شخصیت باطل پیدا میکند.