بخیل از عجیبترین انسانهاست. او در حالى که مىتواند آسوده باشد، به دست خود، خویشتن را مىآزارد و از آن چه باید سود ببیند، زیان مىبرد. تنگدستى سخت و دشوار است (که از آن و آثارش به خدا پناه مىبریم)، اما از آن سختتر و دشوارتر این است که این تنگدستى خودساخته باشد؛ چرا که در این حالت دشوارىهاى داشتن و نداشتن، هر دو، گریبانگیر آدمى است!
آنان که «ندارند» غصهاى جز سختى معیشت هم ندارند و دستکم از بلاى حسابِ دارایى در آخرت، در آسایش خاطرند، امّا خسیس هر دو غصه را با هم دارد؛ به علاوه اندوه بزرگ حفاظت از اموال و افسوس بزرگتر اینکه بالاخره دیگران از آن چه او «اندوخت و نخورد» چه سخاوتمندانه خواهند خورد!
به راستى که این ندا جز از حلقوم وحى شنیدنى نیست: «آنانکه در آن چه خداوند از روى فضل خویش به آنان داده است بخل مىورزند، گمان نکنند که این کار به سود آنان است. این بخل به زیان آنهاست، چرا که در قیامت آن چه اندوختهاند، چون زنجیرى به گردنشان خواهد بود»؛ و «به زودى سختى را براى آن کس که بخل بورزد و بىنیازى جوید و نیکىها را انکار کند، پیش خواهیم آورد»؛ و این چیزى است که او خود خواسته و پرداخته است.
فقیر محبوب است ولى خسیس منفور همهکس، و از همه بیشتر فرزندان خویش؛ چرا که فقیر آن چه را مىخواهد نمىتواند، امّا بخیل آن چه را مىتواند نمىخواهد.
از این رو سخاوتمندترین بندگان خدا و آنکس «که نگین پادشاهى دهد از کرم گدا را» فرمود: «بخل ورزیدن کانون همه عیبهاست و مهارى است که انسان را به سوى هر بدى مىکشاند»؛ و فرمود: «از بخیل در شگفتم، به فقرى مىشتابد که از آن گریزان است و توانگرى از دستش مىرود که آن را خواهان است، پس در این جهان، چون درویشان زید و در آن جهان، چون توانگران حساب پس دهد».
انتهای پیام