صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۲۵۲۲۶۲
تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۳ - ۰۷:۳۷
آیینه راز‌های هستی/ ۴

اشعاری که به مدح، منقبت و توصیف اولیای خداوند می‌پردازند، نوعی از شعر دینی محسوب می‌شوند. این آثار در ادبیات فارسی و فرهنگ ایران زمین ریشه عمیقی دارد. در ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) قربان ولیئی، ادیب و پژوهشگر ادبیات فارسی در مجموعه «آیینه رازهای هستی» به خوانش اشعار فاطمی پرداخته و این متون ادبی را از لحاظ طبقه‌بندی شعر آیینی تفسیر و توصیف می‌کند. در ادامه خوانش و تشریح بخش اول قصیده «دلا دیدی که در درماندگی‌ها، نبودت ملجائی جز آل طاها» سروده میرزا حسن اصفهانی، ملقب به صفی را مشاهده می‌کنید.

دلا دیدی که در درماندگی‌ها
نبودت ملجائی جز آل طاها

ز پا صد بار افتادی و دستت
علی بگرفت و اولادش به هرجا

یکی بر بند بار از ملک هستی
یکی بردار بند از نطق گویا

بپرس از غیبیان اسرار ایجاد
بجو از ماهیان احوال دریا

که با معلول ربطش چیست علت
که بی ما را چه نسبت بود با ما

چه آبی بود آن آبی که فرمود
جعلنا کل شیئ حی من الماء

اگر مقصود این آب است و آتش
حیات ما نبود از آب تنها

نمود ایجاد ما از چهار عنصر
ز اصل و امتزاج هفت آباء

صفی آمد به‌میدان معارف
تو هم بگشای گوش از بهر اصغا

کنم تفسیر آب آفرینش
که چون جاری شد اندر جوی اشیاء

بود آن آب اصل فاطمیت
که از وی آدم و عالم شد احیا

نبود از او مقید را به‌مطلق
نبد ربطی اگر دانی معما

نه احمد با علی گشتی پسر عم
نه ممکن می‌شد از واجب هویدا

نبوت مر مقید راست مأخذ
ولایت مر مجرد راست مبدا

علی گنجینه اسرار مطلق
محمد مظهر اسماء حسنی

علی مطلق ز هر اسم و ز هر رسم
ز احمد گشت اسم و رسم برپا

میانشان واسطه نفس بتولی
که بر تقیید و اطلاق‌ست دارا

علی از حرف و تعریف‌ست بیرون
ز احمد حرف و تعریف‌ست انشا

به کابین بتول آن هشت نهری
که آمد چار پنهان چار پیدا

چهار انهار جاری در بهشت است
چهار دیگر اندر دار دنیا

چنین گفتند بهر فهم خلقان
وگرنه بود مطلب غیر از اینها

ز من بشنو کنون تفسیر هر یک
گرت باشد دل و جانی مزکی

غنیمت دان و دریاب آنچه گویم
که شد خاص صفی عرفان مولا

کنون بشنو که پیر عشقم از غیب
سخن‌ها می‌کند بر نطق القا
...

میرزا حسن اصفهانی(صفی)

انتهای پیام