در خردادماه سال 1355 دوره متوسطه را در دبیرستان ابوسعید اسفراین با اخذ دیپلم به پایان رساند، سپس گرایشهای ضد رژیم در او به وجود آمد، مسافرتهای مخفی به مشهد و سایر شهرستانها داشت و کتابهای ممنوع را مطالعه و بین جوانان توزیع میکرد.
در بیستوچهارم بهمنماه سال 1355 به خدمت سربازی رفت، سه ماه اول خدمت را در پادگان لشگرک تهران و سه ماه دوم را در پادگان مزداوند (نیمه راه شهر سرخس) گذارند. وی آموزشهای گروهبانی دید و بعد از 6 ماه به درجه گروهبان سومی وظیفه نائل شد، سپس به پادگان آموزشی چهل دختر ـ مرکز آموزش 04 (نزدیکی شهر شاهرود) ـ اعزام شد. او از جو حاکم بر ارتش رنج میبرد و در انتظار پایان خدمت بود.
اعلامیههای امام را از اسفراین میگرفت و به پادگان میبرد و شبانه در آنجا با کمک سربازان تکثیر و پخش میکرد، پس از پیام امام با این که تنها یک ماه از خدمتش مانده بود، از پادگان فرار کرد و با دریافت مرخصی چهل و هشت ساعته به اسفراین رفت.
آنوقت به مشهد آمد و در تظاهرات و فعالیتهای انقلابی شرکت کرد، پس از پیروزی انقلاب و با پیام امام به پادگان برگشت و کارت پایان خدمت دریافت کرد، بعد هم به اسفراین رفت و گروههای مردم را با ورزش و تمرینهای نظامی در داخل شهر سازمان داد، شبها در در ژاندارمری و شهربانی به عنوان پاسبخش نگهبانی میداد و روزها در کمیته انقلاب علیه ضد انقلابیون فعالیت میکرد.
سال 1358 با تشکیل سپاه سبزوار به عضویت سپاه درآمد و در اولین مأموریتش عازم کردستان شد، پس از بازگشت مجدد در سپاه سبزوار به کار مشغول شد و در دوره فرماندهی عملیات که از طرف مرکز آموزش سپاه برگزار شده بود، شرکت کرد.
مدت چهار ماه در سعدآباد تهران آموزشهای تخصصی را گذارند و پس از پایان دوره به سبزوار بازگشت و به عنوان مسئول عملیات سپاه و مسئول بسیج سبزوار و آموزش سپاه بهکار مشغول شد، وی مانعی برای به هدف رسیدن منافقان بود، از آنها تنفر داشت و به شدت با آنان برخورد میکرد. وقتی کادر سپاه پاسداران کاشمر و اسفراین را در کوههای سنگ سفید آموزش میداد، بمب دستسازی در دستش منفجر که منجر به قطع انگشت سبابه دست راستش شد، چند روز در بیمارستان بستری بود و دوباره با همان جراحات به سرکارش بازگشت.
نخستین بار با گروهی از برادران پاسدار به اتفاق فرمانده سپاه به جبهه جنوب اعزام شد و در این مدت به علت جراحت دستش به عنوان مسئول اطلاعات نظامی محورهای استقرار نیروهای خراسان کار میکرد.
سال 1360 با شرافت درودی نیا ازدواج کرد که حاصل زندگی مشترکش دو پسر و دو دختر است. سال 1361 در مرحله دوم عملیات مسلم بن عقیل به جبهه سومار اعزام شد که در ابتدا به عنوان عضو واحد طرح و برنامه عملیات لشکر ظفر به کار مشغول شد و سپس برای اجرای عملیات والفجر مقدماتی به فکه رفت.
وی به عنوان مسئول طرح و عملیات لشکر 5 نصر به خدمت مشغول شد. در عملیات والفجر 2 و 3 که همزمان در پیرانشهر و مهران به انجام رسید با عنوان مسئول واحد طرح و عملیات تیپ امامصادق(ع) شرکت کرد و در عملیات والفجر 2 هنگامیکه در 500 متری دشمن مشغول زدن خاکریز بود، ترکش خمپاره به کتف راستش برخورد کرد، اما به علت نداشتن قدرت زیاد فقط پوست بدنش را سوزاند.
او در عملیات عاشورا مسئول تیپ امام صادق(ع) بود، در عملیاتهای خیبر، بدر، فاو، والفجرهای غرور آفرین و آزادی مهران حضور داشت و با مسئولیت قائم مقامی فرماندهی لشکر 5 نصر سرانجام در بیبستم دیماه 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.
انتهای پیام