این نوع از هنر نه تنها بهعنوان یک فرم هنری مورد توجه است، بلکه بهعنوان یک عنصر حیاتی در تاریخ و هویت اسلامی نیز تلقی میشود. این هنرها در تمامی جوانب زندگی مسلمانان، از معماری مساجد و مکتبها گرفته تا فرشبافی، نقش مهمی ایفا کردهاند.
هنر اسلامی تأثیرات گستردهای بر فرهنگها و هنرهای جهانی داشته است. این تأثیرات به شکلگیری هنر معماری، تزیینات هنری، خطاطی، در دیگر مناطق جهانی اشاره میکند. هنرهای مسلمانان در موجودیتهای فرهنگی و تاریخی اسلامی نقش بزرگی ایفا کرده و تاریخچه تمدن اسلامی را به وسیله ایجاد آثار هنری ثروتمند و زیبا ترسیم کرده است.
در این خصوص با مژگان خیرالهی ازناوله، عضو هیئت علمی دانشکده هنر دانشگاه بیرجند، گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانیم:
امروزه اگرچه هنرمندان تلاشهایی دارند اما هنرمند با معنویت بیگانه شده و نه فقط در دین اسلام بلکه در همه ادیان این اتفاق افتاده و باعث شده هنر اسلامی، مسیحی و یهودی آن هنر اصیل نباشد و دچار بحران شود. هرچند علامه جعفری درباره هنر متعالی مباحثی دارد، اما اینطور نیست که خود اسلام، هنر را بهطور خاص تعریف کند، البته تعاریف متفاوتی از هنر وجود دارد در جایی، هنر بیان محسوس نامحسوس دیدار عنوان شده و در جای دیگر هنر، نحوه تجلی حقیقی وجود موجود است، یا هنر اِخبار خبر است و هنرمند همچون پیامبر(ص) عمل میکند از جایی که پیامبر پیامرسان است و به گروهی که خبری ندارند پیامی میرساند و هنرمند هم همینگونه است، بنابراین تعاریف متعددی از هنر وجود دارد.
موضوع هنر، خیال و صورتهای خیالی عالم خیال است. برای انسان با توجه به اینکه واسطه بین حضرات و عوالم وجود است، همانطور که در عالم، عالمی به اسم ملکوت است و عرفا به آن عالم خیال منفصل میگویند و انسان با توجه به اینکه واسطه بین مراحل و مراتب وجود است و عالمی به اسم عالم خیال متصل و هنر وجود دارد، اعم از هنر اسلامی، مسیحی، بودایی و هم ادیان الهی و غیر الهی مربوط به تمدنهای غیرتوحیدی، با آن نسبت دارند.
هنر، موضوع صورتهای خیالی و عالم خیال است. اینکه انسان چه مرتبهای داشته باشد نسبت او با این صورتها متفاوت است، همچون انسانی که از یک ایوانی به پایین نگاه میکند و گاه ممکن است چشم تیزبینی نداشته باشد و گاه ممکن است عینکی به چشم داشته باشد که همه عالم را به رنگ دیگری ببیند و جلوههای مختلفی از پس این پرده و شیشه دیده میشود که یکی میتواند آن را درک کند و دیگری نه، لذا داستان انسانی که با عالم خیال نسبت پیدا میکند هم همین است. اصیلترین هنر اسلامی که بین هنرمندان از آن بهعنوان بیحجابترین هنر اسلامی تلقی شده که حجابی بین آن و حق نیست، هنر خوشنویسی و کتابت قرآن است.
مسلمانها کلام حق را با نوشتن حفظ کردهاند، بنا به فرمایش پیامبر بزرگوار اسلام، نوشتن یک «بسمالله الرحمن الرحیم» زیبا و نوشتن زیبای نام حق میتواند جایگاه یک فرد را در بهشت تعیین کند. حضرت علی (ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) کاتب کلام حق بودند و همه ائمه با خوشنویسی نسبت دارند. لذا داستان خوشنویسی از اینجا آغازشده و وقتی درباره خوشنویسی قرآن از امیرالمؤمنین(ع) میپرسند، ایشان اشاره میکند که همه قرآن در سوره «حمد»، همه سوره «حمد» در «بسمالله الرحمن الرحیم»، همه «بسمالله الرحمن الرحیم» در «با» و نقطه تحت «با» آن است و من این نقطه هستم، لذا ما با حروف الفبا در هنر نسبتها داریم.
انسان همانطور که قوهای بهعنوان عقل دارد و مظهر آن مغز است، قوه ادراکی دیگری به نام قلب دارد، قلبی که در بدن ما میتپد مظهر این قوه ادراک است و انسان با عقل خود اسلام و با قلب خود ایمان میآورد. ازاینرو فرق بین عقل و قلب همچون تفاوت بین اسلام و ایمان است، قلب انسان درککننده صورتهای خیالی است، اما همانطور که وحی بر قلب پیامبر اسلام نازل شد، صورتهای خیالی نیز توسط قلب درک میشود، لذا وقتی قلب ما از هرچه غیر حق پاکشده باشد، همچون این است که شیشه لنز قلب خود را تمیز کرده باشیم و کیفیت تصاویر را بالابرده باشیم تا تصاویر بهتری را بتواند دریافت کند و هرچه ایمان بالاتر رود وسعت دیده خیال ما گسترش مییابد و واضحتر میتواند ببیند، چهبسا قلب ما هرچه نسبت بهتری با حضرت حق داشته باشد، صورت بهتر و درستتری را ادراک میکند. بنابراین معنویت به ما کمک میکند، صورتهای بهتر و صیدهای بزرگتری را از عالم خیال منفصل درک کنیم.
هنرمند برای این افراد دیگر، ادراکات را با زبان هنر اعم از شعر، نقاشی، مجسمهسازی، خوشنویسی، موسیقی و... همچون آیینهای که تصویر را عین خود شی به تصویر میکشد، با صورتهای مختلف به این افراد عرضه و برای آنها بیان میکند. یک ویژگی مهم صورتها در عالم خیال بحث زیبایی آنهاست. در این میان زیبایی باهنر درهمتنیده شده است.
هنر معماری مجزا از سایر هنرها نیست. وقتی مغول وارد ایران شد، هنر ایرانی اسلامی ظهور پیدا کرد و در هنر ما حل شد، وقتی اسلام وارد ایران شد، به هنر دوران ساسانی رنگ و بوی دیگری بخشید که برگرفته از نسبت هنرمند با عالم خیال اوست. در ایران دوره ساسانی دین رسمی زرتشتی بوده و آئینهای بودایی و مانوی و برخی ادیان دیگر در برخی نقاط ایران وجود داشته است، اما با ورود اسلام به ایران و ایمان آوردن بخش بزرگی از ایرانیان، هنرمندان با صورتهای خیالی نسبت پیدا میکنند و بناهایی میسازند که این بنا آتشکده نیست و هنر معماری با صورتهای خیالی که در هنرمند تجلییافته است، نسبت مییابد.
در هند که کشور 72 ملت است و افرادی با ادیان مختلف و عبادتگاههای مخصوص به پیروان همان ادیان وجود دارد هیچکس مسجد را با بتکده اشتباه نمیگیرد، زیرا آنچه عامل تمایز مسجد از کلیسا و کنشت و.. میشود، روح هنر اسلامی است که ساری و جاری در همه صورتهای هنر است. ازاینرو هنر معمار مجزا از سایر هنرهای اسلامی نیست. همانطور که خانه برای یک مسلمان، فضایی برای استراحت است، اما حریمهایی برای خانواده، همسایه، سرویسهای بهداشتی و... در آن در نظر میگیرد.
در آثار دوره صفویه و قاجاریه در بنای خانهها، حمام، آرامگاه و مساجد و.. آثاری داریم که بهوضوح بیانگر معماری اسلامی هستند و روح اسلام در آنها ساری و جاری است، اما متأسفانه امروز دچار بیهویتی هستیم و برخی مساجد اصلاً نشاندهنده یک عبادتگاه نیست و بیشتر به مرکز خرید شباهت دارد، حالآنکه نمونههای فاخر مساجد بسیاری داریم که تا دوره قاجار شاخص هستند.
در حال حاضر مشکل گمشدن نسبت بین اسلام با هنرمند و معنویت در قلب او، وجود دارد. در معماری این بحران آشکارتر از بقیه هنرها است، اما در هنرهای تجسمی، نقاشی و مجسمهسازی نیز این موارد به چشم میخورد. ما در قرآن هیچ جایی نداریم که نقاشی طرد شده باشد و تحریم صورتگری داشته باشیم، حتی نکته دقیقی در ماجرای فتح مکه وجود دارد که وقتی پیامبر اکرم(ص) وارد خانه کعبه شدند، تا بتها را بشکنند، مولا علی(ع) بر شانه پیامبر(ع) قرار گرفتند و بتها را به پایین انداختند. تنها چیزی که پیامبر(ص) اجازه دادند باقی بماند، تمثال حضرت عیسی مسیح(ع) و حضرت مریم(س) بود. بنابراین پیامبر(ص) با هنر نقاشی، تصویر و صورتگری زاویه نداشت. بلکه چیزی که اسلام با آن مخالف دارد، بتپرستی و هر چیزی است که مانع پرستش خداوند باشد. اگر حضرت حق با چیزی مخالفت میکند، همان چیزی است که جای او را میگیرد، بنابراین ما در هنر اسلامی صورتهای متعالی از رنگ و هنرهای تجسمی و هر چیزی که ما را به حضرت حق نزدیک میکند، داریم.
هنرمندان مسلمان بهواسطه نسبتی که با حقیقت دارند اهل ساخت مجسمه و پیکرها و تندیسهای انسانی و جانوری نبودهاند، اما نقاشیهای بسیاری از صورتهای فلکی، تصاویر ریاضی و انسانی و جانوری در کتابهای مختلف وجود دارد بهجز قرآن که بیشتر باهنر تذهیب آراستهشده، در کتابهای دیگر در جهان اسلام و در هنر کاشیکاری، فلزکاری و... صورتهای مختلف نقش بسته است. در واقع در هنر اسلامی و تفکر و جهانبینی اسلامی باید به این نکته توجه شود که اگر ما میخواهیم مسلمان مؤمن باشیم، باید قلب ما خانه حضرت حق باشد و جای هیچچیز و کس دیگری نباشد. کلام حق، دارای موسیقی است و قاریان بزرگ مصر و عربستان و سایر نقاط جهان اسلام که کلام حق را بر اساس دستگاههای موسیقی عربی و یا ایرانی قرائت میکنن، تا برجان انسان بیشتر اثر بگذارد. هنر و صورتهای آن اعم از شعر و موسیقی و ... همچون ابزاری است که میتواند در خدمت حقتعالی باشد، مانند دوبیتیها باباطاهر و اشعار مولانا، حافظ و سنایی، یا میتواند هنر مبتذلی باشد که انسان را به خود مشغول و از حضرت حق دور کند.
نسبت هنر با معنویت در آثار هنرمندان به چشم میخورد. بهطوریکه گاهی یک اثر نقاشی به تابلو عصر عاشورای استاد فرشچیان تبدیل میشود که این اثر نقاشی ما را به امام حسین (ع) گره میزند، که او و همه اهلبیت برای گره زدن انسان بهحق واسطه هستند و بهعنوان هادیانی ما را به خدا میرسانند. ما به حضرت حق و منبع نور وابسته هستیم و هر چیزی که ما را از حضرت حق دور کند، برای هنر محدودیت ایجاد میکند. هنر میتواند متعالی باشد و با توجه به اینکه زبان هنر زبان اشارت است، کلام حضرت حق نیز با اشاره است و افراد اهل هنر با توجه به فطرت انسان که در پی زیبایی است، با یک اشاره و در ناخودآگاه بنا به فطرت خود در خلق آثار هنری به یاد حضرت حق افتاده و به سیر در آفاق و انفس میپردازند و آن را با زبان هنر برای ما بیان میکنند.
زبان هنر میتواند مفاهیم و مطالب دینی را برای ما قابلهضمتر کند، تا بتوانیم مرتبهای از مراتب را طی کرده و به حضرت حق نزدیکتر شویم و چهبسا وقتی هنرمندی با جمله، تصویر و یا فیلم زیبایی حقیقت را به جان انسانهایی که غافل شدهاند، برساند این نزدیک شدن بهحق برای انسان غافل شیرینتر میشود.
انتهای پیام