وی ادامه داد: اول اینکه بیاندیشیم چرا گفتوگو در زمانه ما اگرچه دشوار است، اما ضرورتی گریزناپذیر به شمار میآید. پرسش این است که چرا ناگزیر به گفتوگو هستیم؟ دوم، اینکه چرا نمیتوانیم گفتوگو کنیم؟ چگونه گفتوگو کنیم؟ گفتوگو یا فقدان آن چه ارتباطی با بحرانها، فرصتها و تهدیدهای ما دارد؟ به باور من، گفتوگو همریشه بحرانهای ما است و هم راه عبور از آنها و سوم، در جهانی که امروز در آن زندگی میکنیم، بهویژه در جامعه شبکهای که متفکران برجستهای در جهان و ایران به آن پرداختهاند، مانند شایگان، داوری، ملکیان و دیگران، چگونه میتوان گفتوگو را در جهانی پارهپاره، به راهی برای بازیابی معنا و پیوند انسانی بدل کرد؟
این استاد ارتباطات گفت: بسیاری از ما، به خاطر داریم که صدای گفتوگوی فرهنگها و تمدنها از ایران برخاست و با پیشنهاد رئیسجمهور وقت، آقای خاتمی، در مجمع عمومی سازمان ملل مطرح شد و به یک برنامه جهانی بدل گشت. اما این را بارها گفتهام که اگر بخواهیم کشورهایی را نام ببریم که این گفتوگو را بهعنوان سیاست رسمی، راهبرد حاکمیتی یا برنامهی حکمرانی جدی نگرفتند، ایران حتماً یکی از آن کشورها است. کشوری که خود داعیهدار گفتوگوی تمدنها بود، اما این دعوت در سطح سیاسی محدود ماند و با آمدن و رفتن دولتها دچار فراز و فرود شد و چون در سطوح رسمی چندان جدی گرفته نشد، گمان رفت که در لایههای اجتماعی نیز نباید بدان پرداخت.
خانیکی افزود: در بخش دوم سخنانم میخواهم به مسئلهای بپردازم، اینکه ایران امروز با نوعی ناترازی ارتباطی روبهرو است، جامعهای که مفاهیم گفتوگو میان حکومت و مردم، در میان اقشار مختلف جامعه، میان نخبگان و تودهها و حتی درون خود نخبگان دچار اختلال است. در حوزههای گوناگون مانند علوم اجتماعی، علوم سیاسی، فلسفه، زبانشناسی، و ارتباطات، گفتوگو به دشواری صورت میگیرد.
وی بیان کرد: در اینجا این پرسش مطرح میشود که آیا میتوان از این وضعیت عبور کرد؟ ما از یکسو با نوعی ازهمگسیختگی اجتماعی روبهرو هستیم. مطالعات طبقاتی و اجتماعی اخیر در ایران نشان میدهد که روندهای تغییر در جامعه به سمت رشد فردگرایی، فردیت و ارزشهای مادی حرکت کرده است. به گفته دکتر شفیعی کدکنی، «دشوارترین شکنجه آن بود که هر یک به درون خویش تبعید شدیم.»
این استاد ارتباطات بیان کرد: این «تبعید به درون» بهمرور، در سطح زبان نیز به بحران بدل شده، بحرانی در زبان مشترک و فهم مشترک. اختلال ارتباطی فقط محدود به خانواده نیست، بلکه در سیاست، آموزش، رسانه و تعاملات روزمره نیز دیده میشود. توانش ارتباطی مردم ما بهشدت پایین آمده است.
خانیکی در ادامه اضافه کرد: تحقیقی از دانشگاه هاروارد که از طولانیترین مطالعات دنیا به شمار میآید و بیش از ۸۵ سال ادامه یافته است، به این پرسش پاسخ داده که چه کسانی از زندگیشان رضایت دارند؟ نتیجه روشن است، آنهایی که ارتباطات مؤثر، سالم و سودمند داشتهاند. به عبارت دیگر، توانایی ارتباط برقرار کردن، همان توانشی که ما در مدارس، دانشگاهها و زندگی روزمره باید پرورش بدهیم.
وی درباره تجربه شخصی خود، اضهار کرد: در مسیر مبارزه با سرطان، یکی از عواملی که به من بسیار کمک کرد، همین توانش ارتباطی بود. من از منظومهای بهنام «چهار بهعلاوه یک» الهام گرفتم؛ آن یک، خداوند است و درک من از او و معنای زندگی در پیوند با او. اما آن چهار عامل دیگر نیز مهم هستند، اول، خود فرد و نحوهمواجههاش با بیماری؛ دوم، خانواده؛ سوم، جامعه و شبکهی حمایتی اجتماعی؛ و چهارم، نظام درمانی و پزشکان متخصص.
این استاد ارتباطات گفت: در نمایشگاه کتاب سال جاری در تهران، به سراغ آثار نشر اطراف رفتم؛ کتابهایی که از زیست روزمره ما حرف میزنند، از میز کارمان گرفته تا نحوه مراقبت از بیماران. اینها ادبیات گفتوگو را تقویت میکنند.
خانیکی ادامه داد: ازهمگسیختگیهای اجتماعی و بحران زبان مشترک، دو دلیل بنیادین دیگر نیز دارند، دلیل اول فروپاشی سرمایه اجتماعی است که امروزه جامعه درگیر بیاعتمادی، سوءظن و ناباوری شده است. زبان گفتوگو جای خود را به فریاد، قهر و انزوا داده است. گاهی گفتوگو بهجای همدلی، به مشاجره منتهی میشود. این مسئله ناشی از بحران اعتماد است. اعتمادی که باید میان مردم و حاکمیت، میان بخشهای مختلف جامعه و حتی در درون نهادها وجود داشته باشد.
وی در ادامه گفت: دلیل دوم شکافهای هویتی و نسلی است، شکاف میان نسلها، میان گذشته و اکنون، میان اقوام و جنسیتها، بحرانهای عمیق هویتی پدید آوردهاند. به تعبیر دکتر داوری اردکانی، ما نهتنها از حقیقت دور شدهایم، بلکه به بینیازی از حقیقت دچار شدهایم. گویی آنچه میفهمیم، تمام حقیقت است. این خطرناکترین مانع گفتوگوست، کسی که خود را بینیاز از حقیقت میبیند، چرا باید گفتوگو کند؟
این استاد ارتباطات بیان کرد: اما پرسش اصلی این است که آیا گفتوگو در ایران ممکن است یا ممتنع؟ به نظرم، پاسخ روشن است، گفتوگو نه کاملاً ممکن است و نه کاملاً ممتنع. ما بسته به نوع رویکرد و مواجههمان با گفتوگو، میتوانیم امکان آن را افزایش یا کاهش دهیم.
خانیکی تصریح کرد: باید روشنفکران، متفکران و نهادهای فکری، مسئله ساختارهای بسته، اقتدارگرایی و قطبیشدن فضای اجتماعی و سیاسی را به عنوان موانع جدی گفتوگو در نظر بگیرند. با این حال، همین وضعیت بحرانی که گفتوگو را دشوار یا حتی ناممکن کرده، آن را به یک ضرورت تاریخی نیز تبدیل کرده است. حتی اگر، به تعبیر داریوش شایگان، جهانی که در آن زندگی میکنیم «آینههای شکسته» باشد، همین تکههای شکسته اگر کنار هم قرار بگیرند، میتوانند تصویری از هویت ما را بازتاب دهند.
وی بیان کرد: چندی پیش در برنامهای با عنوان «سپنجیها»، کاری از آقای درستکار، شرکت کردم. او در این برنامه با افراد مختلف درباره زیستجهان و تجربههای زیستشان گفتوگو میکند. جالب اینجاست که موضوع آن شب نیز خود گفتوگو بود. روی سن، فرشی نفیس و تاریخی را پهن کرده بودند که اگر به برنامه نگاه کنید، متوجه میشوید این فرش از وسط بریده شده است. این اتفاق بهدلیل اختلاف میان یک خواهر و برادر بر سر میراث پدری رخ داده بود؛ هر یک سهم خود را جدا کرده بودند، اما همین جدایی باعث شده بود آن فرش دیگر نفیس و یکپارچه نباشد. این فرش نمادی از هویت پارهپاره ماست؛ گاهی ایران را در برابر اسلام قرار میدهیم، گاهی اسلام را در برابر ایران. گاهی هویتهای قومی و محلی را در برابر هویت ملی میگذاریم و گاهی هویت ملی را برتر از هویتهای محلی میدانیم. نزاعمان گاه بر سر تاریخ، گاه بر سر میدانهای نظری و گاه بر سر سبک زندگی است.
این استاد ارتباطات اظهار کرد: این وضعیت نشان میدهد که گفتوگو باید نهفقط بهمثابه یک راهحل، بلکه بهمثابه یک مسئله مورد تأمل قرار گیرد. ناتوانی در گفتوگو، یکی از مهمترین بحرانهای ماست؛ چون وقتی نمیتوانیم گفتوگو کنیم، بحرانهایمان تشدید میشود. مثلاً در مسئله آب، میبینیم در گذشته، نظام سنتی ما برای حل اختلافات بر سر آب، مثل دعوا بر سر قنات راهحلهایی داشت. اما با ورود چاههای عمیق و بهرهبرداری مدرن، ظرفیت گفتوگو از بین رفت و بحرانها پیچیدهتر شد. گفتوگو در رسانهها ضعیف است، در نهادهای قدرت جایگاهی ندارد، در آموزش رسمی جایی برای تمرین آن نیست، و حتی در خانوادهها کمتر دیده میشود.
خانیکی گفت: من معتقدم که تاریخ گفتوگو در ایران، دو بخش دارد؛ یکی تاریخ توانایی گفتوگو، و دیگری تاریخ غیاب آن. هرکس در جهان خودش ساکن است و کمتر ارتباطی با دیگری برقرار میکند. فضای عمومی بهجای شنیدن و تبادل نظر، محل غلبه است. گوشهای ما بسیار ناتوانتر از زبانهای ما هستند، و در نتیجه، فضای عمومی بهجای شنیدن، میدان مشت زدن و ساکت کردن است. خشونت زبانی باید جدی گرفته شود، چون اغلب به حذف متقابل منتهی میشود.
وی ادامه داد: سطح پنجمی که میخواهم به آن اشاره کنم این است که گفتوگو را باید به عنوان راهحل نیز در نظر بگیریم. تنها مسیر بازسازی اعتماد، امید و سرمایه اجتماعی، گفتوگوست. گفتوگو مهارتی تزئینی نیست؛ ضرورت تمدنی ماست. در جهانی سیال، گفتوگو پناهگاه انسانی است.
این استاد ارتباطات در ادامه بیان کرد: در جهانی که شبکهای شده و اتصالهای بیوقفه ما را احاطه کرده، پرسش این است که جایگاه گفتوگو کجاست؟ از دهه ۷۰ میلادی با تحول در فناوریهای ارتباطی، وارد جهانی شدیم که در آن ارتباط نهفقط یک امکان، بلکه یک شرط بقا است. توزیع اطلاعات بسیار سریع شده، و دیگر محدود به رسانههای رسمی نیست. یک فرد عادی میتواند با یک توییت موجآفرینی کند یا حتی جلوی یک فاجعه را بگیرد.
خانیکی با بیان اینکه گرههایی نیز در گفتوگو در جهان شبکهای شکل گرفته است، تصریح کرد: از جمله اینکه در این جهان، سیطره سطحینگری زیاد شده است. حجم اطلاعات بالا رفته اما فرصت تحلیل کم است. در نتیجه، درک سطحی و قضاوتهای عجولانه رایج شدهاند. دوم اینکه الگوریتمها طوری طراحی شدهاند که محتوایی را به ما نشان میدهند که مطابق باورهای خودمان باشد. ما فقط کسانی را میبینیم و میشنویم که شبیه ما هستند. مورد سوم اینکه در فضای ناشناس، افراد گاهی بیرحمتر میشوند. چیزی که در فضای واقعی نمیگوییم، در توییتر فریاد میزنیم. این خشونت سایبری، که با اصطلاحاتی مثل «سایبر بولینگ» شناخته میشود، آسیبزا است. با این که جهان شبکهای ما را بهظاهر به هم نزدیک کرده، اما گاهی از فهم واقعی یکدیگر دورتر کرده است. اینجاست که گفتوگو، یک ضرورت حیاتی میشود.
وی اظهار کرد: یکی دیگر از مفاهیمی که در توصیف این وضعیت به کار میرود، «جهان موزاییکی» است، جهانی رنگارنگ و تکهتکه، که در آن دیگر روایت مشترکی از انسان یا جامعه وجود ندارد. هرکس در فضای خودش، روایت خودش را دارد و جهان مشترک، کمرنگ شده است. به گفته برخی نظریهپردازان، ما در عصر «پساحقیقت» زندگی میکنیم؛ جایی که حقیقتهای متکثر جای حقیقتهای مشترک را گرفتهاند.
این استاد ارتباطات گفت: اما در همین جهان موزاییکی، گفتوگو تنها چیزی است که میتواند این قطعههای جدا را به هم پیوند دهد. تفاوتها میتوانند بهانهای برای گفتوگو باشند، نه برای خشونت. حقیقتهای چندگانه میتوانند در مواجهه با هم غنیتر شوند. زیگمونت باومن مفهوم «جامعه مایع» را مطرح میکند، جامعهای که در آن هیچچیز پایدار نیست، نه روابط انسانی، نه شغل و نه هویت. ما در جهانی بیثبات زندگی میکنیم و این بیثباتی، اضطراب ایجاد میکند. تغییرات سریع باعث شده که حتی با گذشته خودمان هم بیگانه شویم. به همین دلیل است که زبان سیاسی امروز بیشتر به طنز و نفی نزدیک شده تا به امتداد تاریخی.
وی افزود: در چنین جامعهای، تنها پناهگاه در طوفان بیثباتیها، گفتوگو است. درک احساسات، تغییر ارزشها، و فهم تفاوتها تنها از مسیر گفتوگو ممکن است. گفتوگو، ضد اضطراب جامعه مایع است. در جهان نااطمینان، شنیده شدن و درک متقابل بخشی از اضطراب ما را کاهش میدهد. همانطور که جسم به طبیب نیاز دارد، روان و جامعه هم به حبیب نیاز دارند. اگر از خود بپرسیم کجا ایستادهایم، پاسخ این است، یکسو، فرار از گفتوگو فاجعهآفرین است و از سوی دیگر، ما با مبانی، فلسفه و مهارتهای گفتوگو بهقدر کافی آشنا نیستیم. اما باید بدانیم گفتوگو پایان راه نیست، بلکه آغاز بازسازی روانی و اجتماعی است.
این استاد ارتباطات تصریح کرد: در جامعهای که جان از نبود گفتوگو گداخته شده، یا خاموش میشویم، یا فریاد میزنیم، یا خشونت را انتخاب میکنیم. اما با گفتوگو، میتوانیم خود و دیگری را کشف کنیم، ظرفیتهای تازه بیافرینیم، و قدرت شنوایی و درکمان را بالا ببریم. جامعه ما بهتدریج این را درمییابد که گفتوگو راهحل است، راهی برای حل مسائل ملموس مثل کمبود آب، بیعدالتی، فساد و فقر.
خانیکی تاکید کرد: گفتوگو ما را به جامعهای توانمندتر تبدیل میکند و شکاف میان جهان شبکهای و واقعیت را کاهش میدهد. با آن، میتوانیم از جهان شبکهای به جهان واقعی بیاییم و بالعکس، و به تقویت نهادهای گفتوگویی برسیم. به تعبیر حضرت علی(ع) که میفرماید: «تو گمان میکنی که جهانی کوچک هستی، در حالی که در درون تو جهانهایی بزرگ نهفته است.» بنابراین گفتوگو، راه رسیدن به آن جهانهای نهفته است.
انتهای پیام