در میان صدای پرهیاهوی شبکهها و پویشها، گاهی روایت یک نوجوان از هر تحلیل رسانهای گویاتر است. سیدمحمدمهدی موسوی، دانشآموز پایه دوازدهم با زبانی ساده، اما تأثیرگذار از نخستین مواجههاش با نام آیتالله رئیسی تا لحظه شنیدن خبر شهادت، روایتی بیواسطه ارائه میدهد.
«من سیدمحمدمهدی موسوی هستم، دانشآموز پایه دوازدهم. اولین بار اسم آقای رئیسی رو تو مناظرههای انتخابات ریاستجمهوری شنیدم. اون موقع خیلی از شخصیتها و چهرهها برای ما تازه بودن. اطلاعاتی که دربارهشون داشتم، اول از خانواده شنیدم و بعد از طریق تلویزیون بیشتر باهاشون آشنا شدم.
بهنظرم ایشون واقعاً مردمدوست بودن. قبل از شهادتشون هم کارهای بزرگی انجام دادن. یکی از نمونههایی که خودم میدونم، راهاندازی دوبارهی کارخانههای تعطیلشده بود؛ این باعث شد خیلی از کارگرها بتونن دوباره سر کار برن و زندگیشون از نو راه بیفته. یه کار دیگهشون هم که برام خیلی غرورآفرین بود، این بود که قرآن رو بردن سازمان ملل و اونجا با افتخار به همه نشون دادن.
وقتی خبر شهادت ایشون اومد، تو فضای مجازی پستهای زیادی دیدم که به خدماتشون اشاره میکرد. البته همیشه انگار ما آدمها رو بعد از رفتنشون بیشتر میشناسیم. تأکید زیادی بود که ایشون «شهید خدمت» بودن؛ ولی با اینکه شهادت ایشون یه اتفاق خیلی بزرگ بود، هنوز هم حس میکردم اونطور که باید، شناخته نشدن. همونطور که در زمان ریاستجمهوریشون هم بعضی جاها مهجور بودن، بعد از شهادتشون هم یه جورایی مهجور موندن.
بین رسانههای رسمی مثل تلویزیون و فضای مجازی تفاوت زیادی درباره شخصیت ایشون حس نمیکردم، به این دلیل که ایشون اهل نمایش نبودن، ساده، یکرنگ و صادق بودن و همین باعث شد همون تصویری که از تلویزیون دیدم، با چیزهایی که در فضای مجازی خوندم، برام همراستا باشه. خدمات مداومشون باعث شد به ایشون باور پیدا کنم.
یه چیز دیگه که خیلی روم تأثیر گذاشت، همین موضوع «شهید خدمت» بودنشون بود. این عنوان واقعاً برازندهشون بود و پستهایی که دربارهش نوشته میشد، یه حس خاصی داشت؛ البته بعضی محتواها هم هدفدار بودن، بعضیشون بد بودن و ناراحتم میکردن، بعضیها هم خوب بودن و لذت میبردم. وقتی چیزی ناراحتم میکرد، سعی میکردم حداقل با یه نفر حرف بزنم و دیدگاهش رو نسبت به واقعیت اصلاح کنم.
وقتی شنیدم ایشون شهید شدن، خیلی ناراحت شدم؛ چون آدم زحمتکشی بودن و برای مردم کار میکردن. تازه نحوهی شهادتشون هم واقعاً دلخراش بود. تو مدرسه هم واکنشها متفاوت بود؛ مثل جامعه، یه عده ناراحت بودن و یه عده هم بیتفاوت. من خودم استوری گذاشتم، پستهاشون رو لایک کردم و کامنت هم نوشتم.
اگه بخوام همهی احساسم رو در یه جمله خلاصه کنم، باید بگم: آقای رئیسی شخصیتی خدوم و خستگیناپذیر بودن و شهادتشون با عنوان «شهید خدمت» واقعاً زیبندهشونه. حالا که شهید شدن، مطمئنم با آرامش میخوابن؛ یه خواب شیرین، به شیرینی شهد شهادت.»
اما همهچیز به رسانههای رسمی یا برداشتهای اولیه محدود نمیشود. برخی جوانان تصویری عمیقتر و پیچیدهتر از آیتالله رئیسی دارند؛ تصویری که در میان تجربههای شخصی و تحلیلهای رسانهای شکل گرفته است. فاطمه مشهدی، یکی از همین جوانان است که تلاش میکند میان منش فردی و جایگاه سیاسی رئیسجمهور شهید، تمایزی دقیق قائل شود.
«من فاطمه مشهدی، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته حقوق خصوصی هستم. قبل از شهادت آیتالله رئیسی، تصویری که از ایشون داشتم، بیشتر به منش شخصی و سبک مدیریتیشون برمیگشت تا مسائل صرفاً سیاسی. این تصویر کمکم و از طریق رسانههای رسمی، اخبار، سخنرانیها و بعضی گزارشهای میدانی برام شکل گرفت؛ البته حس میکردم رسانهها نتونستن اون صداقت و سادگی واقعی ایشون رو بهدرستی به مردم منتقل کنن؛ یعنی اون چیزی که در واقعیت از ایشون میدیدیم، عمیقتر و مردمیتر از چیزی بود که معمولاً نشون داده میشد.
بعد از شهادتشون، فضای مجازی پر شد از روایتهای مختلف؛ بیشترشون همدلانه بودن و به خدمات بیوقفه و تلاشهای شبانهروزی ایشون اشاره داشتن؛ البته نقد هم بود، ولی چیزی که خیلی برام جالب بود، این بود که روایتهای مردم گاهی خیلی صادقانهتر و مؤثرتر از روایتهای رسمی عمل میکرد. من خودم، بیشتر به روایتهایی اعتماد داشتم که پشتش تجربه بود؛ چیزایی مثل دیدارهای مردمی، سفرهای استانی بدون تشریفات، یا تلاش برای حل مشکلات واقعی مردم. اینا باعث میشد باور کنم اون چیزی که میگن، واقعی بوده.
بعد از اون حادثهی تلخ، تو فضای مجازی موجی از واکنشها شکل گرفت؛ از پستهای احساسی و تصاویر نمادین گرفته تا پویشهایی با عنوانهایی مثل «شهید خدمت.» این واکنشها هم از جنس احساس بودن، هم از جنس فهم اجتماعی. منم بیتفاوت نبودم؛ چند تا پست و یادداشت منتشر کردم، بیشتر برای اینکه تأکید کنم خدمت صادقانه و بیریا هنوز هم ارزش داره.
در نهایت، شهادت یه رئیسجمهور، اون هم در دورهی ما، یه اتفاق کمنظیره. به ما جوونا یه تلنگر زد که عدالتخواهی و خدمت، اگر واقعی باشه، حتی بعد از مرگ هم میمونه. این فقط یه حادثه نبود، یه درس عمیق بود؛ درسی درباره مسئولیت، صداقت و ماندگاری اثر یه انسان.»
در کنار تحلیلهای رسانهای و روایتهای اجتماعی، لایهای از واکنشهای احساسی و عاطفی نیز در فضای مجازی به چشم میخورد؛ واکنشهایی که گاه با اشک، شعر، طراحی یا پویشهای مردمی همراه میشود. مبینا مصطفایی، دانشآموز پایه یازدهم با نگاهی صمیمی و نوجوانانه، از تجربه زیستهاش در مواجهه با خبر شهادت آیتالله رئیسی میگوید.
«من مبینا مصطفاییام، دانشآموز پایه یازدهم. اولین بار اسم آیتالله رئیسی رو از تلویزیون شنیدم. همون لحظه، چون میدونستم ایشون مورد تأیید رهبرمون هستن، یه حس خوب تو دلم ایجاد شد؛ یه حس اطمینان و آرامش. بعدها بیشتر باهاشون آشنا شدم؛ از طریق تلویزیون، فضای مجازی و البته صحبتهای خانواده.
قبل از اینکه خبر شهادتشون رو بشنوم، همیشه فکر میکردم آقای رئیسی یه آدم مهربون، باوقار و عادل هستن. مهربونیای که توی چهرهشون معلوم بود و عدالتی که چون رهبرمون تأییدشون کرده بودن، بهش ایمان داشتم. اون روزی که خبر شهادتشون رو شنیدم، خونه بودم، کنار خانواده. یه حس نگرانی شدید تمام وجودم رو گرفت. شبش رو به بیقراری گذروندیم؛ لحظه به لحظه خبرها رو دنبال میکردیم، امیدوار بودیم یه خبری از سلامتیشون بیاد؛ ولی متأسفانه اون اتفاق تلخ افتاد.
من اینستاگرام ندارم؛ ولی تو رسانههای داخلی، چیزهایی که دیدم، همه نشوندهنده بزرگی شخصیت، مهربونی و تلاش بیوقفه آقای رئیسی بود. هیچوقت به اخبار دروغ توجه نمیکردم و همیشه با استناد به حرفهای رهبرمون، به ایشون ایمان داشتم؛ البته واضحه که تو فضای مجازی، شایعات و حرفهای بیپایه و اساس هم وجود داره.
به نظرم الان خیلی از ما نوجوونا بیشتر از رسانههای رسمی، از فضای مجازی تأثیر میگیریم؛ چون این فضا با اون ظاهر جذاب و طراحیهای خاصش برای تأثیرگذاشتن روی فکر و احساس ما ساخته شده. ما نوجوونا آیندهسازای کشوریم و بیشتر وقتمون هم تو همین فضاها میگذره.
تو مدرسه، تقریباً همه بچهها از شنیدن خبر شهادت آقای رئیسی ناراحت بودن و واکنش احساسی نشون دادن؛ البته بعضیها هم بودن که با حرفها و رفتارهای نادرستشون، غممون رو بیشتر کردن. خودم چند تا اجرا به احترام ایشون داشتم. افتخار داشتم تو پویش «شاخه گلی به سید ابراهیم رئیسی» شرکت کنم و خیلی وقتها هم برای آرامش روحشون، زیارت عاشورا خوندم. راستش، به نظرم اونایی که ایشون رو دوست نداشتن، بیشتر از روی ناآگاهی و شنیدن اطلاعات نادرست اینطوری فکر میکردن؛ ولی من؟ من یکی از علاقهمندان جدی و صمیمیشون بودم و هستم.
اگه بخوام فقط یه جمله از دل خودم بگم، اینه: الان که دارم این حرفها رو میزنم، اشک توی چشمامه. سید خوبان، جای شما اینجا نبود. بهترین سرنوشت، یعنی شهادت قسمتتون شد. وقتی از بین ما رفتین، تازه فهمیدیم چقدر حضورتون برامون باارزش بود. ای کاش راهی برای جبران بود.»
در روزگاری که ذهن جوانان بیش از هر زمانی در محاصره اطلاعات متناقض است، تصویر شخصیتی ملی و دینی همچون آیتالله رئیسی، نه فقط محصول عملکرد او، بلکه بازتاب تعامل پیچیده با فضای رسانهای است. این گزارش نشان میدهد که هرچند برداشتها متفاوتاند، اما مفاهیمی چون شهادت، مردمیبودن و عدالتخواهی در حافظه نسل جوان کاشان ریشه دوانده؛ تصویری که شاید بیش از آنکه از رسانهها آمده باشد، از نیاز درونی به الگوهای معنوی برآمده است.
زهراسادات محمدی
انتهای پیام