ناهید سلیمی، عضو هیئت علمی پژوهشکده زن و خانواده در یادداشتی که با عنوان «زنان در میانه نبرد روایتها و تضادها» در اختیار ایکنای قم قرار داده است، نوشت: حیات سیاسی به معنای پیوند مادام امر سیاسی با زندگی روزمره است، ترجمان عمل سیاسی بر پایه قدرت، مشروعیت و دشمنشناسی به زیست خانواده محور در بطن زندگی است، اما در شرایط معارضه و نبرد، وجوه تعیینکنندهای از این مفهوم متجلی میشوند که به معنای استمرار توانمندی دفاعی، فرهنگی و معنایی علیه پروژههای تخریبگرانه دشمن است.
در این شرایط حیات سیاسی بهگونهای عریانتر، فراتر از فعالیتهای سیاسی صرف یا قدرتطلبی معنا یافته و شامل توانایی حفظ انسجام اجتماعی، بازتولید مشروعیت، مدیریت تضادها و تقویت سرمایههای فرهنگی و هویتی در فضای تخاصمات میشود و شبکهای از مفاهیم گرهخورده با زیست بشری که گره کور کلاف آنها در بسیاری از بحرانها به دست زنان باز شده است. زنان بهسان مادرانی با سرانگشتان پینه بسته از رنجهای تاریخی، اما همچنان تیزی روایتها و تضادها را بهسان مهر بافتهاند و جامعه را آرام کردهاند.
در دوران مدرنیته و اغتشاشات مفهومی بیمنتها، با سر برآوردن بحران، به معنای برهم خوردن تعادل نظم موجود، بهطور مداوم با بازیابیها و بازآراییهای جدیدی از نظم میدانی مواجه میشویم و آنچه این بازآرایی و آرایش جدید تخاصم و تعارض را با سرعت رقم میزند معنا و روایت از نظم قبلی و انتظامات جدید است. در این عصر، خود بحران نیز روایتپذیر است. بحران دیگر صرفاً یک وضعیت عینی نیست، بلکه برداشت ما از بحران و جهتدهی معنایی به آن تعیین میکند که آن بحران به نبرد حق و باطل تبدیل شود یا به انفعال بیانجامد.
از نگاه رهبران سیاسی و اندیشهای اسلام، سیاست نه یک علم قدرت، بلکه حفاظت از حقیقت در جامعه است و حیات سیاسی یعنی زیست با حقیقت، آگاهی و کرامت انسانی، همچنین در عقلانیت اسلامی دفاع از حیات سیاسی در زمانه نبرد، برابر با دفاع از هویت ایمانی و ملی، حفظ انسجام اجتماعی، مقابله با تحریف و استعمار فکری در این چارچوب است. در چنین چارچوبی، زنان نه اجزایی ترحمبرانگیز از خبرسازی و شمارششدگان قربانیان جنگ بلکه معماران حیات سیاسی هستند.
روایت، دفاع کنونی را از یک رخداد نظامی محدود به یک امر تمدنی پیوسته بدل میکند که زیست انسانها را در ساحتهای مختلف معنوی، خانوادگی، آموزشی و فرهنگی درگیر میکند. باید واقف بود جنگ روایتها میدان تداوم امارت سیاسی است، نه جایگزین آن و هرکس از زن و مرد در این میدان وظیفه تخصیصیافته و ویژه خود را ایفا میکند، مانند آنچه در حادثه عاشورا به تمام واقع شد؛ حضرت زینب(س) در امتداد واقعه و نه در سایه آن با حمیت میدانی و روایتی آمیخته با معرفت زنانه حماسه را مدیریت کرده و آثار تمدنی آن را تثبیت کردند، به همین سبب در تمدن اسلامی بهویژه در نظام فکری تشیع، زنان صاحبان امارت نرمافزاری تمدنی هستند، اگر امیر سیاسی باید از جهات کلان حیات امت صیانت کند، زن در کنار او با سلاح روایت و تبیین مفاهیم، تربیت، پایداری فرهنگی و مدیریت شبکههای اجتماعی همدلانه این صیانت را ممکن میسازد.
همانگونه که زینب(س) بعد از کربلا، امارت نرمافزاری حماسه را در دست گرفته و دشمن را در جنگ روایت شکست داد. زنِ مسلمان پیکارجو در لحظههای حاضر، نه در پی نمایش، که در پی معناست و این معنا، از جنس امر سیاسی است؛ آنگونه که روایت، دیگر صرفاً ابزار جنگ نیست، بلکه خود ادامه جنگ، ادامه سیاست و ادامه حقیقت است، پس باید بهگونهای در ترازوی میدان نقشآفرینی کند و محک خورد که فعل او در زیست روزمره نه به معنای روزمرگی که به معنای اساس استمرار و امتداد حیات سیاسی درک شود.
در این کشاکش اسلحه و معنا، نقش مکمل و نه تابعی زنان در جنگ نیازمند باز تاملی دقیق در راهبری کلان اجتماعی خواهد بود. زن اگر روایت نکند، حماسه میمیرد؛ و اگر تحریف را تشخیص ندهد، حقیقت مسخ خواهد شد. زن امروز نه مادر، همسر و دختر شهید بلکه زبان شهیدند. روایتگری این زن در آغشتگی به روزمرگی و در لبه تیز جنگ و صلح نه فقط داستانگویی یا خاطرهنویسی صرف، بلکه ساختاری از معناست که به رویدادها چارچوب میدهد، روابط علّی میسازد، کنشگران را معرفی میکند و داوری ارزشی ارائه میدهد. این روایتها، واقعیت را «قاببندی» میکند؛ یعنی میگوید چه چیزی مهم است، چه کسی قهرمان است و دشمن کیست، آنچه کنش عادتوار زنان در زندگی را در جنگ تبدیل به ستون فقرات مقاومت خواهد کرد.
خصم نیز با وقوف بر این قاببندیها بیش از آنچه در میدان قدرتنمایی عینی مشغول باشد، در عرصه معنا و واژگان به مینگذاری خواهد پرداخت. هرآنچه در واقعه صدا و سیما و تشییع شهدای تهاجم دشمن صهیونی دیدیم بیش از نبرد تسلیحاتی، از جنس پدافند معنایی و روایی بود. در صحنه اول، خصم با تهاجم به قلب تصویری جامعه با یک چینش جهتدار، به دنبال مخابره ضعف بود، آفندی که با سخنرانی حماسی یک زن به قلب دشمن تغییر جهت داد.
در صحنه دوم، زنان و مادران شهدا در مراسم تشییع شهدا، در لحظهای مترصد مخابره ضعف و مویه، قهرمانانه از دشمنشناسی سرودند. جامعهای درگیر جنگ نه در برابر آمار تلفات و کشمکش قدرتهای عینی، بلکه در برابر این قابها بهطور مستمر هویت خود را بازتعریف و بازتولید میکند تا با شرایط جدید سیاسی و اجتماعی سازگار شود. در لحظهای روایتسازی دشمن درباره مقاومت بهمثابه خشونت یا تروریسم، در مقابل روایت زنانه از مقاومت قرار میگیرد و یارای مقابله را از دست میدهد. چهره انسانی، اخلاقی و ایمانی حماسه حق به جهان نشان داده میشود و افکار عمومی را علیه محور باطل بسیج میکند، بنابراین اساس روایتمندی راهبردی رویارویی حق و باطل و شناسایی نقش زنان در حفظ و انتقال معناهای اصیل خشونت، تروریسم، گفتگو، صلح و تحمیل در این بستر، نیازمند بازشناسی و سرمایهگذاری دقیقی خواهد بود.
البته هنر زنان در راهبری اجتماعی نه صرف روایتگری که در مدیریت و هضم تضادها به نفع انسجام نیز بیبدیل است. در میانه نبرد حق و باطل، حیات سیاسی موفق نیازمند مدیریت تعارضهای داخلی است. بازتولید مشروعیت جبهه حق در عرصههای داخلی از طریق حفظ فضای عمومی گفتگو و پشتیبانی نهادهای اجتماعی صورت میگیرد. در این لحظه، زنان به عنوان مترجمان چیرهدست زندگی، پیچیدگیهای اجتماعی را به معنای رقیق زندگی و حیات سادهسازی میکنند و این نه ابزاری عادی و کم مایه که مکانیزم حل تعارضات و ایجاد انسجام با ایستادن بر سر مشترکات حیات است، آنچه از زیستن، زندگی و خانواده، همه با هر مرامی در جامعه متکثر بر آن اتفاق نظر دارند.
مردان در میانه نبرد منطبق بر منطق قدرتمحور مردانه بیشتر بر محاسبات جنگافزارانه، برتری سخت و رقابتهای تن به تن توجه دارند اما بطن جامعه نیازمند منطق مقدورمحور زنانه است که به بازتولید امید، بهرهبرداری از ظرفیتهای خرد و حفظ انسجام زیست جمعی توجه دارد. در این فرایند، عقلانیت ارتباطی زنان در ایجاد و توسعه نهادها، شبکهها و گروههای اجتماعی در کنار منطق مدیریت و تدبیر خانواده، با ایستادن بر سر مقدورات و ظرفیتها، عرصه بینظیری برای راهبری اجتماعی در بحران فراهم میآورد. حیات سیاسی موفق بر مبنای استفاده هوشمندانه و واقعبینانه از مقدورات و اشتراکات به نفع حل تعارضات شکل میگیرد. در این فضا «زن» هم به عنوان اشتراک ذاتی جامعه اخلاقی و ایمانی در ناموس و مام بودن و هم بهعنوان پیونددهنده تفاوتها به معنای مشترک خانواده و زندگی، این مقدورات و ظرفیتها را مدیریت میکند.
در آخر باید توجه داشت در میانه نبرد و حق و باطل، در فضای حکمرانی، باید میان «قدرت رسمی» و «نفوذ تمدنی» تمایز قائل شد و زنان، حامل نفوذ تمدنیاند، آنچه از کنش سحر امامی شاهد آن بودیم مصداق نفوذ تمدنی ایستادگی حقمدارانه ایرانی شد.
انتهای پیام