بعدازظهر داغ تیرماه به ابوزیدآباد، یکی از روستاهای کهن در حومه شهرستان کاشان، پا میگذاریم؛ پس از ورود به روستا و عبور از چند کوچه سنگفرششده، در کنار خانهای گلی و ساده میایستیم؛ جایی که به نام «خانه دینی ـ تاریخی آقا شهابالدین مرتضوی» شناخته میشود. این خانه، دو قرن است که مأمن عاشقان و عزاداران حضرت اباعبداللهالحسین(ع) است و 31 سال میشود که به جز روزهای پنجشنبه، هر روز در و دیوار آن شاهد گریهها و اشکهای مردم برای سیدالشهدا(ع) است.
ساعت چهار و 45 دقیقه بعد از ظهر است. خانه، دو در ورودی دارد؛ در یک سو، مردان در صفی آرام، منتظر گشودهشدن در ایستادهاند و در سوی دیگر، بانوان در گرمای هوا با بادبزنهای حصیری، خود را خنک میکنند. با گشودهشدن در کوچک چوبی، از پلهای کوتاه پایین میرویم و پا به فضای ساده، اما روحنواز خانه میگذاریم. سقف گنبدیشکل، طاقچههای کوچک، دیوارهای کاهگلی، پنکههای قدیمی که باد خنکی بر گرمای جان میدمند، منبری ساده، پارچههای مشکی عزا و چند قاب عکس، همه داراییهای این خانه حسینیاند.
کمکم جمعیت درون خانه جای میگیرند. مردی 90 ساله به نام حاج عباس مرتضوی، میزبان روضه سالار شهیدان است؛ پیرمردی که قامتش خمیده، اما دلش استوار است و با دستان پینهبستهاش، چای روضه را میان حاضران میگرداند. خانه صفایی دارد که از همان دم ورود، دل را به خلوص و بیریایی صاحبش گره میزند. در گوشهای آرام مینشینم و گوش میسپارم به سخنان روضهخوان که از تشییع پیکر شهید محمد خشاپور میگوید؛ شهیدی که روز قبل در همین دیار بدرقه شد.
روضهخوان میگوید: «روز گذشته، برای مردمان خطه ابوزیدآباد، روزی تاریخی شمرده میشود؛ روزی که آسمان این دیار، شاهد بدرقه پیکری بود که برای دفاع از ناموس و کیان جمهوری اسلامی، جان بر سر پیمان نهاد... شهید محمد خشاپور فقط شهید خانوادهای از محمدآباد و ابوزیدآباد نیست؛ او شهید همه ماست، یادگاری از شرف و غیرت این خاک.
در بیان سیره و مرام سیدالشهدا(ع)، ما در زیارت وارث، سه گروه را لعن میکنیم: قاتلان، ظالمان و تماشاچیان. گروه سوم، همانانی هستند که گفتند: «نه کاری با یزید داریم و نه با حسین(ع)» اما در دل، راضی بودند که یزید پیروز شود. این جماعت، همانند آناناند که در این زمانه، از آب و خاک این وطن بهره بردند، نام و نان یافتند و آنگاه راهی غربت شدند و دست در دست دشمنان این سرزمین نهادند؛ همانها که دل ایرانی را به خون مینشانند و نام «وطنفروش» برازنده آنان است.
افسوس که در همین خاک مقدس جمهوری اسلامی نیز کم نیستند کسانی که در جنگ ۱۲ روزه، در دل آرزوی پیروزی آمریکا و اسرائیل را داشتند؛ اما این مردم با همدلی، غیرت و اتحاد، امیدشان را به یأس تبدیل کردند. نظام جمهوری اسلامی با خون پاک خشاپورها و هزاران شهید گمنام و نامآشنا، سربلند ماند و خواهد ماند.»
پس از آن، یکییکی مداحان بر منبر میروند؛ اولی، دومی، سومی... هر کدام دقایقی، ذکر مصیبت میخوانند و اشک بر دیدهها جاری میکنند و خانه گلی تاریخی مثل هر غروب، با صدای «یا حسین(ع)» دوباره جان میگیرد و تاریخ را با اشکهای عاشقانش پیوند میزند.
غلامرضا مرتضوی، فرزند حاج عباس در توضیح قدمت این خانه، با نگاهی سراسر احترام به پیشینیان، چنین روایت میکند: صاحبان این خانه از پنج نسل پیش تاکنون، خادمان دین و مردم بودهاند: زینالعابدین معروف به حاجی آخوند، ملاعبدالحسین، شهابالدین مرتضوی و پدرم، حاج عباس مرتضوی. همه آنان، صاحب محراب و منبر بودند؛ از کار مردم گرهگشایی میکردند، قلم به دست میگرفتند، مکاتبات و نویسندگی بر عهده داشتند، خطبه عقد میخواندند و در قامت روحانی، مایه آرامش این دیار بودند.
این خانه مذهبی ـ تاریخی و آیین روضهخوانی سنتی هرروزهاش که بیش از ۲٠٠ سال قدمت دارد، با شماره ۲۳۹۲۱ در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۸۷ در فهرست میراث فرهنگی ملموس و با شماره ۲۳۸۸ در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ در فهرست میراث فرهنگی ناملموس کشور به ثبت رسیده است؛ گواهی بر اصالت این سنت کهن و دلیلی بر ماندگاری شعله روضه در دل این خانه.
در گذشته، آیینهای عزاداری در خانه مرتضوی به ایام محرم و صفر محدود میشد؛ اما در دوره مرحوم شیخ شهابالدین، گستره این مجالس به شبهای جمعه، وفیات و شهادتها نیز رسید. از سال ۱۳۷۳ خورشیدی و پس از رحلت شیخ شهابالدین، اداره این خانه به دست حاج عباس افتاد و حال، بیش از 31 سال است که این محفل، هر روز به جز پنجشنبهها مأمن عزاداران حضرت اباعبداللهالحسین(ع) است.
او ادامه میدهد: عالمانی که سالها در سرزمینهایی چون لبنان، یمن و هند، مبلغ معارف اهل بیت(ع) بودند، بارها در این خانه قدم نهادهاند. آنان آیینهای این خانه و تعدد جلساتش را در جهان تشیع، کمنظیر و چه بسا بیهمتا میدانند؛ خانهای که با خلوص و مردانگی صاحبانش، چراغ مجلس سیدالشهدا(ع) را خاموشی نداده است.
در آغاز، مرحوم حاجی آخوند که روحانی بانفوذ و صاحب ثروت بود، برای تداوم این سنت، پیشبینیهایی کرد. او در حدود 50 کیلومتری شمال شرقی ابوزیدآباد، در پشت کوههای موسوم به یخُو یا یخآب، مزرعهای به نام «بیشه» داشت که حدود آن تا قلههای کوه امتداد مییافت. بنابر وقفنامهای که از دوره قاجار و عصر ناصرالدینشاه به یادگار مانده است، این مزرعه وقف سیدالشهدا(ع) شد تا درآمد آن صرف برگزاری روضههای محرم در همین خانه شود.
علاوه بر این، در محمدآباد نیز موقوفاتی برای مجلس روضه وجود دارد. در روستای فخره، از هر 11 شبانهروز، یک روز آب وقف امام حسین(ع) است و حاصل آن را به این خانه میآورند.
با این همه، غلامرضا مرتضوی با آهی در کلام میگوید: این موقوفات آنقدر ناچیز است که اگر همه را یکجا جمع کنند، هزینه برگزاری روضهای یکروزه یا دو روزه را هم کفایت نمیکند.
کمکم روضه به پایان میرسد و مردم خانه را ترک میکنند. علیمحمد متقی، از اهالی ابوزیدآباد که اکنون ساکن تهران است، از دلبستگی عمیق خود به جلسات روضه خانه شهابالدین مرتضوی چنین میگوید: از همان کودکی، دست در دست پدرم، پای این مجالس مینشستم. علاقهام به این خانه از همان روزها در دلم ریشه زد و با من بزرگ شد. حالا هم که بیش از 30 سال است در تهران زندگی میکنم، باز دلم به این خانه گره خورده است؛ هرگاه فرصتی دست دهد، خود را به اینجا میرسانم و در روضههایش شرکت میکنم. اینجا محیطی ساده، بیآلایش و سراسر معنویت است؛ اگر وسایلش را ببینید، همهچیز از ابتداییترین و سادهترین تجهیزات است و هیچ نشانی از تجملات دنیا در آن نیست. هر کجای ایران که بوی امام حسین(ع) را بدهد، ارزشمند است؛ اما این خانه حال و هوای دیگری دارد، صفا و خلوصی که در جان آدمی اثر میکند.
محمدجواد میرزایی، از ذاکران اهل بیت(ع) نیز از ارادت خود چنین روایت میکند: 15 سال است که برای ارباب نفس میزنم. از همان کودکی که پدرم هم مداح بود، با خاندان مرتضوی انس داشتم و خدمتگزاری در خانه حضرت حسین(ع) را افتخار خود میدانم. توفیقی نصیبم شد که هر روز در روضه این خانه حضور پیدا کنم. این منزل مقدس، دل ما را پایبند کرده است. من خود کراماتی از این خانه دیدهام؛ در و دیوار اینجا از حسین(ع) میگویند، بوی کربلا و حضور حضرت زهرا(س) در این خانه ملموس است. هرکه اینجا نشسته، این حضور را با دلش لمس کرده است.
در پایان به گفتوگویی کوتاه با حاج عباس مرتضوی، این پیر خستگیناپذیر روضه مینشینیم. او روی یکی از سکوهای کنار در ورودی مینشیند و با لحن ساده و بیریا از دلگرمیاش به نسل جوان میگوید: «سواد چندانی ندارم؛ اما عمری پای منبر نشستهام و از علما شنیدهام که هرچه داریم، از اسلام داریم. چه کسی این جوانها را که جانشان را در راه دین فدا کردند، راهی جبهه کرد؟ همان مادرانی که در مجالس امام حسین(ع) اشک ریختند و با همان اشکها به فرزندانشان شیر دادند. ایران، جوان خوب کم ندارد؛ جوانانی که دلشان را همین مجلس امام حسین(ع) زنده نگه میدارد.
و حالا این خانه گلی کهن با همه سادگیاش، سندی زنده از عشق مردمانیست که در دل کویر، چراغ عزای حسین(ع) را نسلبهنسل روشن نگه داشتهاند. خانهای که با هر روضه، خشتخشتش دوباره جان میگیرد و یادآور میشود هنوز هم در این دیار، دلی برای اهل بیت(ع) میتپد، چای سادهای میچرخد و قطره اشکی، تاریخ را زنده نگه میدارد. خانه شهابالدین مرتضوی، همان پناه بیریاییست که در هیاهوی دنیای امروز، هنوز دلهای عاشق را دور هم جمع میکند تا یاد حسین(ع) هیچگاه خاموش نشود.