صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۳۰۰۲۴۲
تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۰
گفتارهایی از نهج‌البلاغه/ 29

امام علی(ع) در خطبه 152 نهج‌البلاغه به اوصاف مهمى از قرآن مجید اشاره مى‌کند که هر یک از دیگرى جالب‌تر است. یکی از این اوصاف «غرائب» (صفات برجسته بى‌نظیر) است، که می‌فرماید: قرآن هرگز فانى نمى‌شود و گرد و غبار کهنگى و فرسودگى بر آن نمى‌نشیند؛ همیشه نو و باطراوت است.

امام علی(ع) تنها فردی است كه از ميان همه گذشتگانی كه سخنی از آنها به‌جا مانده، به آخرين مرحله فصاحت و بلاغت رسيده و گفتار او اقيانوس بی‌كرانه‌ای است كه سخن هيچ مبلغی به پای آن نخواهد رسيد.

سخنانی که در قالب خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمت‌ها گردآوری شده و مفسران دینی تفسیرهایی در رابطه با آن‌ها داشته‌اند که هر کدام از یک دید و سلیقه به این موضوعات پرداخته‌اند، بر این اساس در ایکنا بر این شدیم که ابتدا تفسیری از خطبه‌ها و حکمت‌های امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه در اختیار مخاطبان قرار دهیم که برای رسیدن به این هدف از منابع مختلفی مانند شرح نهج‌البلاغه «ابن ميثم بحرانى» و «منهاج‌البرائه خويى»، اصول کافی – جلد 1، مصادر نهج‌البلاغه – جلد 3 و بحارالانوار - جلد 89 استفاده می‌شود که در ادامه با موضوع «ویژگی‌های دین اسلام» آن را می‌خوانید.

خطبه 152 نهج‌البلاغه به طور كلى از سه بخش تشكيل شده است: در بخش اول، امام علی(ع) به نكات مهمى درباره صفات خداوند اشاره مى‌كند كه به گفته بعضى از شارحان نهج‌البلاغه مانند آن در هيچ كتابى ديده نشده است و فراتر از مطالبى است كه فلاسفه و حكيمان و عرفا درباره صفات خدا گفته‌اند، در بخش دوم به موقعيت پيشوايان دينى و امامان هدايت اشاره مى‌كند و مقام آن‌ها را در پيشگاه حق و موقعيتشان را در جامعه انسانى، بيان کرده و در بخش سوم از نعمت بزرگ الهى يعنى اسلام و قرآن سخن مى‌گويد، و نكات جالبى درباره اين كتاب آسمانى ذكر مى‌كند تا مردم قدرش را بدانند و از اين منبع فيض پروردگار بيشتر بهره بگیرند.

امام علی(ع) در بخش اول خطبه 152 نهج‌البلاغه می‌فرماید: «و من خطبة له (علیه السلام) في صفات اللّه جل جلاله، و صفات أئمة الدين: الْحَمْدُ لِلَّهِ الدَّالِّ عَلَى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ، وَ بِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلَى أَزَلِيَّتِهِ، وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لَا شَبَهَ لَهُ. لَا تَسْتَلِمُهُ الْمَشَاعِرُ وَ لَا تَحْجُبُهُ السَّوَاتِرُ، لِافْتِرَاقِ الصَّانِعِ وَ الْمَصْنُوعِ وَ الْحَادِّ وَ الْمَحْدُودِ وَ الرَّبِّ وَ الْمَرْبُوبِ. الْأَحَدِ بِلَا تَأْوِيلِ عَدَدٍ، وَ الْخَالِقِ لَا بِمَعْنَى حَرَكَةٍ وَ نَصَبٍ، وَ السَّمِيعِ لَا بِأَدَاةٍ، وَ الْبَصِيرِ لَا بِتَفْرِيقِ آلَةٍ، وَ الشَّاهِدِ لَا بِمُمَاسَّةٍ، وَ الْبَائِنِ لَا بِتَرَاخِي مَسَافَةٍ، وَ الظَّاهِرِ لَا بِرُؤْيَةٍ، وَ الْبَاطِنِ لَا بِلَطَافَةٍ. بَانَ مِنَ الْأَشْيَاءِ بِالْقَهْرِ لَهَا وَ الْقُدْرَةِ عَلَيْهَا، وَ بَانَتِ الْأَشْيَاءُ مِنْهُ بِالْخُضُوعِ لَهُ وَ الرُّجُوعِ إِلَيْهِ. مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ أَبْطَلَ أَزَلَهُ، وَ مَنْ قَالَ كَيْفَ فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ، وَ مَنْ قَالَ أَيْنَ فَقَدْ حَيَّزَهُ. عَالِمٌ إِذْ لَا مَعْلُومٌ، وَ رَبٌّ إِذْ لَا مَرْبُوبٌ، وَ قَادِرٌ إِذْ لَا مَقْدُورٌ. ستايش خداوندى را كه آفريدگانش بر وجود او راهنماينده اند و چون جامه حدوث بر تن دارند، كه پديد مى آيند و از ميان مى روند، بر ازلى بودنش دلالت دارند. و شباهتشان به يكديگر نشان بى همتايى اوست. حواس ما، حقيقت ذات او نتواند شناخت و، هيچ پرده اى مستورش نتواند داشت، زيرا فرق است ميان آنكه صانع است و آنچه مصنوع است و ميان آنچه محدود كننده است و آنچه محدود شونده و ميان آنچه پرورنده است و آنچه پرورش مى يابد. خداوند، يكى است، ولى نه به تعبير عددى، آفريننده است ولى نه با حركت يا تحمل رنج. شنواست، بى آنكه ابزار شنواييش باشد. بيناست، نه بدان گونه كه ديده از هم بگشاید.حاضر است نه اين كه با چيزى مماس باشد و جدا از هر چيزى است نه اين كه ميانشان مسافتى باشد. آشكار است نه به ديدن و نهان است نه سبب لطافت. از چيزها جداست زيرا هر چيزى مقهور او و به قدرت اوست. هر چيزى غير اوست، كه همه در برابر او خاضع اند و به سوى او باز مى گردند. هر كس وصفش كند محدودش كرده و آنكه محدودش كند او را بر شمرده است و هر كه بر شماردش ازليّتش را باطل كرده است. هر كه بگويد كه خدا چگونه است، خواسته كه وصفش كند و هر كه بگويد خدا در كجاست براى او مكانى قائل شده. عالم بود، آن گاه كه معلومى نبود، آفريننده بود، آن گاه كه آفريده اى نبود. توانا بود، آن گاه كه چيزى نبود كه تواناييش را با او سنجد.» (1)

صفات خداوند سبحان در کلام امیرالمؤمنین(ع)

اين خطبه را امام علی(ع) هنگامى ايراد کرد که مردم عثمان را به علت ناراحتى‌هايى که از او و اطرافيانش داشتند، کشتند و به دنبال آن با امام على(ع) بيعت کردند، در آغاز خطبه به معرفةالله و بيان صفات جمال و جلال خدا مى‌پردازد، چرا که ريشه تمام خوشبختى‌ها و اصلاحات فردى و اجتماعى، معرفت او است. هجده وصف از اوصاف الهى را در قالب عباراتى کوتاه و پرمعنا و روشن بيان مى‌فرمايد که فلاسفه و متکلمان در پيچ و خم آن مانده‌اند.

نخست مى‌فرمايد: «ستايش، مخصوص خداوندى است که با آفرينش مخلوقات، همگان را به وجود خود رهنمون شده است» آرى! هنگامى که عجايب آفرينش را مطالعه کنيم و اسرار و نظامات و شگفتى‌هاى خلقت زمين و آسمان، يا حيوان و انسان را بررسى نماييم به خوبى مى‌فهميم که اين همه آثار بديع، زاييده طبيعت کور و کر نيست؛ بلکه در پشت اين دستگاه حکيمى قادر و عالمى مدبر قرار دارد، و اين همان برهان نظم است که در قرآن مجيد و روايات اسلامى به عنوان روشن‌ترين دليل خداشناسى به آن اشاره شده است.

در دومين وصف مى‌فرمايد: «به وسيله حدوث آن‌ها، ازليّت خود را نشان داده»، اين اشاره به برهان وجوب و امکان است، زيرا سلسله مخلوقات، که پشت سر هم لباس وجود به تن مى‌پوشند، نمى‌تواند تا بى‌نهايت ادامه يابد و هر حادثى مخلوق حادث ديگر باشد؛ زيرا بى‌نهايت معلول، سرانجام نياز به علتى دارند که ازلى باشد و بى‌نياز از خالق و به تعبير ديگر واجب‌الوجود باشد.

در سومين وصف مى‌فرمايد: «و با شباهت داشتن مخلوقات به يکديگر، نشان داد که شبيه و نظيرى ندارد» چگونه شباهت مخلوقات به يکديگر دليل بر اين است که خداوند شبيه ندارد؟ اين شباهت، دليل بر ترکيب آن‌هاست، زيرا قدر مشترکى دارند از قبيل زمان و مکان و بعضى از اشکال و عوارض ظاهرى و جهات مختلفى دارند که آن‌ها را از هم متمايز مى‌کند، بنابراين هر موجودى مرکب است از مابه الاشتراک و مابه الامتياز و طبيعى است که چنين موجوداتى که مرکبند، نيازمندند و از اينجا مى‌فهميم که خداوند، شبيه و نظيرى ندارد و گرنه ترکيب و احتياج در ذات پاک او پيدا مى‌شد.

در بيان چهارمين و پنجمين وصف مى‌فرمايد: «عقل‌ها به کنه ذاتش نرسد و پرده‌ها وجودش را مستور نسازد، چرا که خالق ومخلوق با هم فرق دارند و محدود کننده و محدود شونده، و پرورش دهنده و پرورده شده با هم متفاوتند» اما اين که مشاعر انسان اعم از حواس ظاهر و باطن و عقل و خرد به کنه ذات او نمى‌رسد، دليلش روشن است، زيرا او وجودى است، نامحدود و غير متناهى از هر جهت و عقول انسانى محدود از هر جهت و نامحدود هرگز در محدود نمى‌گنجد. از سوى ديگر آن قدر آثار وجود مقدس او عالم را پر کرده که هيچ پرده‌اى نمى‌تواند او را بپوشاند. کنه ذاتش بر همه کس پنهان و آثارش در همه جا پيداست.

در بيان ششمين و هفتمين صفات او مى‌فرمايد: «يگانه است، ولى نه معناى وحدت عددى (بلکه به اين معنا که شبيه و نظير ندارد) و خالق و آفريننده است، اما نه به اين معنا که حرکت و رنج و تعبى در اين راه متحمل مى‌شود» هنگامى که مى‌گوييم خداوند واحد است، بعضى تصور مى‌کنند، مفهومش اين است که او يکى است و دو نيست؛ در حالى که اشتباه است، زيرا مفهوم اين سخن آن است که دومى براى او تصور مى‌شود اما وجود ندارد حال آن که براى ذات خداوند دومى تصور نمى‌شود. مگر ذاتى که از هر جهت نامحدود است تعدد در آن تصور مى‌شود؟ اگر تعددى تصور شود، مفهومش اين است که هر دو محدودند. بنابراين توحيد ذات پروردگار به معناى وحدت عددى نيست بلکه به معناى يکتايى از نظر شبيه و مانند است، نه در ذهن و نه در خارج و هنگامى که مى‌گوييم او خالق و آفريننده است، ممکن است اين توهم براى بعضى پيدا شود که او براى خلقت موجودات آستين بالا مى‌زند و از اين جا به آن جا مى‌رود و زحمت مى‌کشد تا به مقصود خود برسد آن گونه که ما در مورد مصنوعات خود انجام مى‌دهيم. نه، او طبق آیه 82 سوره مبارکه یاسین چنان است که وقتى اراده کند موجودى کوچک يا جهانى عظيم ايجاد شود، فرمان مى‌دهد: «موجود باش» آن هم فوراً موجود مى شود.

سپس هشتمين و نهمين وصف را چنين بيان مى‌کند، «او شنواست؛ ولى نه با استفاده از ابزار شنوا و بيناست، نه به وسيله باز و بسته کردن پلک‌ها» اين توضيحات امام علی(ع) به علت اين است که وقتى از بينايى و شنوايى و صفات ديگرى همانند آن‌ها به ميان مى‌آيد، فوراً ذهن ما متوجه بينايى و شنوايى خودمان مى‌شود که با ابزار و آلاتى مانند گوش و کُره چشم با آن ساختمان‌هاى مخصوصشان مى‌شنود، در حالى که بينايى و شنوايى او با آلات و ابزار ممکن نيست؛ بلکه با حضور ذاتش در همه جا و در ظاهر و باطن همه اشياست.

در بيان دهمين و يازدهمين وصف چنين مى‌فرمايد: «او در همه جا حاضر است، نه اين که با اشيا مماس باشد و از همه چيز جداست، بى آن که مسافتى بين او و موجودات باشد» اشاره به اين که حضور خداوند در همه جا نه به معناى حضور مکانى است که تماس با اشيا داشته باشد بلکه حضور او به معناى احاطه وجودى او به همه چيز است و جدايى او از اشيا نه به معناى فاصله مکانى يا زمانى است بلکه به اين معناست که ذات او در غايت کمال و غير او در نهايت نقصان است.

سپس امام(ع) به بيان دوازدهمين و سيزدهمين وصف پرداخته، مى‌فرمايد: «آشکار است؛ نه با ديد چشم‌ها، پنهان است نه به سبب کوچکى و لطافت» آرى! او از همه چيز آشکارتر است، چرا که آثار او سراسر جهان را پر کرده و جهان پرتوى از صفات جمال و جلال اوست، و او پنهان است، نه مانند اشيا کوچک و بسيار لطيف مانند هوا، بلکه به اين معنا که به کنه ذاتش خرد پى نمى‌برد.

آن‌گاه چهاردهمين وصف از اوصاف، او را چنين بيان مى‌فرمايد: «با سلطه و قدرت از همه موجودات جداست و همه موجودات براى خضوع در برابر او و بازگشتشان به سوى او از او جدايند» اشاره به اين که اگر مى‌گوييم خدا از همه چيز جداست، نه به اين معنا است که او از ما دور است؛ بلکه به مقتضاى دلايل قطعى فلسفى و صريح آيه قرآن از ما به ما نزديک تر است، بلکه به اين معناست که قدرت و قاهريت او بر همه چيز سايه افکنده. ما کجا و او کجا؟ و همچنين جدايى اشيا از او که مفهومش خضوع همه چيز در برابر اراده و فرمان اوست.

در بيان پانزدهمين وصف چنين مى‌فرمايد: (ذات او قابل وصف نيست چرا که) «آن کس که او را با صفات مخلوقات) وصف کند محدودش ساخته و کسى که براى او حدی تعيين کند، او را به شمارش درآورده و کسى او را به شمارش درآورد، ازليتش را انکار کرده و آن کس که بپرسد: چگونه است؟ وصفش کرده و آن کس که بگويد: کجاست؟ مکانى براى او قائل شده» ما آفريده شدگان که در جهان ممکنات به سر مى‌بريم، همه چيز را با خود مقايسه مى‌کنيم و در بسيارى از مواقع، خدا را با صفات ناقص و محدود خود وصف مى‌کنيم و اوصافى همچون اوصاف ممکنات براى او قائل مى‌شويم و اين دره خطرناک تشبيه است که ما را در آيات و روايات از آن بر حذر داشته‌اند، به همين جهت امام علی(ع) مى‌فرمايد: کسى که او را به اين صفات وصف کند او را همچون ممکنات محدود دانسته و کسى که حدى براى او قائل شود، به يقين شبيه و مانندى نيز براى او تصور مى‌کند و بنابراين او را در قالب اعدادى مى‌آورد و کسى که او را در قالب اعداد آورد، ازليت و ابديت او را انکار کرده است؛ چرا که اين دو وصف از نامحدود بودن ذات پاک او سرچشمه مى‌گيرد.

همچنين کسى که از چگونگى ذات او سؤال کند، اوصاف مخلوقات را براى او قائل شده و آن کس که از مکان يا زمان او بپرسد، او را همچون اجسام در محدوده زمان و مکان فرض کرده است.

سرانجام امام علی(ع) اوصاف شانزدهم، هفدهم و هجدهم را به اين صورت بيان مى فرمايد: «او عالم بود در آن هنگام که معلومى وجود نداشت. پروردگار بوده آن زمان که پرورده اى نبود. و قادر و توانا بود آن زمان که مقدورى نبود!» اما اين که خداوند پيش از اين که معلومى وجود داشته باشد عالم بوده است، به اين دليل است که او عالم به ذاتش بوده و ذات او سرچشمه همه موجودات است، پس علم به ذات، در واقع علم به همه موجوداتى است که به تدريج در عالم، لباس وجود مى‌پوشند.

و اما اين که قبل از وجود موجودات، او پروردگار بوده، به دليل آن است که قدرت به ربوبيت و پرورش موجودات عين ذات پاک اوست، درست مثل اينکه مى‌گوييم فلان کس مدير و مدبر است، در حالى که هنوز اداره و تدبير تشکيلاتى بر عهده نگرفته است.

همچنين اگر مى‌گوييم او قادر است قبل از اين که مقدورى وجود داشته باشد به دليل اين است که قدرتش عين ذات اوست؛ همان گونه که مى‌گوييم: فلان کس توان انجام دادن چنين کارى را دارد، در حالى که هنوز انجام نداده است. کوتاه سخن اين که صفاتى همچون علم و قدرت و تمام صفات ثبوتيه، عين ذات اوست؛ بنابراين او همه چيز بود، پيش از اين که چيزى وجود داشته باشد; و اگر درست بنگريم او الآن هم همه چيز است و ديگران هيچ! (2)

جایگاه ائمه(ع) در کلام امیرالمؤمنین(ع)

امام علی(ع) در بخش دوم خطبه 152 می‌فرماید: «أئمّة الدين: قَدْ طَلَعَ طَالِعٌ وَ لَمَعَ لَامِعٌ وَ لَاحَ لَائِحٌ وَ اعْتَدَلَ مَائِلٌ، وَ اسْتَبْدَلَ اللَّهُ بِقَوْمٍ قَوْماً وَ بِيَوْمٍ يَوْماً وَ انْتَظَرْنَا الْغِيَرَ انْتِظَارَ الْمُجْدِبِ الْمَطَرَ. وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ، وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَ أَنْكَرُوهُ. طلوع كننده‌اى طلوع كرد. درخشنده‌اى درخشيدن گرفت، آشكار شونده‌اى آشكار شد و، آنچه كج و منحرف شده بود، راستى يافت. خداوند مردمى را به مردم ديگر بدل نمود و روزى را به روز ديگر. دگرگون شدن روزگار را انتظار مى‌كشيديم، آنسان، كه قحطى زده چشم به راه باران دارد. جز اين نيست، كه امامان از سوى خدا، كار آفريدگان او را به سامان آورند و از جانب او بر مردم سرورى يافته‌اند. به بهشت نرود مگر كسى كه آنها را شناخته باشد، و آنها او را شناخته باشند. به دوزخ نرود مگر كسى كه آنها را انكار كرده باشد و آنان نيز او را انكار كرده باشند.»

امام علی(ع) در این بخش، نخست به ظهور خلافت حق اشاره مى‌کند و مى‌فرماید: «طلوع کننده‌اى طلوع کرد و درخشنده‌اى درخشید و آشکار شونده‌اى آشکار شد و آن چه از مسیر حق منحرف شده بود به اعتدال (و مسیر صحیح) بازگشت» این تعبیرات به خوبى نشان مى‌دهد که زمان حکومت عثمان از دوران‌هاى تاریک تاریخ اسلام بود، چرا که خویشاوندان او در تمام پست‌ها و مقام‌هاى کلیدى سیطره یافتند و اموال بیت‌المال به ملک خصوصى آن‌ها درآمد و فریاد محرومان به آسمان بلند شد. بعد از او خورشید فروزان عدالت از پشت ابرهاى تیره نمایان و حکومت اسلامى به شکل حکومت عصر پیغمبر اکرم(ص) درآمد.

در این که جمله‌هاى سه‌گانه اول، عطف تفسیرى است و یک مطلب را (طلوع خورشید ولایت حق) با چند تعبیر بیان مى‌کند یا هر یک اشاره به نکته‌اى است، در میان مفسران نهج البلاغه گفتگوست; ولى حق این است که هر یک معناى خاص خود را دارد؛ زیرا خورشید به هنگام طلوع، سه مرحله را مى‌پیماید: نخست بیرون آمدن از پشت افق، سپس گسترده شدن شعاع آن بر پهنه زمین و سرانجام بالا آمدن و در وسط آسمان قرار گرفتن و آشکار شدن براى همگان است.

این جمله‌هاى سه گانه هر یک اشاره به یکى از این مراحل سه گانه دارد؛ یعنى خورشید ولایت طلوع کرد و شعاع خود را بر صفحه زمین گسترانید و سپس بالا آمد و در دل آسمان جاى گرفت و در ادامه مى‌افزاید: «خداوند گروهى را به گروه دیگر مبدل ساخت و روزگار دیگرى را به جاى روزگار موجود نشاند و ما از پیش در انتظار دگرگونى‌هایى بودیم؛ همچون کسى که در خشکسالى در انتظار باران باشد» این تعبیرات به خوبى نشان مى‌دهد که حوادث مربوط به عثمان، غیر منتظره نبود؛ زیرا هر شخص هوشیارى پیش‌بینى مى‌کرد که این حکومت فامیلى که همه مقدرات یک کشور پهناور را به دست یک فامیل و اقوام و بستگان خود بسپارد پایدار نخواهد ماند، و نطفه یک شورش و قیام عمومى را در دل خود پرورش مى‌دهد. این یک سنت الهى در تمام طول تاریخ است.

آن‌ها که بر این سخن ایراد گرفته‌اند که آیا على(ع) انتظار قتل عثمان را مى‌کشید؟ از نکته بالا غفلت کرده‌اند که این گونه حوادث براى هیچ هوشیارى دور از انتظار نیست و به تعبیر دیگر نتیجه طبیعى اعمال خود آنها بود. اضافه بر این، امام(ع) نمى‌فرماید: ما در انتظار قتل عثمان بودیم ـ بلکه به احتمال قوى امام(ع) راضى به قتل او نبود ـ ما انتظار تغییرات داشتیم، انتظار کسى که در خشکسالى آرزوى باران دارد؛ چه تعبیر جالبى! سرزمین اسلام به علت ظلم و بیدادگرى بى حد و حساب اطرافیان عثمان، گویى به بیابان خشک و سوزانى تبدیل شده بود که به هنگام کنار رفتن عثمان و ظهور حکومت عدل علوى، باران رحمت الهى بر آن نازل شد.

امام علی(ع) در ادامه این سخن به سراغ بیان موقعیت امامان و پیشوایان حق مى‌رود و مقامات آن‌ها را این‌گونه بیان مى‌فرماید: «پیشوایان دین (امامان معصوم) مدبران الهى بر مردمند و رؤسا و عارفان او بر بندگانش؛ هیچکس داخل بهشت نمى‌شود، مگر کسى که آنها را بشناسد و آنان نیز او را بشناسد و هیچکس وارد دوزخ نمى‌شود، مگر کسى که آنها را انکار کند و آنها نیز انکارش کنند» این تعبیر نشان مى‌دهد که امامان و پیشوایان(ع) از سوى خدا تعیین مى‌شوند؛ نه از سوى مردم و اگر بیعت و انتخابى لازم است براى انسجام کار و پیشرفت امور آن‌هاست. (3)

ویژگی‌های دین اسلام و قرآن در کلام امیرالمؤمنین(ع)

ایشان در بخش سوم خطبه 152 نهج‌البلاغه می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَصَّكُمْ بِالْإِسْلَامِ وَ اسْتَخْلَصَكُمْ لَهُ، وَ ذَلِكَ لِأَنَّهُ اسْمُ سَلَامَةٍ وَ جِمَاعُ كَرَامَةٍ، اصْطَفَى اللَّهُ تَعَالَى مَنْهَجَهُ وَ بَيَّنَ حُجَجَهُ مِنْ ظَاهِرِ عِلْمٍ وَ بَاطِنِ حُكْمٍ. لَا تَفْنَى غَرَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ، فِيهِ مَرَابِيعُ النِّعَمِ وَ مَصَابِيحُ الظُّلَمِ، لَا تُفْتَحُ الْخَيْرَاتُ إِلَّا بِمَفَاتِيحِهِ وَ لَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِمَصَابِيحِهِ، قَدْ أَحْمَى حِمَاهُ وَ أَرْعَى مَرْعَاهُ، فِيهِ شِفَاءُ [الْمُشْتَفِي] الْمُسْتَشْفِي وَ كِفَايَةُ الْمُكْتَفِي. خداى تعالى شما را به اسلام اختصاص داد و براى اسلام برگزيد. زيرا اسلام نشانى از سلامت است و مجموعه كرامت‌ها. خداوند تعالى راه و روش اسلام را برگزيد و حجت‌هاى آن را روشن گردانيد، از علمى آشكار و حكمتى كه پنهان است. شگفتی‌هايش پايان نپذيرد و عجايبش از ميان نرود. در اوست باران‌هاى نعمت‌زاى بهارى و چراغ‌هايى كه پرتو آنها تاريكی‌ها را روشن سازد. درِ خزانه خوبی‌ها جز به كليدهاى آن گشوده نگردد و تاريكی‌ها جز به پرتو چراغ‌هايش روشنى نگيرد. قرقگاه‌هايش را حمايت كرده و در رعايت خويش گرفته. هر كه را خواستار شفا باشد، شفا دهد و هر كه خواهد، كه نيازش برآورد، نيازمندش نگذارد.» 

سپس امام(ع) به مهمترین نعمتى که به مسلمانان ارزانى داشته، اشاره کرده، مى‌فرماید: «خداوند، اسلام را ویژه شما قرار داد و شما را براى (حمایت از) اسلام برگزید» آرى! این موهبت عظیم را به شما بخشید و شما را شایسته پاسدارى از آن دید. به دنبال آن مى‌افزاید: «این همه اهمیت به خاطر آن است که اسلام نامى است، براى سلامت و کانونى است از بزرگوارى‌ها و کرامت» و در توضیح آن مى‌فرماید: «خداوند، راه اسلام را برگزید و دلایلش را روشن ساخت (و قرآن را فرو فرستاد که) ظاهرش علم و باطنش حکمت است!» 

اسلام آیین سلامت و کانون کرامت است. همیشه و در همه جا دعوت به محبت و دوستى و همزیستى مسالمت‌آمیز مى‌کند و از خشونت و عداوت و کینه‌توزى بر حذر مى‌دارد و در آیه 208 سوره مبارکه بقره خطاب به مؤمنان مى‌گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید! همگى در صلح و آشتى درآیید و از گام‌هاى شیطان (که شما را به نفاق و دشمنى و عداوت فرا مى‌خواند) پیروى نکنید، که او دشمن آشکار شماست»

اضافه بر این، کانون کرامت انسانى است و منادى عدل و مساوات و برابرى انسان‌ها و حریت و آزادگى و تقوا و مکارم اخلاق و آگاهى و آزاداندیشى است. و به یقین، مسلمین بهترین پاسداران اسلام و مدافعان آن هستند و در طول تاریخ وفادارى خود را در دفاع از اسلام نشان داده و در حفظ آن کوشیده‌اند.

و از آن جا که دراین تعبیرات، اشاره روشنى به قرآن مجید است، به دنبال آن اوصاف مهمى براى این کتاب الهى بیان مى‌کند که بالغ بر 10 وصف مى‌شود؛ مى‌فرماید: «تعلیمات علمى قرآن هرگز فانى نمى‌شود و شگفتى‌ها و نوآورى‌هایش پایان نمى‌گیرد، در آن نعمت‌هایى است، همچون سرزمین‌هاى پرگیاه در فصل بهار و چراغ‌هاى روشنى بخش تاریکى‌ها، درهاى خیرات جز با کلیدهاى آن گشوده نمى‌شود و ظلمت‌ها جز با چراغ‌هاى پر فروغش برطرف نمى‌گردد».

امام(ع) در این شش جمله به اوصاف مهمى از قرآن مجید اشاره مى‌کند که هر یک از دیگرى جالب‌تر است. نخست مى‌فرماید: «غرائب» (صفات برجسته بى‌نظیر) قرآن هرگز فانى نمى‌شود و گرد و غبار کهنگى و فرسودگى بر آن نمى‌نشیند؛ همیشه نو و باطراوت است.

و در وصف دوم اشاره به نوآورى‌ها و شگفتى‌هایى مى‌کند که هر روز چهره تازه‌اى از آن نمایان مى‌شود، این همان چیزى است که در حدیث معروف امام صادق(ع) آمده است که شخصى از او پرسید: «چرا قرآن هر چه بیشتر منتشر و خوانده مى‌شود، کهنه نمى‌گردد، بلکه طراوت آن بیشتر مى‌شود؟ فرمود: این به دلیل آن است که خداوند متعال آن را براى زمان خاص یا گروه معینى قرار نداده است؛ لذا در هر زمانى نو و نزد هر قوم و ملتى با طراوت است تا روز قیامت»

در سومین وصف، آن را به سرزمین‌هاى پرگیاهى تشبیه مى‌کند که در فصل بهار غرق انواع نعمت‌هاست و مى‌دانیم گیاهان بهارى داراى طراوت و لطافت و کیفیت و طعم ممتازى است و در وصف چهارم آن را به چراغ‌هاى پرنورى تشبیه مى‌کند که امواج ظلمت‌ها را مى‌شکافد و همه جا را روشن مى‌سازد.

در وصف پنجم و ششم راه رسیدن به خیرات و برطرف کردن ظلمت‌ها را منحصر به قرآن مى‌شمرد. اشاره به این که آن‌ها که کلید خیرات را در غیر قرآن جستجو مى‌کنند و براى زدودن تیرگى‌هاى دل و نورانیت صحنه اجتماع از غیر قرآن یارى مى‌جویند در اشتباهند.

و در پایان به چهار وصف دیگر اشاره کرده مى‌فرماید: «قرآن، مناطق ممنوعه و حدود محرمات را تعیین کرد و موارد مباح و حلال را نشان داده. درمان شفاجویان در قرآن است و همه نیازهاى طالبان در آن جمع است.»

امام علی(ع) در این اوصاف به نظم قانونى قرآن اشاره مى‌کند که اصول کلى حلال و حرام را به طور کامل نشان داده و طرق مبارزه با بیمارى‌هاى اخلاقى و مفاسد اجتماعى را ارائه داده و در پایان فرموده است «هر چه بخواهید در قرآن است» و به راستى تا انسان با قرآن آشنا نشود عمق این سخنان را درک نمى‌کند.

به همین دلیل، جامعه نیمه وحشى عصر جاهلیت که در نهایت فقر و بدبختى از نظر اخلاقى و اقتصادى و اجتماعى زندگى مى‌کردند، در سایه تعلیمات قرآن به اوج افتخار و قدرت در دین و دنیا رسیدند. (4)

بعضى از شارحان نهج‌البلاغه این اوصاف 10 گانه را مربوط به اسلام دانسته (نه قرآن) و ضمیرهاى این جمله‌ها را به آن بازگردانده‌اند؛ گرچه از نظر نتیجه تفاوت چندانى در کار نیست، ولى با توجه به این که عین این تعبیرات در خطبه‌هاى دیگر نهج البلاغه درباره قرآن آمده معلوم مى‌شود که منظور بیان اوصاف قرآن است؛ هر چند کلمه قرآن در متن خطبه نیست.

منابع: 

1. شرح نهج‌البلاغه - جلد 4

2. اصول کافی – جلد 1

3. مصادر نهج‌البلاغه – جلد 3

4. بحارالانوار - جلد 89

انتهای پیام