صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۳۱۰۸۶۳
تاریخ انتشار : ۲۳ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۳
یادداشت

شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی روحانی‌ای نبود که در حجره‌ علم محدود بماند، بلکه باور داشت عالم دین باید در دل جامعه زندگی کند، در کنار مردم باشد و از درد و رنج آنان آگاه شود.

در روزگاری که هیاهو بر سکوت چیره شده است و ظاهر بر باطن می‌چربد، یاد شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی یادآور نسلی است که بودن را بر نمایش ترجیح داد. او عالمی بود که میان مردم زیست؛ نه برای دیده‌شدن، بلکه برای خدمت‌کردن و در همان سادگی، الگویی از پیوند ایمان، خرد و عمل اجتماعی شد. بازخوانی سیره‌ او، بازخوانی نسبت اخلاق و مسئولیت در جامعه‌ امروز است؛ جامعه‌ای که شاید بیش از هر زمان دیگر، محتاج صداقت و آرامش در رفتار دینی است.

در تاریخ معاصر ایران، نام‌هایی وجود دارد که نه در سایه‌ هیاهوی سیاست، بلکه در روشنای ایمان و خرد می‌درخشند. از جمله‌ این چهره‌ها، آیت‌الله شهید سیداسدالله اشرفی اصفهانی است؛ عالمی که زندگی‌اش تفسیر زنده‌ای از پیوند علم و عمل، سیاست و اخلاق و دین و مردم بود. اگر بخواهیم درباره‌ او سخن بگوییم، ناگزیر باید از زیستن برای دیگران آغاز کنیم؛ از آن نوع حضوری که نه در صحنه‌ نمایش، بلکه در عمق جان جامعه معنا می‌یابد.

آیت‌الله اشرفی اصفهانی، متولد اصفهان و پرورش‌یافته‌ حوزه‌ علمیه‌ قم، در مکتب استادانی چون امام خمینی(ره) و آیت‌الله بروجردی رشد یافت؛ اما آنچه او را از بسیاری از هم‌عصرانش متمایز می‌کرد، شیوه‌ نگریستن به رسالت روحانیت بود. او روحانی‌ای نبود که در حجره‌ علم محدود بماند، بلکه باور داشت عالم دین باید در دل جامعه زندگی کند، در کنار مردم باشد و از درد و رنج آنان آگاه شود. در این معنا، علم برای او نه امتیاز، بلکه مسئولیت بود.

از تکیه‌گاه مردم تا میادین تکلیف سیاسی و اجتماعی

در روزگاری که ایران در التهاب سیاسی و اجتماعی پیش از انقلاب می‌جوشید، اشرفی اصفهانی در کرمانشاه همان‌قدر که امام جمعه بود، پناهگاه مردم نیز محسوب می‌شد. سخنانش نه آکنده از شعار، بلکه از جنس باور بود؛ باوری که از سال‌ها تهذیب نفس و اندیشه‌ دینی برخاسته بود. مردم در چهره‌اش آرامشی می‌دیدند که از ایمان سرچشمه می‌گرفت و در رفتار او صلابتی می‌یافتند که از یقین برمی‌خاست. همین ترکیب آرامش و استواری، او را به نقطه‌ تکیه‌ مردم تبدیل کرد.

اما شخصیت شهید اشرفی اصفهانی فقط در معنویت خلاصه نمی‌شد. او از همان آغاز، سیاست را نه عرصه‌ قدرت، بلکه میدان تکلیف می‌دانست. در نگاهش، دیانت بی‌حضور اجتماعی معنا نداشت. در سال‌های سخت انقلاب، وقتی بسیاری از روحانیون ناگزیر بودند میان احتیاط و اقدام یکی را برگزینند، او تصمیم گرفت بی‌پیرایه در کنار مردم بایستد. با شجاعتی که از ایمان برمی‌آمد، علیه نظام ستم‌شاهی سخن گفت و به همین دلیل بارها تحت فشار قرار گرفت؛ اما هیچ‌گاه به ساز مصلحت‌طلبی نرقصید، زیرا در مکتب او، حقیقت مهم‌تر از مصلحت بود.

در دوران پس از پیروزی انقلاب نیز همان روحیه‌ خدمت و فروتنی در او باقی ماند. مسئولیت سنگین امامت جمعه‌ کرمانشاه را پذیرفت؛ اما آن را نه منصبی سیاسی، بلکه فرصتی برای تربیت و هدایت می‌دانست. ساده می‌زیست، بی‌تکلف می‌نشست و آن‌قدر در میان مردم بود که فاصله‌ای میان روحانی و رعیت باقی نماند. او خود را خادم مردم می‌دانست، نه قاضی آنان. شاید به همین دلیل بود که دل‌های بسیاری به او گره خوردند و نامش در ذهن مردم با واژه‌ پدر تداعی شد، نه فقط امام جمعه.

شهادت او در ۲۳ مهر ۱۳۶۱، در محراب نماز جمعه، نقطه‌ اوج همان سیر درونی و بیرونی بود. آن‌گونه که زیست، همان‌گونه نیز از دنیا رفت؛ در حال عبادت و در میان مردم. گلوله‌ دشمنی که بر او نشست، بیش از آنکه جسمش را بشکافد، پرده‌ای از حقیقت را کنار زد؛ حقیقتی که نشان می‌داد ایمان واقعی، بی‌هزینه نیست. مرگ برای او پایان نبود، بلکه ادامه‌ راهی بود که از درون انسان آغاز و به خدا ختم می‌شود.

الگوهایی برای امروز

اگر بخواهیم از زاویه‌ تحلیلی به زندگی او بنگریم، سه ویژگی برجسته در شخصیتش قابل تأمل است: تعادل میان عرفان و عمل، پیوند میان سیاست و اخلاق و حضور بی‌ادعا در جامعه. این سه‌گانه درواقع شالوده‌ مکتب رفتاری او را شکل می‌دهد؛ مکتبی که می‌تواند در روزگار امروز نیز چراغ راهی برای انسان معاصر باشد.

او نه‌تنها در خطابه و سخن، بلکه در عمل، اخلاق را سیاسی و سیاست را اخلاقی کرده بود. در برابر تندباد تعصب و خشونت، صدای عقل و محبت و در برابر وسوسه‌ قدرت، صدای تواضع و خدمت و در برابر موج تفرقه، صدای وحدت و همدلی بود. او از آن دسته انسان‌هایی بود که حقیقت را نه برای خود، بلکه برای دیگران زیستند.

اما شاید مهم‌ترین وجهه آموزنده‌ زندگی او، سیر خاموش در میان مردم باشد. او هرگز برای دیده‌شدن کار نکرد. اعمالش در سکوت انجام می‌شد؛ اما اثرش در جان‌ها می‌نشست. در روزگاری که بسیاری به دنبال دیده‌شدن‌ هستند، اشرفی اصفهانی الگوی کسی است که بودنش آرام است، اما عمیق. این نوع حضور، نوعی زهد اجتماعی است؛ حضوری که نه خود را پنهان می‌کند، نه تحمیل؛ بلکه همچون نوری ملایم در دل تاریکی‌ها می‌تابد.

اکنون که سال‌ها از شهادتش گذشته، شاید پرسش اصلی این باشد که ما با میراث معنوی و فکری او چه کرده‌ایم و آیا توانسته‌ایم از الگوی سادگی، صداقت و خدمت او در ساختن جامعه‌ای بهتر بهره بگیریم؟ یاد او اگر فقط در سالگردها تکرار شود و به رفتار اجتماعی ما راه نیابد، چیزی جز حسرت باقی نخواهد گذاشت؛ اما اگر راه و منش او را الگویی برای کنش اخلاقی و اجتماعی در زمانه‌ خود بفهمیم، آن‌گاه خون او همچنان در رگ‌های جامعه جریان خواهد داشت.

شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی را باید نماد پیوند ایمان و آگاهی دانست؛ انسانی که در سکوت و عمل، معنای مسئولیت دینی را به زبان روزگار خود ترجمه کرد. او رفت تا به ما بیاموزد که ماندگارترین اثر، صدای بلند نیست، بلکه حقیقتی است که در دل مردم ریشه می‌دواند و شاید راز جاودانگی‌اش در همین باشد؛ فروتنی، اخلاص و سیر پنهانی میان خلق خدا برای رضای خالق.

مریم فلاحتی

انتهای پیام