محمدرضا فریدونی، مدیر کانون دعاپژوهی صادقین و عضو هیئت علمی گروه الهیات دانشگاه بوعلیسینا همدان، در ادامه شرح و تفسیر حکمتهای نهجالبلاغه در این نوشتار به تفسیر حکمتهای ۴۱ تا ۵۰ این کتاب پرداخته است که با هم میخوانیم:
در حکمت ۵۱ حضرت امیر(ع) میفرماید «عَيْبُكَ مَسْتُورٌ، مَا أَسْعَدَكَ جَدُّك. عیب تو تا آنگاه که روزگار با تو هماهنگ باشد، پنهان است.»
عیب انسان تا وقتی که دنیا به او رو کرده، پوشیده است؛ یعنی بعضی از مردم عیبهای افراد بزرگ و صاحبمنصب را نمیبینند و آن را عیب نمیدانند. ما نیز معمولاً کسی را که صاحب اسم و رسم است، بیشتر تحویل میگیریم و در مقابل آدم شاخص سخاوتمند هستیم، اما در قبال فرد بینامونشان، خسیس و سختگیر هستیم.
بیشتر بخوانید:
در حکمت ۵۲ نهجالبلاغه میفرماید «أَوْلَى النَّاسِ بِالْعَفْوِ، أَقْدَرُهُمْ عَلَى الْعُقُوبَة. سزاوارترین مردم به عفو کردن، تواناترینشان به هنگام کیفر دادن است.» اگر قدرت انتقام داری، تو از بقیه مردم به گذشت سزاوارتر هستی. تأکید بر این است که با زیردستان خود خوب رفتار کنیم.
در حکمت ۵۳ نیز حضرت میفرماید «السَّخَاءُ مَا كَانَ ابْتِدَاءً، فَأَمَّا مَا كَانَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَيَاءٌ وَ تَذَمُّمٌ. سخاوت آن است که تو آغاز کنی، زیرا آنچه با درخواست داده میشود، یا از روی شرم و یا از بیم شنیدن سخن ناپسند است.»
سخاوتمندی زمانی ارزش دارد که ما آغازگر باشیم؛ پیش از اینکه کسی دستش را پیش ما دراز کند و درخواستی داشته باشد، به او ببخشیم. اگر دستش را دراز کرد و ما به او چیزی بخشیدیم، یا از نکوهش هراس داریم یا حیا میکنیم که در این صورت دیگر سخاوت نیست.
حکمت ۵۴ نهجالبلاغه بیان میکند «لَا غِنَى كَالْعَقْلِ، وَ لَا فَقْرَ كَالْجَهْلِ، وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ، وَ لَا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ. هیچ ثروتی چون عقل، و هیچ فقری چون نادانی نیست. هیچ ارثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نیست.»
گناه، عقل را میتراشد و آن را کم میکند. حضرت علی(ع) در مورد میزان علم خود فرمود: «من از نادانهای امت پیامبر نیستم.» نفرمود میزان علمم چقدر است؛ چیزی که متأسفانه امروز در برخی از افراد ــ بهطور مثال در رزومههایی که ارائه میدهند ــ دیده میشود.
ادب یعنی حد را بشناسیم و از آن مرز نه دچار افراط شویم و نه تفریط، و همچنین در برخورد با دیگران احترام را نگه داریم؛ که این موجب ایجاد محبت نیز میشود.
در حکمت ۵۵ میفرماید «الصَّبْرُ صَبْرَانِ، صَبْرٌ عَلَى مَا تَكْرَهُ، وَ صَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ. شکیبایی دو گونه است: شکیبایی بر آنچه خوش نمیداری و شکیبایی در آنچه دوست میداری.»
بهطور کلی یک نوع صبر وجود دارد و حقیقت آن حالتی است که در نفس انسان وجود دارد؛ بهگونهای که هر عاملی، از جمله بلا و... بر او وارد شود، از آن حالت خارج نمیشود و جزع و فزع نمیکند. ادامه حکمت در مورد خوشی است که بر انسان وارد میشود، یعنی در آن حالت هم از حد خود خارج نمیشود و بدمستی نمیکند، مثل قارون که داستان او در قرآن کریم بیان شده به دلیل مکنت و مال زیاد دچار بدمستی شد.
در قرآن کریم در آیات مختلفی به صابران و اهمیت صبر و پاداش آنان اشاره شده است «وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ» (قصص / آیه ۸۰) و یا آیه «سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» (رعد / آیه ۲۴).
برخی از مفسران نهجالبلاغه صبر اولی را صبر بر عبادت میدانند و صبر دوم را صبر بر معصیت؛ اما در کل باید بدانیم حقیقت دینداری انسان را صبر تشکیل میدهد. همچنین در روایات داریم مثال صبر در زندگی همچون سر برای بدن است.
در حکمت ۵۶ نهجالبلاغه آمده است «الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ، وَ الْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ. ثروتمندی در غربت، چون در وطن بودن؛ و تهیدستی در وطن، غربت است.»
تمکن و پولداری فردی غریب در شهری که در آن قرار دارد موجب میشود آن دیار و شهر به وطن او تبدیل شود. این سخن حضرت(ع) از منظر الهی نیست، بلکه واقعیت جامعه را بیان میکند. تمام مواقف قیامت از جمله پل صراط و حوض کوثر بر ولایت استوار است.
حکمت ۵۷ میفرماید: «الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ. قناعت، ثروتی است پایانناپذیر.» قناعت صفتی است که انسان هیچوقت چشمش به دنبال مال دیگری نیست و هر اندازه به او رسیده باشد، به او کفایت میکند. این کفایت و قناعت به وضعیت هر فرد بستگی دارد. قناعت نیز در وجود افراد مختلف متفاوت است و نسبی است و یک کیفیت نفسانی در وجود انسان است. قانع بودن به معنای زندگی بخورونمیر و همچون فقیران زندگی کردن نیست؛ بلکه قانع است، نق نمیزند و ناشکری نمیکند.
حکمت ۵۸ نهجالبلاغه میفرماید: «الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَاتِ. ثروت، ریشه شهوتهاست.» ثروت، غرور، تکبر و دوری از خدا میآورد. خودِ ثروت بد نیست، اما اینکه فردی که ثروت در اختیار دارد چقدر درست از آن استفاده میکند، مهم است. قرآن کریم از پول و ثروت با عنوان «خیر» یاد میکند؛ ثروت در ذات بد نیست، اینکه در دست چه کسی است، اهمیت دارد.
حکمت ۵۹ نهجالبلاغه: «مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ. آنکه تو را هشدار داد، چون کسی است که مژده داد.» این هشدار دادن برای این است که در امان بمانیم، نه اینکه عذاب ببینیم. بهطور مثال، انذار پیامبر در اصل حکم بشارت را دارد، اما غالب افراد از انذار رویگردان هستند و تشویق را بیشتر دوست دارند.
حکمت ۶۰ نهجالبلاغه نیز میفرماید «اللِّسَانُ سَبُعٌ، إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ. زبان تربیتنشده، درندهای است که اگر رهایش کنی، میگزد.» زبان همچون حیوان درنده است؛ اگر به حال خودش گذاشته شود، همچون عقرب نیش میزند و انسان را به هلاکت میاندازد. در روایت داریم: هیچ عضوی به اندازه زبان گناه نمیکند. زبان باید به عقل و شرع انسان بند بخورد؛ در غیر این صورت برای انسان بسیار خطرناک است. اگر انسان از دانستن و توانستن سکوت کند و زبان خود را کنترل کند، ارزش دارد.
انتهای پیام