گروه دانشگاه: غلامرضا ذکیانی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی شیوه نوآورانهای را در تدریس فلسفه، کلام و منطق دارد و آن تعیین قرآن بهعنوان متن درسی برای دانشجویان است؛ شیوهای که به گفته استاد، موفقیت آن فراتر از حد تصور وی بوده است.
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، قرار دادن نص قرآن بهعنوان منبع تدریس فلسفه، کلام و منطق، نوآوری فوقالعادهای است که غلامرضا ذکیانی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی سالهاست سنت آن را در کلاسهاس خود بنیان نهاده است. او از قرآن به عنوان متن درسی بهره میبرد و در این راه توانسته عده بسیاری از دانشجویانش را با قرآن آشنا کند. در تدریس همواره یک جلد قرآن همراهش است و ابتدای هر ترم نیز قرآنهایی را در اختیار دانشجویانش قرار میدهد. او که افتخار جانبازی دفاع مقدس را نیز دارد، در سنگر علمآموزی و تعلیم نیز جهاد را سرلوحه کار خود قرار داده است. در هفته آموزش و گرامیداشت مقام استاد به پاس این تلاش به سراغ وی رفتیم، مشروح این گفتوگو در ادامه میآید: ایکنا: شما نوآوریای را در تدریستان دارید و آن بحث اهمیت زیادی است که سر کلاسها به قرآن میدهید، چرا این کار را انجام میدهید؟با توجه به اینکه شما رشته فلسفه را تدریس میکنید نه رشتههای قرآنی. کلام هم تدریس میکنم، به موارد دینی هم خودم علاقهمند هستم و هم ترغیب میکنم، از سوی دیگر معتقدم اعتقاداتمان را باید از اصل یعنی قرآن و سنت بگیریم نه بالعکس، یعنی اینطور نباشد که قرآن و سنت را با عقاید خودمان تطبیق بدهیم بلکه برعکس باید به قرآن و سنت مراجعه کنیم و ببینیم عقاید ما چقدر با آنها انطباق دارد، اگر نداشت باید اصلاح کنیم، این دلیل واضحی دارد و اگر بپرسید چرا؟ باید بگویم خیلی طبیعی است. تصور کنید شما به همراه دو سه نفر دیگر یک جایی یک حادثه و تصادفی را دیده باشید بعد از یکی دو روز وقتی از شما میخواهند آن تصادف را نقل کنید هر دو، سه نفری که صحنه را با هم در یک زمان دیدید و شاید همسن، همجنس و همفرهنگ نیز باشید تعاریف متفاوتی از آن حادثه خواهید داشت که شبیه هم نیستند و هر کس از منظر خود آن حادثه را تعریف کرده است؛ یک نفر به عوامل جاده، فرد بعدی به نوع ماشینها و نفر بعدی نیز به افراد و تلفات یا آب و هوا و ... اشاره کرده است. اگر در یک امر مادی آن هم با این فاصله کوتاه تعریفها و گزارشها متفاوت است، درباره یک امر غیرمادی به نام دین و وحی آن هم با فاصله 15 قرن احتمال نمیدهید که گزارشها، تفسیرها و برداشتها تفاوت کرده باشد؟ خیلی طبیعی است و دقیقاً به همین خاطر خداوند متعال معجزه آخرین دین خود را از سنخ معجزاتی که زود پیدا میشوند و از بین میروند، قرار نداده است. تصادفی نیست که خداوند متعال معجزه آخرین دین خود را از سنخ کتاب یعنی از سنخ موضوعاتی که پایدار باقی میمانند و دوام دارند، قرار داده است. نکته دوم اینکه قرآن مجید فقط معجزه دین خاتم نیست ضمناً متن دین خاتم هم هست و این خیلی مهم است یعنی خداوند با یک تیر چندین نشان زده است؛ هم معجزه نشان داده و هم متن دین خود را القاء کرده و هم متن دین خود را بخاطر معجزه بودن دین خاتم حفظ کرده است؛ وقتی این نکتهها را کنار هم میگذارید نشان میدهند که اتفاقاً یکی از معجزاتی که در تاریخ اسلام رخ داده است آن است که هم معجزه دین خاتم و هم متن دین خاتم بهصورت ناب و دست ناخورده باقی مانده است، اینجا محل شکافتن آن بحث نیست، اما اگر کسی به این نکاتی که گفتم توجه کند میفهمد که هماکنون و قرنها پیش و قرنها بعد یکی از معجزاتی که با آن مواجه هستیم متن ناب و دستنخورده دین خاتم است که ضمناً معجزه آن دین نیز است. چه چیزی از این بالاتر که ما هماکنون به آن دسترسی داریم هر چند قدر آن را نمیدانیم. خود قرآن میتواند متن درسی باشد؟ بنابراین معلمان، استادان، سیستم آموزشی و پژوهی ما باید حتماً راهکارهایی داشته باشند تا از این متن و از این دستنخوردگی حداکثر استفاده را ببرند. من هم با همین ملاحظات متن قرآن را بهعنوان منبع آموزش مفاهیم کلامی قرار دادم و اتفاقاً نزدیک 8، 9 ترم که در مقطع ارشد برای دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس که درس اندیشه اسلامی دارند تدریس کردم، خارج از تصورم این روش موفق بود، شاید باور نکنید کسانی که حافظ کل قرآن بودند از اول ترم برایشان عجیب بود که این چه کاری است و مگر خود قرآن میتواند متن درسی باشد؟ ما آن را حفظ هستیم و یا حرفهای دیگر، اما تقریباً تمام دانشجوهای ارشدم بعد از ترم حتی کسانی که حافظ کل قرآن بودند بهصورت مکتوب اعتراف کردند که برای اولین بار قرآن خواندیم و تازه فهمیدیم این کتاب از نظر معرفتی چقدر مطلب، مفهوم، آموزههای قابل یادگیری، قابل انتقال و قابل تربیت دارد. اما همیشه یک سؤال در مراجعه مستقیم قرآن در ذهن همه هست که چون تحلیل نمیشود برای همین این سؤال مانع مراجعه مستقیم به قرآن میشود. آن سؤال این است که قرآن متن عربی و وحیانی است و احتیاج به تخصص دارد مگر ما که تخصص نداریم میتوانیم خودمان مراجعه مستقیم به قرآن داشته باشیم؟ پاسخ این پرسش را وقتی بیان کنیم تقریباً مشکل حل میشود؛ آن هم این است که مراجعه ما به قرآن دو نوع است؛ یکی مراجعه تفسیری و یکی مراجعه تربیتی است. مراجعه تفسیری یعنی برای اینکه از قرآن، فقه و احکام را استخراج کنید و به باطن آن پی ببرید به سراغ آن میروید. طبیعی است این نوع مراجعه احتیاج به تخصص دارد. باید زبان عربی، تاریخ، حدیث، تفسیر، شأن نزول و ... را بلد باشید که نه من و نه دیگران چنین انتظاری از خودمان نداریم؛ اما ما از مراجعه تربیتی به قرآن بینیاز نمیشویم؛ یعنی همین قرآنی که در صدر اسلام برای اعرابی که بسیار کمسواد بودند نازل شد و معروف است در صدر اسلام 18 نفر باسواد در جزیرةالعرب بوده است، همان عربهای کمسواد این متن را میفهمیدند که آسمانی است و معمولی نیست. در قرآن پر است از اصطلاحاتی مثل «يَا أَيُّهَا النَّاسُ» و «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ» یعنی مردم عادی را مورد خطاب قرار میدهد. اعراب صدر اسلام این متن را فهمیدند و از این فهم به معجزه بودن این متن پی بردند؛ اگر آنها فهمیدند چرا ما نتوانیم بعد از 15 قرن بفهمیم که این همه سواد و تجربه داریم و تاریخ 15 قرن را هم تقریباً خواندهایم. دلیلهای بیشتری میتوانم بیاورم اما همینها کفایت میکند برای اینکه نشان دهد این گفته که مراجعه به قرآن تخصص میخواهد هم درست است و هم گاهی اوقات از آن استفاده نادرست میشود، آنکه درست است برای مراجعه تفسیری، فقهی و تخصصی است اما نباید مانع شود هر کس مستقیم به قرآن مراجعه کند و بتواند از خود قرآن به تعالیم و آموزههایی برسد که برای خودش مفید است و استفاده کند، اعجاز قرآن دلالت بر همین مطلب دارد. اگر قرآن اعجاز دارد اعجاز آن نباید فقط مختص صدر اسلام باشد. اعجاز دین خاتم، شقالقمر پیامبر(ص) نیست، یا به تعبیر نهجالبلاغه پیامبر(ص) خواست درختی از سر جای خود بلند شود و نزدیک بیاید نزدیک و درخت آمد، این اعجاز پیامبر(ص) نیست. معجزه دین خاتم قرآن است، این اعجاز هم پایدار است، پایدار بودن یعنی چه؟ یعنی نه فقط برای افراد صدر اسلام که معاصر با پیامبر(ص) بودند بلکه تمام افرادی که بعد از آن آمدهاند و به این دین مراجعه کردند باید از این دین اعجاز ببینند. اعجاز قرآن در قرن 21 چیست؟ اعجازی که قرآن برای من در قرن 15 یا 21 دارد، چیست؟ مگر میشود بگوییم چون اجدادمان مسلمان بودهاند ما هم مسلمان هستیم و دغدغه نداشته باشیم؟ اتفاقاً این دید سبب شده قرآن را از نگاههایمان حذف کنیم. با همین دیدگاه و برای رفع این کاستی، به قرآن مراجعه کردم و اتفاقاً اعجاز قرآن را خودم مستقیماً لمس کردم؛ یعنی معرفتها، هستیشناسیها، انسانشناسیها و اخلاقشناسیهایی از قرآن کسب کردم که از هیچ کدام از علوم حاضر برایم حاصل نشده بود. همینها برای من اعجاز قرآن را نشان داد. همینها را هم سعی میکنم در کلاسها منتقل کنم، وقتی این انتقال رخ میدهد دانشجویان میآیند و اعترافهای شگفتانگیز خود را میکنند مبنی بر اینکه ما برای اولین بار قرآن را خواندیم و چون این اعجاز را با تمام وجودشان احساس میکنند اتفاقاً از این به بعد قرآن برای آنها کتاب مقدس که فقط باید بخوانند و ثواب ببرند نیست هر چند آن جای خود را دارد؛ اما ضمناً قرآن معارف بسیاری دارد که اصلاً جایگزین و بدیل ندارد. این خلاصهای بود در این مورد که چرا مستقیماً به قرآن مراجعه کردم و چقدر از آن نتیجه گرفتم. ایکنا: خود قرآن را بهعنوان متن درسی قرار دادید؟ بله ایکنا: احیاناً با موضع برخی از دانشجویان مخالف چه میکنید؟ معمولاً یکی دو جلسه بیشتر طول نمیکشد، اتفاقاً کسانی که سوابق آشنایی با قرآن دارند بیشتر مقاومت میکنند، در مقایسه با کسانی که هیچ سابقه آشنایی با قرآن ندارند. افرادی که سابقه آشنایی دارند تصور میکنند این حرفها تفسیر و تخصص میخواهد. در هر صورت یکی دو جلسه بیشتر طول نمیکشد، از جلسه سوم به بعد نگاهها تغییر میکند. در ابتدای هر ترمی به همه شاگردانم یک جلد قرآن میدهم که اولاً ترجمههای خوب و روانی دارد که خیلی از متن دور نشود و خیلی هم تفسیری یا تحتاللفظی نشود، مثل ترجمه آقایان فولادوند، آیتی و مکارم شیرازی. معمولاً سعی میکنم در ترجمههای قرآنهایی که انتخاب میکنم دو چیز را رعایت کنیم؛ یکی روان بودن و یکی هم دقیق بودن. بهطور مثال به آیه 74 سوره یونس توجه کنید «ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَآؤُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ كَذَلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلوبِ الْمُعْتَدِينَ» به این معنی که ما بعد از نوح رسولانی را بهسوی اقوام ارسال کردیم و برای آنها معجزاتی آوردند. شاهد بحث از اینجا به بعد است که میفرماید: این افراد کسانی نبودند که به چیزی که قبلاً آن را تکذیب کرده بودند، ایمان بیاورند. انسانشناسی فقط در کتابهای غربی، فلسفی و ... نیست. خداوند میفرماید اینها افرادی نبودند که به چیزی که قبلاً تکذیب کرده بودند ایمان بیاورند، همین انسانشناسی است، یعنی اکثر افراد اینگونه هستند که کسی که قبلاً مورد تکذیبشان قرار گرفته، یعنی یا توسط خودش چند سال قبل تکذیب شده یا توسط قومش یا توسط اجدادش مورد تکذیب قرار گرفته و به هر دلیلی توحید و انبیاء را رد کردهاند همین کافی بوده برای آنکه با این دلیل ایمان نیاورند «فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ»، چون قبلا به توحیدی که پیامبران میگویند ایمان نداشته یا قومش چنین اعتقادی نداشته یا اجدادش معتقد نبودند و سنتهای موجود در جامعهاش اینگونه نبوده، همین بهترین دلیل برای اینکه ایمان نیاورد، بوده است. تا اینجا از نظر من اعجاز تمام است و همین یک آیه کفایت میکند برای اینکه مردمشناسی قرآن و علت ایمان نیاوردن و سختیای که پیامبران و انبیاء با مردم داشتند را نشان بدهد. ولی اعجاز در کلمه بعدی است که میفرماید: «كَذَلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلوبِ الْمُعْتَدِينَ» یعنی معنای آنکه خداوند در آیات دیگر فرموده بر قلب متجاوزان مهر میزنیم همین است، «كَذَلِكَ» این چنین بر قلب اهل تجاوز مهر میزنیم. در آیات دیگر تا میبینند خداوند فرموده مهر زدیم سریع از آن معنای جبر برداشت میکنند اما خود خداوند حرف خود را توضیح میدهد. همین که مردم عقل خود را تعطیل میکنند و به چیزهایی که در جامعه، در سنتها یا در خانوادهشان رایج است بسنده میکنند مصداقی از مهر بر قلوب است. زود آیهای را برجسته و از آن معنای جبر استخراج میکنند، «القرآن یفسّر بعضه بعضاً» یعنی هر چیزی که در قرآن آمده است را بگرد و ببین که آیات دیگر قرآن چگونه آن مطلب را توضیح داده است. مهر کردن قلوب را خداوند در اینجا توضیح میدهد که اینکه در آیات دیگر فرمود «طبع» قلوب میکنیم این چنین است نه اینکه روی قلب مهر گذاشته شود، یعنی همین که مردم همین عقل خدادادی خودشان را بکار نمیگیرند و فقط به همین که قبلیها داشتهاند اکتفا میکنند ـ این قبلیها میتوانند خودشان باشند، یا اجداد و اقوام معاصر باشد، حتی میتواند علمایشان باشد ـ و ایمان نمیآورند و میگویند اگر این امر انبیاء خوب بود اقوام و اجداد من، پدران و علمای ما ایمان میآوردند حالا که آنها ایمان نیاوردند پس من هم ایمان نمیآورم، همین حرف تعطیلی عقل است. خداوند به تو عقل داده و با عقل خود باید بررسی کنی، اینکه اقوام و اجداد، سنتها و جامعهات این حرفها را میزند کفایت نمیکند، خداوند به شما عقل داده با عقل خودت اگر بررسی کردی و دیدی که درست است و پذیرفتی درست است، اگر عقل خودت را تعطیل کردی و فقط به سنتها اکتفا کردی یعنی مهر بر قلب تو زده شده است، این اگر اعجاز نیست چه چیزی است؟ ایکنا: در تدریستان یکسری ارجاعات قرآنی دارید که متن کلاسیک آماده شده نیست و صرفاً مختص شماست، راجع به آنها توضیح میدهید؟ اولاً پاورپوینت کامل و مفصلی برای تدریس دارم و ثانیاً اولین جلسه کلاس به همه شاگردانم یک قرآن که ترجمه کامل و روانی دارد به امانت میدهم و آخر ترم از آنها میگیرم. این قرآنها را تهیه کردهام و به دست دوستان میدهم، البته بعضی دانشجویان که خیلی از این روش خوششان میآید و در قرآن یادداشت میکنند، گاهی وقتها شده که آخر ترم میآیند و میگویند خواهش میکنیم این قرآن را از ما نگیرید، با آن انس پیدا کردیم و میخواهیم به همین ترتیب ادامه بدهیم. معمولاً من هم سختگیری نمیکنم و قرآن را به آنها هدیه میدهم و این کار را ادامه میدهند. همین الان قرآنی که مقابل من است پر از یادداشت است تقریباً هیچ صفحهای نیست که در آن یادداشت نداشته باشد و بهصورت یک کتاب درسی با آن برخورد میکنیم. دانشجویان عادت به مراجعه قرآن میکنند، مراجعه به قرآن مثل اینکه به کتابهای دیگر مراجعه میکنیم و مطلب یاد میگیریم به قرآن هم مراجعه میکنیم و مطلب یاد میگیریم، اتفاقاً وقتی کسی به قرآن مراجعه مستقیم کند در جاهایی میبیند برخی آیات واقعاً فهم دشواری دارند و درک آنها به سادگی ممکن نیست، آنجا عملاً و با تمام وجود لمس میکند که چرا باید به متخصص مراجعه کند و مراجعه میکند؛ اما اگر این اتفاق نیفتد فقط از دیگران شنیده که شما باید به متخصص مراجعه کنی، یک حالت مصنوعی به دیگران مراجعه میکند ولی وقتی کسی مستقیم به قرآن مراجعه کرد و دید قرآن حرفهای بسیاری برای تربیت انسان دارد که واقعاً هیچ مکتبی، دانشمندی، فقیهی و فیلسوفی نمیتواند آن تربیتی که قرآن مستقیماً به افراد ارائه میدهد را بدهد، انسان احساس شعف و اعجاز میکند؛ منتهی همین انسان و همین فرد یک جاهای از قرآن احساس میکند که نیاز به تخصص، تاریخ، فقه، شأن نزول، محکم و متشابه و ... دارد، اینجاست که خودش با تمام وجود به مفسران و سایر تفاسیر مراجعه میکند. ایکنا: افرادی که فلسفه میخوانند به نحوی از نقل کردن دور میشوند اما شما نص قرآن را نقل میکنید این دو چطور با هم قابل جمع هستند؟ سؤال فوقالعاده خوبی است، از این جهت که اتفاقاً یک سنت بسیار غلطی بین ما رایج شده است مخصوصاً بین کسانی که اهل فلسفه، کلام و کتابهای عقلی و ... هستند مبنی بر اینکه مسائل عقلی خیلی دقیقتر و ریزتر، پیچیدهتر و بهروزتر است و مسائل نقلی هم نه دقیق، نه پیچیده و نه بهروز است. اتفاقاً وقتی دوستان چه در رشتههای فلسفه و چه رشتههای غیر فلسفه به قرآن مراجعه میکنند میفهمند که کاملاً بالعکس است؛ یعنی بهعنوان یک فرد میتوانم با خواندن یک مقاله و یک کتاب یک ساعت درباره برهان حدوث و قدم سخنرانی کنم میتوانم یک ساعت درباره حرکت جوهری سخنرانی کنم اما اگر بخواهم فقط درباره اینکه مثلاً در قرآن مجید درباره معراج، معاد جسمانی، حضرت ابراهیم(ع) و ... چه چیزی آمده است صحبت کنم تا همه آیات مربوط به این موضوعات را استخراج نکنم، تا تفاسیر مربوط به آنها را نبینم و تا آیات محکم و متشابه آن را درنیاورم و تا احادیث مربوطه را استخراج نکنم حق اظهار نظر در آن مورد را ندارم. میبینید فردی یک حدیث را انتخاب کرده و یک ساعت سخنرانی میکند و هر چیزی را که دوست دارد از دل آن حدیث بیرون میکشد، معلوم است که با متن آشنا نیست، متن اولین قیدی که دارد این است که 6236 آیه دارد، تازه احادیث را کنار میگذاریم، 6236 آیه حداقل یک جملهای دارد که بعضی از جملات مثل آیه 282 سوره بقره یک صفحه است. خداوند متعال خودش مستقیماً صحبت کرده، مگر حق داری یک آیه از آن برداری و از دلش هر چه دوست داشتی استخراج کنی؟ باید ببینی خداوند در آیات دیگر در این مورد چه چیزی فرموده؟ همه را باید استخراج کنی و بعد همه را کنار هم بگذاری، بعضیهایشان محکم است بعضیهایشان متشابه، بعضیهایشان تحلیل دارد، همه آنها را حتیالمقدور تا آنجایی که برای خودت مقدور است با نگاه تربیتی استخراج کنی و بعد بیایی و بگویی احتمال میدهم آن هم نه قطعاً، احتمال میدهم که خداوند اینجا چنین حرفی فرموده و اگر فقط در همین مقداری که گفتم نگاه کنید خواهید دید که استفاده از یک موضوع در قرآن کریم احتیاج به صرف زمان زیادی دارد، باید مطالعه کرد، اطراف و اکناف قضیه را بررسی کرد، آیات دیگر را استخراج کرد تا بتوان آن هم به صورت احتمال درباره یک موضوع صحبت کرد؛ اما درباره حرکت جوهری، اصالت وجود و اعتبارات ماهیت همین حالا میتوانم با خواندن یک کتاب بدایه و نهایه و شرح منظومه آنها را کاملاً توضیح بدهم. پس معلوم میشود بحث نقلی خیلی حساستر، ظریفتر، جامعتر و کاملتر از بحث عقلی است. وقتی دانشجویان سر کلاس این را با گوشت و پوستشان احساس میکنند میفهمند که این تلقی، تلقی غلطی بوده که اتفاقاً بین ما اهل فلسفه جا افتاده و درست بالعکس است، اینجاست که یک مقدار آرامتر و نرمتر میشوند و اتفاقاً میبینند که ما یک روش دیگری داریم که البته اسم آن نقلی است ولی باید تمام شرایطی که عقل به شما میگوید یعنی مجموعه آیات و احادیث در آن زمینه را استخراج کنید، کنار هم بگذارید و نظر بدهید و به سادگی نمیشود در این مورد نظر داد؛ اینجاست که آن تعارض خود به خود رنگ میبازد و دانشجویان ما مخصوصاً دانشجویانی که از رشتههای مختلفی هم هستند که هیچ نسبتی با قرآن و معارف ندارند، اول خوششان نمیآمد اما وقتی که میآمدند قرآن را باز میکردند که معارف ناب قرآن را در اختیار آنها میگذاشتیم به اتفاق میتوانم بگویم به صورت مکتوب به ما گفتند ما برای اولین بار فهمیدیم دین چیست، قرآن چیست؟ خدا خودش را چطوری توصیف کرده؟ پیغمبران را چگونه توصیف کرده؟ معاد را چگونه توصیف کرده و هکذا.
کاش میشد وضعیت به گونه ای بود که هر کس دلش میخواست از کلاس چنین استادی استفاده کند بتواند, نه اینکه فقط دانشجویان دانشگاه علامه یا تربیت مدرس بتوانند استفاده کنند
حسین
|
|
۱۵:۵۳ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۵
استاد گرامی
روزت مبارک
ناشناس
|
|
۱۱:۴۶ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۵
سلام به استاد عزیزمون
گزارش بسیار خوبی بود
محمدعلی دولت
|
|
۱۱:۴۳ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۵
من سال 87 در دوره کارشناسی ارشد علوم حدیث با ایشان درس "تفکر نقدی" (مغالطات) داشتم که یکی از بهترین دروس دوران تحصیل من بود. الآن که در دانشگاه "منطق" تدریس میکنم، آزاداندیشی و روش نقّادانه ایشان ملاک کار من است. همانطور که در مصاحبه اشاره شد، تمام مباحث ایشان حول محور مباحث قرآنی و حدیثی و مباحث مهم اعتقادی است.
بعنوان یک شاگرد، روز استاد را به این استاد عزیزم تبریک عرض میکنم
محمدحسین
|
|
۱۰:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۵
دکتر ذکیانی استاد من بود. حقیقتا از ایشان بسیار آموختم چه از منش ایشان چه از دانش ایشان
هرجا هستند خدا نگهدارشان باشد
روزت مبارک
گزارش بسیار خوبی بود
بعنوان یک شاگرد، روز استاد را به این استاد عزیزم تبریک عرض میکنم
هرجا هستند خدا نگهدارشان باشد
متشكرم