او مینویسد: آنها فاقد رهبری، توانایی و بینش برای تصحیح روابط آشفته خود با قدرت، دولت و قدرتهای خارجی (انگلیس) و نیروهای داخلی و شخصیتهای تأثیرگذار بودند. فقدان برنامه و بینش آنها بعد از اینکه نتوانستند در مورد نامزدی «شیخ خزعل کعبی»(۱۸۶۳-۱۹۳۶) برای پادشاهی عراق اجماع کنند نمایان شد. آنها نمایندگان خود را نزد «شریف حسین» فرستادند و از او خواستند یکی از پسران خود را برای اداره قدرت کشور عراق که ملل، فرقه، مذاهب و رهبران قبیلهای و ناسیونالیستی مختلفی دارا بود، به عهده بگیرد.
العبادی تأکید میکند: انگلیسیها (بنیانگذاران دولت در عراق) دریافته بودند که چگونه بازی قدرت را در مسیری که خود در کنفرانس قاهره در سال ۱۹۲۱ ترسیم کرده بودند، اداره کنند و سرانجام اوضاع در عراق این بود که دولتی ناسیونالیست با ارزشهای قبیلهای که در مناسبتهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی طبق میل حاکمان، ظاهر یا ناپدید میشد به قدرت برسد. بدین ترتیب دولت آزردگی خاطر و پریشانحالی سیاسی شیعیان را به وجود آورد و عراق مدرن وارد نوسانات، کودتاها، احزاب درگیر و مبارزات خونین برای قدرتگیری و دولت شد.
این تحلیلگر سیاسی اذعان میکند: درگیریهای فرقهای شکل پروژههای سیاسی و ایدئولوژیکی به خود گرفته بود. بنابراین دولت فرسوده شد و زیرساختهای دولت عراق که به واسطه استبداد ساخته شده بود، وارد جنگهای خونین شده و مؤسسات و منابع کشوری به یغما رفت. جامعه از نظر اقتصادی، روانشناختی، فرهنگی و ارتباطی فقیر شد. همه چیز با سقوط دولت بهواسطه یک استعمار جدید از نوع آمریکایی و چشماندازی جدید برای بنیانگذاری دولت پایان یافت. استعمار انگلیس و استعمار آمریکایی چندین ویژگی مشترک داشته و هر دو مسئولیت تأسیس دولتی جدید در پی اشغالگری خود را بر عهده دارند.
وی با اشاره به اینکه هر دو استعمار و البته با وجود موفقیت نسبی بیشتر استعمار انگلیس، گسلها، ایدهها و تأثیرات مخربی بر شکل و ساختار دولت عراق تحمیل کردند، میافزاید: تفاوت ظاهری بین دو استعمار این بود که حکومت از اهل سنت به شیعیان انتقال یافت. با این حال نتیجهای مثبت برای دولت و ملت حاصل نشد، زیرا اشغالگران در هر دو برهه دولت را برای میثاق و یکپارچگی جدی ایجاد نکرده بودند و باعث بروز شکافهای اجتماعی، سیاسی، فرقهگرایی و محو مردمسالاری به وسیله احزاب و ظهور سهمیهبندی قدرت به جای تکثرگرایی در سطح ملی شدند. به همین دلیل دولت دیگر توان گنجایش مشکلات کشور را از دست داده و ملت عراق به فرقهها و قومیتهای مختلفی تقسیم شد که هر کدام به دنبال مطالبه حقوق، منافع و نمایندگی خود در قدرت بودند.
العبادی مینویسد: در حالی که دولت دیگر به مرحله عجز کامل رسیده و قابلیت دستیابی به موفقیت و حل مشکلات بدون نفوذ عوامل خارجی را از دست داده بود. شیعیان متهم شده بودند که در مدیریت و ساماندهی درگیریها و بحرانها شایستگی نداشته و صلاحیت مدیریت جامعه متعدد و یک کشور پیچیده را ندارند. البته شیعیان نمیخواهند مسئولیت ۱۷ ساله عدم موفقیت در برهه دوم (دوران استعمار آمریکایی) را به تنهایی بر عهده بگیرند. آنها تهمت مخالفان و رقبای خود مبنی بر اینکه شیعیان، کشور را به شکل نادرستی اداره کردهاند، نمیپذیرند. علاوه بر این عوامل خودی از شیعیان انتقاد و تأکید کردهاند که نگرش فعلی در اداره کشور به سرعت در حال رسیدن به فرجامی وحشتناک است و شیعیان باید قبل از اینکه دیر شود به تصحیح نگرشهای خود در حاکمیت اقدام کنند.
این تحلیلگر سیاسی عراقی تأکید میکند: نیروهای سیاسی شیعه به خوبی میدانند که آنها امروز در حال سپری کردن مرحله حساسى هستند، اوضاع داخلی و بینالمللی، عوامل اقتصادی و امنیتی، روحیه مردمی و رابطه با دیگر احزاب ملی نشان میدهد طوفانهای جدی در راهند؛ بنابراین شیعیان باید با بینش و بصیرت، نگرش خود را در ساختار حاکمیتی تغییر دهند. اگر سیاستمداران شیعی نگرش و بینش خود را تغییر ندهند و اوضاع حکومتی را عاقلانه و به صورت منطقی ارزیابی و اصلاح نکنند، به ناچار امور بدتر میشود؛ زيرا انقلاب اجتماعی، انفجار مردمی در خیابانها تحت فشار فقر، محرومیت، بیماری کرونا، سلاح کنترلنشده، نفرت شدید از طبقه سیاسی و عدم اعتماد به آن و تداوم فشارهای خارجی و تصمیمات نادرست داخلی _ از طریق مراکز ذینفوذ _ و ادامه رویکرد دوجانبه دولت _ مقاومت همه اینها مىتواند دستورالعملهایی ایدهآل برای تضعیف دولت و مقامات کشوری باشد.
ترجمه یادداشت از مجید عبیداوی
انتهای پیام