صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۰۲۱۱۷۲
تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱۴۰۰ - ۱۴:۲۲
یادداشت

آنچه در وحدت حوزه و دانشگاه به عنوان گام نخست ضرروی است رسیدن به تفاهم بر سر تعریف این واژه و اصطلاح است.

وحدت حوزه و دانشگاه یکی از شعارهای کلیدی بعد از انقلاب اسلامی است که تحقق آن می‌توانست تحولات خوبی در جامعه ایجاد کند ولی با موانعی روبرو شد که افق فراروی آن را چندان روشن نشان نمی‌دهد.

اولین مانع بر سر این راه، عدم رسیدن به تفاهم بر سر تعریف وحدت است، هنوز که چند دهه از مطرح شدن این بحث می‌گذرد بسیارند حوزویان و دانشگاهیانی که وقتی سخن از وحدت حوزه و دانشگاه می‌شود، نمی‌دانند قرار است چه اتفاقی بیفتد. آیا قرار است دروس حوزه در دانشگاه تدریس شود که اگر مراد از وحدت این است تا حدود زیادی این کار صورت گرفته و می‌گیرد و شاهد تدریس درس‌هایی چون فقه، تفسیر، فلسفه و ... در دانشگاه هستیم یا قرار است برخی دروس دانشگاه در حوزه تدریس شود که علی‌الظاهر برخی رشته‌های مضاف چون مدیریت اسلامی، روان‌شناسی اسلامی به دانشگاه راه یافته است و حتی برخی حوزویان که سراغ طب سنتی رفته‌اند.

هنوز افراد زیادی در این دو قشر وجود دارند که وحدت حوزه و دانشگاه را، تبادل استاد با یکدیگر می‌دانند؛ الان شاهدیم که بسیارند استادانی از حوزه که جذب دانشگاه شده‌اند و در رشته‌های مختلف علوم انسانی تدریس می‌کنند ولی این قشر هم عمدتا به جای آن که بتوانند تحولی در فضای دانشگاه ایجاد کنند، جذب جذبه‌های مدرک و جایگاه و درآمد دانشگاه شده و به طور کلی از زی طلبگی بیرون آمده‌اند. رواج عنوان دکتر به جای حجت‌الاسلام و آیت‌الله، برای معممین دانشگاهی خود گواه روشنی بر این موضوع است.

پس آنچه در گام نخست ضرروی است رسیدن به تفاهم بر سر تعریف این واژه و اصطلاح است.

از مانع نخست و گام اول که بگذریم، فرایند طی شده برای تحقق این هدف، فراز و نشیب‌هایی داشته است، در یکی دو دهه اول بعد از انقلاب نگاه حوزه بنابر اقتضائات آن زمان به نهاد دانشگاه، نگاهی از موضع برابر نبوده است، ارتکاز حوزه این بود که دانشگاهیان باید برای آموختن علم حقیقی متمسک به علوم حوزوی شوند و حتی داشتن مدرک همزمان حوزوی و دانشگاهی نوعی امتیاز محسوب می‌شد، باز همین قانون نانوشته سبب می‌شد تا دانشگاهیان برای کسب فیض معنوی و علمی به محضر حوزویان و به خصوص علمای بزرگ بشتابند ولی این رویه حداقل در 10_ 15 سال اخیر روند دیگری پیدا کرد، امروز حوزویان کسب مدرک دانشگاهی و تحصیل در آن را هم دارای جایگاه اجتماعی بهتر و هم دارای حقوق بیشتر می‌دانند. اگر در دو دهه نخست انقلاب، استادان دانشگاه، اعتبار علوم انسانی و اسلامی را به تایید آن از سوی حوزه منوط می‌دانستند امروز کم نیستند کسانی که با نگاه پوزتیویستی و تجربه‌گرایی، کاربست شهود و وحی را در علوم انسانی به چالش می‌کشند.

 غلبه ظاهرگرایی در امور فرهنگی دانشگاه‌ها

در یکی دو دهه ابتدای انقلاب و به خصوص با رخ دادن انقلاب فرهنگی، غلبه ظاهرگرایی در امور فرهنگی دانشگاه‌ها بر انجام کارهای بنیادین سبب شد تا حوزه و دانشگاه فارغ از اینکه بخواهیم برچسب تقصیر بر یکی بزنیم، به جای اتحاد و حدت از هم فاصله بگیرند.

گذشته از موارد ذکر شده موانع دیگری هم وجود دارد؛ دانشگاه‌ها زیر نظر وزارت علوم اداره می‌شوند و حوزه زیر نظر شورای مدیریت آن و البته متاثر از اعمال رای مراجع معظم و استادان صاحب جایگاه حوزه، وزارت علوم تابع قوانین مصوب مجلس و دولتی است ولی حوزه با مصوبات شورای عالی حوزه و البته با تامین نظر شخصیت‌های ذی‌نفوذ راهبری می‌شود و همین مسئله سبب شده تا این دو نهاد تفاوت‌های ذاتی با هم  داشته باشند و همین تفاوت هم به صورت طبیعی مانعی بر سر راه وحدت است. نمونه تضاد این مسئله را می‌توان در ماجرای طب سنتی (که برخی آن را اسلامی) می‌خوانند نشان داد؛ کم نبودند حوزویانی که تظاهرات به راه انداخته و با واکسن اجباری مخالفت کردند و بر کارآمدی و کارآیی بیشتر طب اسلامی تاکید دارند ولی این کار همواره در سال‌های اخیر با واکنش سریع و بعضا تند وزارت بهداشت و علوم روبرو بوده است.

گذشته از اختلاف در روش‌ علم بین حوزه و دانشگاه و غلبه نگاه پوزتیویستی به علم حتی در علوم انسانی در دانشگاه‌ها، سبب شده تا دانشگاه خود را نیازمند حوزه نداند، بر خلاف نگاهی که در دو دهه اول انقلاب از سوی حوزه وجود داشت، این نگاه از بالا به پایین به یکدیگر (باز هم فارغ از اینکه چه کسی مقصر است) و فضای بدبینی، مانعی جدی بر سر راه وحدت این دو نهاد است.

در حوزه، استادان حقوق‌های آنچنانی نمی‌گیرند ولی در دانشگاه عضو هیئت علمی شدن مساوی با داشتن اقتصادی روبراه است و در چنین فضایی گرایش طبیعی استادان علوم انسانی و اسلامی حوزه به هضم‌شدن در محیط دانشگاه بیشتر است.

در این تصویری که ترسیم شد زحمات زیادی که از سوی برخی افراد و مسئولان حوزه و دانشگاه کشیده می‌شود بروز و ظهور لازم را ندارد؛ فردی چون آیت‌الله مصباح یزدی، کم برای اسلامی‌سازی علوم انسانی و وحدت حوزه و دانشگاه زحمت نکشید، امروز شاگردان و علاقه‌مندان اندیشمند ایشان کم رنج نمی‌برند تا ثابت کنند که نگاه پوزتیویستی به علوم به خصوص علوم انسانی نه تنها اشتباه است بلکه محروم کردن دانشگاه از روش‌های گسترده‌تر(شهود و وحی) و نگاهی قدسی در تولید علم است، کم نیستند آثاری که توسط برخی پژوهشگاه‌ها به عنوان مباحث میان‌رشته‌ای تولید می‌شود و حتی برخی به درسنامه برای حوزه و دانشگاه بدل می‌شود ولی انتظاری که از وحدت وجود دارد محقق نمی‌شود و اگر بخواهد محقق شود، باید نگاهی دیگر به مقوله وحدت حوزه و دانشگاه داشته باشیم و به تعبیر شاعر کاشانی؛

چشمها را بايد شست/ جور ديگر بايد ديد

یادداشت از علی فرج زاده

انتهای پیام