به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست علمی «سیر شکلگیری و تطور مکاتب فلسفه اسلامی» امروز دوشنبه 13 دیماه از سوی انجمن فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه شهید مطهری واحد خواهران برگزار شد.
مجید احسن، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) در این نشست با موضوع فلسفه سینوی به سخنرانی پرداخت که در ادامه میخوانید:
فلسفه بر خلاف برخی از علوم دیگر، مهمانی است که وارد جهان اسلام شده است. برخی از علوم در جهان اسلام ناظر به سنت اسلامی هستند و در نسبت با متون اسلامی شکل گرفتهاند یعنی برونداد آموزههای دینی هستند و اگر فرض کنیم دینی با عنوان دین مبین اسلام به ظهور نمیرسید چنین علومی را هم نمیداشتیم؛ مثلاً علم حدیث در اسلام از جمله این علوم است اما فلسفه، متأخر از ظهور اسلام وارد عالَم اسلام شده است. اینکه خاستگاه این ظهور چیست محل بحث ما نیست اما باید دانست که بعد از ورود فلسفه به عالَم اسلام، پس از ترجمه آن، اندیشمندان عالم اسلام به شرح و تفسیر فلسفه یونانی میپردازند و فیلسوفانی همانند کِندی تلاشهایی را به کار میگیرند که راه ورود آن را به اسلام باز کنند.
موضع فلسفه اسلامی نسبت به عقلانیت
ابتدا فلسفه مهمان است و اندیشه هم تا خودی نشود و همچنان مهمان باقی بماند مکتب فلسفی را رقم نخواهد زد اما وقتی خودی شود امکانات موجود در یک سنت را به کمک میگیرد و زمینه نوآوری را فراهم میکند. فلاسفه یونان شارحان خوبی برای فلسفه خودشان بودند به گونهای که بعد از ورود فلسفه اسلامی به اروپا در اواخر قرن دوازدهم میلادی با اینکه منابع یونانی در دسترس آنان است اما آنها به شرحها و تعلیقات اندیشههای فیلسوفان جهان اسلام همانند ابن رشد، ابن سینا و... هم میپردازند و بخشی از کتابهای اندیشمندان غربی به اندیشه فلاسفه مسلمان اختصاص دارد. به نظر میرسد فلسفه از حیرت آغاز میشود و این فلسفه افرادی را به عنوان فیلسوف معرفی و مسائل خود را مطرح میکند.
اگر بخواهیم ببینیم فلاسفه اسلامی چگونه عمل کردند باید گفت که آنان فلسفه یونان را خودی کردند و امکاناتی که در بنیان فرهنگ اسلامی وجود دارد نیز زمینهساز این خودیسازی را برای فلاسفه مسلمان فراهم کرد. البته برخی میگویند چیزی به نام فلسفه اسلامی نداریم اما اگر خوب مطالعه کرده و به خاستگاههای تاریخی مسائل برگردیم به این نتیجه میرسیم که فلسفه دینی ممکن است. از سوی دیگر تلقی یک عالِم مسیحی از عقلانیت، معرفتی است که در مقابل ساحت ایمان است و در کتابِ اولِ عهد عتیق، شجره ممنوعه، شجره معرفت و عقلانیت است. پولس علناً میگوید ما نیازی به عقلانیت نداریم اما در فلسفه اسلامی چنین مواضعی نسبت به عقلانیت وجود ندارد.
در سنت مسیحی، ساحت ایمان، ساحت تعبد است و ساحت عقلانیت در مقابل ایمان قرار دارد لذا با نزدیک شدن به عقلانیت و معرفت، انسان از ساحت ایمان دور میشود لذا تحلیلهایی که در مورد فلسفه اسلامی مطرح میشود مبتنی بر یک خاستگاه غیر اسلامی است چراکه خدایی که ارسطو و افلاطون مطرح میکنند خدای فکری است و صرفاً به خود میاندیشد و مقام او چنان غرق در عقلانیت است که به غیر از خود فکر نمیکند. چنین دیدگاهی آنان را گرفتار کرده است اما در عالم اسلام با چنین مشکلی مواجه نیستیم.
فلسفه چگونه آغاز میشود؟
در اسلام عقلانیت و معرفت ترویج میشود و عقلانیت ضد دین و ایمان نیست. فلسفه در یک بیابان برهوت و در میانه زمین و آسمان شکل نمیگیرد بلکه فلسفه با حیرت و مسائل شکل گرفته است. فلسفه آزاداندیشی مطلق نیست بلکه در مقام داوری، آزاداندیشی را به رسمیت میشناسد. ابن سینا و ملاصدرا به صورت متعدد به این موارد اشاره کردهاند که معرفت، زاده برخی پیشفرضهاست. فلسفه یافت فیلسوفان را گزارش میدهد که ممکن است در ساحت شهود قلبی باشد یا خوابی باشد که فیلسوف دیده یا حدسی باشد که وی زده است. لذا اگر جایگاه تاریخی فلاسفه را عوض کنیم یک شخصی که الان فیلسوف است دیگر نمیتواند فیلسوف محسوب شود چراکه جبرها و ضرورتها باعث شده وی فلان مسائل را مطرح کند بنابراین اگر کانت را به زمانه ابن سینا ببریم تبدیل به شخصی دیگر میشود.
سؤال این است که فلسفه چگونه آغاز میشود؟ فلسفه موقعی آغاز میشود که متوجه انسدادها و مشکلات میشود در غیر اینصورت نیازی به نوآوری مطرح نمیشود. سؤال مهم دیگر این است آیا فلاسفه مسلمان خودشان را مقلد فلسفه یونان میدانستند؟ ابن سینا در مقدمه «حکمه المشرقیه» مواضع و نسبت اندیشمندان عالم اسلامی در دوره خودش را با اندیشه یونانی مطرح میکند. وی میگوید برخی همه افتخار خود را این میدانند که بفهمند ارسطو چه گفته است. لذا وی به نقد کسانی میرسد که در نسبت با فلسفه یونانی تلاشهای مقلدانه دارند و میگوید ما گرفتار کسانی شدهایم که به خودشان اجازه نمیدهند که بفهمند ما میتوانیم راهی غیر از ارسطو برویم. فلسفه تکرار مکررات نیست بلکه خودآگاه شدن نسبت به مسائل زمانه است. ابن سینا کنایه میزند که فلسفه یونانی به نهایت خود رسیده است لذا اگر ادامه دهید به تکرار میرسید بنابراین مسائل جدید وجود دارد که باید به آن بپردازیم.
اصلیترین شاخصه فلسفه اسلامی
سهروردی هم همین بیان را نسبت به فلسفه مشاء دارد و میگوید چرا به تکرار حرفهای ابن سینا میپردازید و قدمهای جدیدی برنمیدارید. نکته دیگر بیانی از مقدمه اسفار است که ملاصدرا در تأسیس حکمت متعالیه میگوید فلسفه به تکرار افتاده است و ما گرفتار اشراقیون و پیروان ابن عربی، متکلمان و .. شدهایم، لذا از آنان میخواهد که دست از این کارها بردارید. بنابراین فلسفه باید متوجه مشکلات زمانه خود باشد و فیلسوفان کسانی هستند که متوجه این مشکلات هستند و اینگونه فیلسوف میشوند.
فلسفه اسلامی هم باید به دنبال چنین مسائلی باشد و آن بنیادی که امکان خودی شدن را به ما میدهد نقطه آغاز و عزیمت است. در فلسفه سینوی این نقطه آغازین، تمایز وجود و ماهیت است که در نسبت با متون دینی رقم میخورد؛ یعنی این یافتِ ابن سینا که «خدا حق است» تمام فلسفه وی و مسائلی که مطرح میکند نشانهای از این تمایز وجود و ماهیت است. از سوی دیگر ابن سینا و سایر فلاسفه مسلمان گزارش خود را بر اساس یافتشان از متون دینی ارائه میدهند. این اصلیترین شاخصه فلسفه اسلامی است.
انتهای پیام