کتاب «میان گریه میخندم» ضمن مرور خاطرات رزمنده جانباز یاور نوراله زاده به خصوصیات اخلاقی، ولایتمداری و روابط با خانواده، آشنایان و دوستان پرداخته و جانبازان را به عنوان الگوی اخلاقی معرفی میکند.
در بخشی از این کتاب آمده است:
«سربازان تازه وارد را برای تقسیم کردن بردند. یاور و علی هر دو به گروهان ۳ افتادند. تقریبا شب شده بود که به آنها لباس نظامی دادند و به آسایشگاه راهنمایی شان کردند. شام خوردند و لباس ارتش را پوشیدند. آسایشگاه پر بود و هیچ تخت خالی وجود نداشت. آن شب علی و یاور مجبور شدند روی زمین بخوابند.
صبح فردای آن روز آنها را به میدان بردند و قدم رو دادند و بعد به سمت انبار رفتند. در آنجا به سربازان تازه وارد کفشهای نظامی دادند. همان کفشهایی که یاور عاشقشان بود. طریقه بستن کفش را نشان دادند و سپس آنها را ده نفر، ده نفر برای برای تراشیدن موهای سرشان بردند. یاور به علی گفت:با این نان و غذای کمی که به ما میدهند نمیتوانیم طاقت بیاوریم و این طور پیش برود از گرسنگی خواهیم مرد.
پادگان آموزشی چهلدختر منطقه سردی بود. آنها با این که در یک منطقه کوهستانی بزرگ شده بودند و به سرما عادت داشتند، ولی تحمل برف و سرمای چهلدختر برایشان بسیار سخت بود، مخصوصا با لباسهای معمولی نظامی، آنها لباس گرم نظامی نداشتنند. روزها به سختی میگذشت و با غذای اندکی که میدادند آنها همیشه احساس گرسنگی میکردند. علی باز همچنان اصرار داشت که فرار کند و میگفت: اگر در جنگ کشته نشویم حتما از گرسنگی میمیریم».
انتهای پیام