شهابالدین یحییبن حبشبن امیرک سهروردی در سال 549 هجری قمری در سهرورد از یکی روستاهای زنجان به دنیا آمد و در 578 هجری قمری و در اواخر سنین جوانیاش در شهر حلب در سوریه کشته شد.
وی در مراغه و اصفهان تحصیلات خود را نزد مجدالدین جیلی و ظهیرالدین قاری به پایان رساند. گویا در مباحثه شجاع و توانا بود و اهل ریاضت و سختی در زندگی. یک بار در هفته و افطاری اندک گذران زندگی میکرد و ظاهرش درویشگونه بوده است.
سفرهای بسیاری داشت و در کتاب مطارحات نوشته است «عمر من نزدیک ۳۰ سال است، بیشتر در سفر و آموختن. کسی را نیافتم که خبری از علوم شریفه نزد او باشد یا به آن عقیدهای داشته باشد.» به نظر میرسد علمی که تعلیم میداد خصلتی انتقادی داشت و از این رو وی موسسی برای حکمتی تازه بود که آن را حکمت اشراق نامید.
وی در سوریه کشته شد و فرمان قتلش را صلاحالدین ایوبی، فاتح نامی اسلامی صادر کرد. روایات قتل متفاوت است: گرسنگی در زندان، خفه کردن، قتل با شمشیر، انداختن از دیوار قلعه و سوزانیدن. باری فیلسوفی که دل در جهان ماده نداشت و راهی نور بود، مرگی مبهم داشت، اما تاثیرش بر اندیشه و تمدن اسلامی بیشک مشخص و بالاست.
منابع فکری شیخ اشراق
بسیاری از محققان افکاری مربوط به حکمت ایران باستان را در او دیدهاند، اما وی از اندیشمندان یونانی نیز بهرهمند برده است. این منابع اندیشه فیلسوف اشراق تنها نبوده و او استنادات قرآنی نیز داشته است.
نوشتار زیر به کوتاهی میخواهد به این پرسش پاسخ دهد که آیا میتوان سمت و سوی نجات و رستگاری قرآنی را با جغرافیای عرفانی که در اندیشه سهروردی مطرح میشود، یکسان دانست، به بیان دیگر مساله اصلی این است که تقسیم جهان به غرب و شرق و راه انسان از جهان ظلمت به نور آیا میتواند قرآنی در نظر گرفته شود، این سوال تبعا جوابهای متفاوت و متعارضی را می تواند داشته باشد، اما نگارنده بر آن است که سمت و سو این دو یکی است.
جغرافیای عرفانی سهروردی
در فلسفه سهروردی از «غرب» و «شرق» سخن گفته شده است، اما این دو جهات جغرافیایی نیستند. سخن گفتن از مکان میتواند نوعی از دانش مربوط به آن را به وجود آورد. علوم شناخت زمین ترجمه غیر مستقیمی از جغرافیا میتوان دانست، اما زمین یا عرصه مکان مادی تنها مکانی نیست که میتوان در نظر گرفت. ما همواره از رفتن به سوی خدا، عروج و ... استفاده میکنیم که حکایت از حرکت و تغییری معنوی در پهنه جغرافیایی دیگر است.
«در جغرافیای عرفانی با سه نوع اصطلاح جغرافیایی روبرو هستیم. یکسری مقولاتی که در جغرافیای طبیعی ما بإزای خارجی دارند مثل جهات چهارگانه، نام شهرها، اقالیم و ممالک که البته در جغرافیای عرفانی تأویلپذیرند و نقش نمادین و رمزگونه به خود گرفتهاند. دستۀ دوم مقولاتی جغرافیایی که منشأ قرآنی دارند همانند قاف، عرش، کعبه، طور و مجمع البحرین که آنها نیز بر مشرب عرفا تفسیر و تأویل میشوند. دستۀ سوم که فقط در جغرافیای انتزاعی سخن از آنها رفته، نه در طبیعت و نه در قرآن یافت میشود، بلکه سخن از مکانهایی است که ساختۀ ذهن خلّاق عارفان است. برخی از این مکانها ریشه در آموزههای اسلامی دارد و برخی از حکمت خسروانی ایرانی سرچشمه گرفته است».
جغرافیای عرفانی سهرودی آموزههایی را از قرآن گرفته است. یکی از این آموزه و شاید اصلی ترین آموزهها مساله «شرق» باشد. از دیدگاه سهروردی خداوند نور است و انسانها که خود بهرهای از آن را دارند در «غرب» زندگی میکنند.
مراد شهابالدین سهروردی از «غرب» جهان مادی است. مراد از جهان مادی تنها کوه و دشت و دمن نیست، بلکه مراد وی تمنیات و دلبستگیهای مادی را نیز در بر می گیرد.
از سویی دیگر اکتفا به اندیشه و عقل که او آن را در چهره فیلسوفان مشایی و اول از همه ارسطو میأانست شامی می شود. وی در قسمتی از تلویحات و در مکالمه ای خیالی از زبان ارسطو بیان می کند که وی آرزو دارد تا به مقام بایزید و سهلبنعبدالله تستری را داشته است.
ازاین رو جغرافیا سهروردی شامل دو جهت اصلی است، شرق که مراد او از آن نزدیکی به خداوند است و دیگری غرب که مراد از آن دوری انسان از خداوند می باشد. فلسفه وی را از این رو چنین خلاصه کردهاند که در «عرفان سهروردی دنیا دار غربت است. ما از شرق نورانی (شرق معنوی نه جغرافیایی) به غرب تاریک مادی تبعید شده ایم: «غربت غربیه». باید بندها را از پا باز کنیم و به سوی کوه قاف در ناکجاآباد پرواز کنیم».
مومنان؛ خروج از ظلمت به نور
در آیه 57 سوره بقره چنین میخوانیم که «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ: خداوند سرور کسانى است که ایمان آوردهاند آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مىبرد و[لى] کسانى که کفر ورزیدهاند سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند که آنان را از روشنایى به سوى تاریکیها به در مىبرند آنان اهل آتشند که خود در آن جاودانند». (بقره، 257)
علامه در بخشی از تفسیر المیزان در خصوص این آیه نوشتهاند «مؤمن فطرى که داراى نور فطرى و ظلمت دینى است، وقتى در هنگام بلوغ ایمان مىآورد، به تدریج از ظلمت دینى به سوى نور معارف و اطاعتهاى تفصیلى خارج مىشود و اگر کافر شود از نور فطریش به سوى ظلمت تفصیلى کفر و معصیت بیرون مىشود. و اگر در آیه شریفه کلمه نور را مفرد و کلمه ظلمت را جمع آورده، و فرموده:" یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ" و" یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ" اشاره به این است که حق همیشه یکى است، و در آن اختلاف نیست، هم چنان که باطل متشتت و مختلف است و هیچ وقت وحدت ندارد.»
همچنین در قرآن از واژه اشراق الهی در روز قیامت و روشن شدن کارنامه اعمال سخن به میان رفته است «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ: و زمین به نور پروردگارش روشن گردد و کارنامه [اعمال در میان] نهاده شود و پیامبران و شاهدان را بیاورند و میانشان به حق داورى گردد و مورد ستم قرار نگیرند». (زمر، 69)
همچنین خداوند در قرآن نور زمین و آسمان عنوان شده است «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ: دا نور آسمانها و زمین است». (نور، 35)
جغرافیای قرآنی حکمت اشراق
به نظر میرسد جغرافیای حکمت شیخ اشراق قرآنی است. وی خداوند را نور گرفته است و شرق را نمادی از جایی که باید از جهان مادی و یا غرب بدان سمت حرکت کرد.
سهرودی برای اندیشهاش جغرافیایی وجودی در نظر گرفته است که در آن حرکت روی میدهد و انسان از جهانی که ظلمت در آن حکومت دارد، باید به سوی نور حرکت کند. این حرکت تبعا وجودی و عارفانه است اما چنین حرکتی در قرآن نیز وجود دارد.
میثم قهوهچیان