صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۸۲۳۶۷۰
تاریخ انتشار : ۱۱ تير ۱۳۹۸ - ۰۹:۲۳
نصرالله حکمت:

گروه اندیشه ــ استاد گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی با بیان اینکه امروز در دیاری زندگی می‌کنیم که متفکران، فیلسوفان و معلمان کالعدم هستند و احساس نیازی به آن‌ها نمی‌شود، اظهار کرد: سه آموزه راهبردی استاد محسن جهانگیری بیشتر در ساحت علم، ادب و تفکر اهمیت دارد و ما را به ساحت حضور می‌برد نه ساحت ظهور. ایشان از ورود به ساحت ظهور که ساحت غلبه، سیاست و جنجال است پرهیز داشت و ما را با رفتارش به ساحت حضور می‌برد.

به گزارش خبرنگار ایکنا؛ مراسم نکوداشت محسن جهانگیری، از اساتید برجسته فلسفه، روز گذشته، دهم تیرماه، با حضور جمعی از اعضایی خانواده وی، اندیشمندان و علاقه‌مندان در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

زیست انسان‌ها در جهان‌لانه

نصرالله حکمت، استاد گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی، که سالیان زیادی شاگردی «محسن جهانگیری» را کرده است، در این مراسم بیان کرد: با مرگ مرحوم استاد جهانگیری، به یاد خروج فارابی از بغداد افتادم. معلم ثانی، فارابی، نزدیک به ۵۰ سال در شهر بغداد زندگی کرد و روزی که از بغداد خارج شد، شهر بغداد ندانست و نفهمید که کسی همچون فارابی از بغداد بیرون می‌رود. زیرا وقتی که فارابی در بغداد بود، شهر بغداد نمی‌دانست که یک حکیم بلندمرتبه‌ای مانند فارابی در آن زیست می‌کند.

وی در ادامه افزود: وجود فارابی در بغداد «کالعدم» بود و بودش همانند نبودش بود. اینک پس از گذشت بیش از هزار سال از روزی که در دروازه بغداد، تنها شاگرد فارابی او را همراهی کرد و فارابی بغداد را وداع گفت، احساس می‌کنم که در شهر و دیاری زندگی می‌کنیم که وجود همه متفکران، صاحب‌نظران، فیلسوفان، معلمان و متعلمان «کالعدم» است و بودشان همانند نبودشان. چرا این گونه است؟ برای اینکه به تفکر و به فیلسوف نیاز نداریم. امور ما و امور ممکلت ما، بی‌تفکر هم جاری است و می‌گذرد و این نشانه آن است که در این شهر، «کون فی العالَم» و «کون فی العالِم» منسوخ گشته و انسان‌ها بیشتر میل به آن دارند که «کون فی المعلوم» داشته باشند و در جهان‌لانه زیست کنند.

حکمت تصریح کرد: افتخارم این است که شاگردِ همواره استاد فقید، مرحوم دکتر جهانگیری هستم. نزدیک ۱۵ سال در محضر ایشان تلمذ کرده‌ام و اینک اگر بخواهم فضایل و محاسن ایشان را بشمارم، فهرست بلندی در دست خواهیم داشت. خلق نیکو و ادب مثال‌زدنی ایشان بسیار برجسته بود و حتی با شاگردانشان نیز این گونه بودند. تشرع، تدین، تقوا، ورع، بی‌اعتنایی به دنیا و وارستگی ایشان نیز بسیار چشم‌گیر بود.

استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی در ادامه افزود: در سال‌هایی که در خدمتشان بودم، ندیده‌ام که بیرون از خانه چیزی بخورند، بلکه احتیاط می‌کردند. انتقادپذیری و منش حکیمانه ایشان بسیار برجسته بود. تغافل ایشان به خصوص برای بنده بسیار چشم‌گیر و مهم بود و همچنین فروتنی و تواضع علمی و فلسفی ایشان نیز بی‌نظیر بود.

حکمت با اشاره به داستانی از مرحوم جهانگیری که نشان از تواضع وی داشت، بیان کرد: در یک جلسه دفاع از رساله دکتری در محضر ایشان داور بودم. در آن جلسه نکته‌ای را گفتم که با متن الهیات شفا منطبق نبود، اما به نسخه بدل نگاه کردم و دیدم اگر این را در متن بیاوریم، معنا دگرگون می‌شود؛ بنابراین بر مبنای نسخه بدل این نکته را گفتم، اما مرحوم استاد خیلی به عرض من توجه نکردند و جلسه دفاع تمام شد. بعد از مدتی که خدمت ایشان رسیدم، رفته بودند و نسخه بدل را دیده بودند. من که رفتم، گفتند که حق با تو بود و درست می‌گفتی. این ویژگی را در افراد دیگر کمتر می‌بینیم.

مقام معلمی در سکوت و پس از مرگ نیز می‌آموزد

وی در ادامه تصریح کرد: اگر بخواهم فهرستی از فضایل ایشان بشمارم بسیار زیاد خواهد شد. تصور می‌کنم که استاد فقید جهانگیری به مقام معلمی رسیده بود و معلم بود. معلمی این نیست که کسی دانسته‌ها و معلومات و اطلاعات خود را به دیگری منتقل کند. این مقام معلمی نیست. به ویژه امروز که از بسیاری فضا‌ها می‌توانیم این‌ها را به دست آوریم.

این استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی بیان کرد: معلمی یعنی اینکه یک نفر این توان را داشته باشد که دیگری را به مقام تعلم برساند و از یک آدم متعلم خلق کند. کسی که متعلم و آماده آموختن است، لازم نیست که حتماً با استاد رو‌برو باشد و رابطه رابطه صدا و صوت و منحصر در زمان نیست. اگر کسی به مرتبه تعلم رسیده باشد، حتی در سکوت معلم نیز می‌آموزد. معلم باشد یا نباشد می‌آموزد. معلم زنده باشد یا زنده نباشد که البته عالم و معلم همواره زنده است، او می‌آموزد.

وی در ادامه تصریح کرد: اگر بخواهم در این مرتبه که ایشان معلم بود، صحبت کنم، می‌توانم کل آموزه‌های خود را در سه دسته بیان کنم؛ این آموزه‌ها می‌تواند برای همه کسانی که در یک سلوک عقلی و فکری قرار دارند تأثیرگذار باشد.

کمتر از آنچه می‌دانیم بنویسیم

حکمت با اشاره به آموزه اول گفت: آموزه اولی که از ایشان آموختم این بود که «کمتر از آنچه هستیم دیده شویم». امروز روزگار دیده شدن است و همه می‌خواهند دیده بشوند و به شهرت برسند، اما بنده این را آموختم که کمتر از آنچه هستیم دیده شویم. آدم‌هایی را از دور می‌بینید که قشنگ هستند، ولی وقتی نزدیک می‌شوید، می‌بینید که آن گونه که می‌گفتند نیستند، اما آدم‌هایی نیز برعکس هرچه نزدیک می‌شوید به عمق او بیشتر پی می‌برید.

این استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی با اشاره به آموزه دوم بیان کرد: دوم اینکه «کمتر از آنچه می‌دانیم بنویسیم». معتقدم که اگر کسی در ایران می‌خواهد ابن‌عربی بخواند و کتاب ایشان را نخواند، ابن‌عربی‌شناسی او می‌لنگد، اما آنچه در این کتاب است، بخشی از دانسته‌های ایشان است و آن چیزی است که خلاف متداول است، یعنی هرچه می‌دانیم صد برابر آن را می‌نویسیم.

بیش از آنچه می‌گوییم رفتار کنیم

حکمت در ادامه تصریح کرد: سومین آموزه نیز این بود که «بیشتر از آنچه می‌گوییم رفتار کنیم». این‌ها همه امروزه منسوخ است و به راستی ایشان آنچه عمل می‌کردند، یک هزارمش را نمی‌گفتند و در روایات نیز این گونه به ما دستور داد‌ه‌اند: «كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ»؛ یعنی بی‌زبان دیگران را دعوت کنید. این سه آموزه وجه مشترکشان وارد نشدن در عرصه غلبه، غوغا و جنجال است. چیزی که امروزه بسیار شایع و متداول است و در واقع این سه آموزه راهبردی، بیشتر در ساحت علم، ادب و تفکر اهمیت دارد و ما را به ساحت حضور می‌برد نه ساحت ظهور. ساحت ظهور ساحت غلبه است و یکی از ویژگی‌های ظهور غلبه است و ایشان از ورود در ساحت سیاست و ساحت غلبه، غوغا و جنجال، پرهیز کامل داشتند و ما را با رفتارشان به ساحت حضور می‌بردند.

این استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی بیان کرد: در عرصه علم و دانش و پژوهش، یکی شاگردپروری می‌کند و یکی هم مریدپروری. آنجا که وادی غوغاست بحث مریدپروری مطرح است، اما اینجا و نزد استادمان به معنای دقیق کلمه شاگردپروری مطرح بود و شاگردپروری این است که استاد بتواند انسان دیگری را به عنوان متعلم به مقام قابلیت فاعلی برساند.

حکمت در انتهای سخنان خود به نقل خاطره‌ای پرداخت و گفت: روزی می‌خواستیم به محضر استاد برسیم و گفتیم یک بیت شعر بدهیم تا به صورت تابلویی برای ایشان درست شود. ابتدا گفتند این شعر «قدر استاد نکو دانستن، حیف استاد به من یاد نداد». اما در نهایت گفتیم که یک مقدار این شعر تکراری شده و بنده در این فکر بودم که چه کنیم. شب با این فکر خوابیدم و صبح که بیدار شدم این بیت آمد که «تو آن حواشی ناخوانده‌ای که صد‌ها متن/ به یمن بودن تو در کنار خوانده شود».

انتهای پیام