به گزارش ایکنا؛ اسماعیل امینی، شاعر و پژوهشگر ادبیات آیینی، در بیست و هشتمین برنامه «محرم در شعر و ادب فارسی» که به ارائه گزیده و گلچینی از سرودههای عاشورایی و آیینی شاعران کهن و معاصر اختصاص دارد، به بازخوانی شعری از علی معلم دامغانی پرداخت و نکتههایی از آن بیان کرد که متن آن را در ادامه میخوانید:
سلام عرض میکنم خدمت علاقهمندان و دوستداران شعر فارسی و به ویژه شعر عاشورایی. من میخواهم در این نوبت، شعری از استاد علی معلم دامغانی بخوانم. این شعر در قالب نیمایی است. همانطور که میدانید، استاد معلم، بیشتر اهل قصیده و مثنوی است و تقریباً شعر نیمایی نداشته و فقط در شعری با عنوان «مجلس حر بن یزید ریاحی» است که تشخیص داده، حرفهایی که میخواهد بزند، در این قالب یعنی با سطرها و مصرعهای کوتاه و بلند و توسع در قافیه باشد.
استاد معلم، شعرهای عاشورایی بسیار زیبا و به یادماندنی دارد، از جمله شعری که با این مطلع آغاز شده است.
روزی که در جام شفق مُل کرد خورشید
بر خشکْچوب نیزهها گُل کرد خورشید
شید و شفق را، چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه، گویی خواب دیدم
خورشید را بر نیزه؟ آری اینچنین است
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است
که مثنوی بسیار درخشانی است و با زبان استوار و فخیمی سروده شده است و برخی از تعبیرات و اشارات آن فقط برای اهل فن قابل درک است، اما شعر «مجلس حر بن یزید ریاحی» زبان ملایمتری دارد و فکر میکنم نمونه مناسبی است از اینکه ببینیم، در منظومهها چگونه میتوان تعبیرات و اشاراتی که به وقایع میشود، همچنین منظر نگاه شاعر، خلاقیتها و موضعگیریهای فکری و عاطفی انسان امروز نسبت به آن وقایع را ارائه داد.
دو بخش از شعر استاد معلم دامغانی را میخوانم؛
حقیقت خواهی نامرد مردم، نابکاراناند
نه این صحراست قفر و خشک و تشنه؟!
خیل ماراناند
که صدها و هزاراناند
خصم نور و باراناند
هلا فرزند «سعد بن ابیوقّاص»
ـ ابن سعد! ـ
در ابر خشک بیباران خروش رعد
ـ ابن سعد! ـ
تو با پورِ بتول و نور چشمان رسولالله آیا…؟!
«ابنِ سعد» آیا…؟!
ـ: «حّربن یزید» آیا چه؟!
آیا چه؟!
که فرمانده ست حرّ! غیر از «عبیدالله» آیا که؟!
تو دستوری دگر داری؟!
و پنهان، میرِ مستوری دگر داری؟!
«شریحِ هانی» از ما و تو
کمتر درد دین دارد؟!
علی(ع) نستود او را در قضا؟!
قاضی چه کین دارد؟
حرّ!
اینان
این همه، بیدین و بیدردند؟!
حمیت مرده حرّ؟!
آیا تمام کوفه، نامردند؟!
نه! حرّبن یزید!
ـای اولین سالارـ
میجنگیم!
به قول «شمر»:
«تا یک سو شود این کار»
میجنگیم!
«به قول شمر» هم برهان مطبوعی است
– آری –
قول مشروعی است
****
سلام ای یکه سالارِ امینِ خاک تا افلاک!
سلام ای خاندانت لایق «لولاک»!
سلام ای پاک، پور پاک!
سلام ای قبله غمناک
گِردش بیشهای از تاک!
شگفتا!
کور و کافر دشمنانت جمله «بسمالله» میگویند
محمد را که جد توست،
«رسولالله» میگویند
هم از «کوثر»، هم از «حیدر»
هم از قرآن و پیغمبر
خبر دارند
نه تنها خوب را،
بد را شنیدهستند و میدانند وـ
از بوزینه کافر خبر دارند وـ
از «ابتر» خبر دارند
بپرس از هر که خواهی:
«سبط اکبر کیست؟» …
میداند!
بگو: «جان پیمبر کیست؟» …
میداند!
بگو: «خون خدا، فرزند حیدر کیست؟» …
میداند!
بگو «مصباح انور کیست؟» …
میداند!
تو سالار جوانان بهشتی!
آه من هستی
تو در طوفان غم، نوحی و کشتی
شاه من هستی
تو زیبایی به رغم هر چه زشتی!
ماه من هستی
تو حسنِ محض و محضِ حسن داداری
حسینی تو!
تو دُرد صاف و صاف درد انواری
حسینی تو!
انتهای پیام