صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۰۱۴۴۰۶
تاریخ انتشار : ۲۸ آبان ۱۴۰۰ - ۱۰:۰۹
احد فرامرز قراملکی:

احد فرامرز قراملکی در همایش روز جهانی فلسفه گفت: باید کسی که فلسفه اسلامی می‌خواند توانمند باشد که بسیاری از متون را بخواند اما اساسا نباید آموزش فلسفه را به متن‌خوانی فروکاهش دهیم؛ چون آموزش فلسفه متعالی‌تر از متن خوانی است و توقف در متن‌خوانی کیفیت آموزش فلسفه را پایین می‌آورد و این آموزش فلسفه فقط توانایی خواندن یک متن خواهد شد.

به گزارش ایکنا، همایش روز جهانی فلسفه، روز گذشته، 27 آبان از سوی خانه اندیشمندان علوم انسانی و با همکاری کمیسیون ملی یونسکو و مجمع عالی حکمت اسلامی به صورت مجازی برگزار شد.

در این مراسم رضا داوری اردکانی، غلامرضا اعوانی، حمید پارسانیا، احد فرامرز قراملکی، محسن جوادی و احمد پاکتچی سخنرانی کردند.

در ادامه متن سخنان احد فرامرز قراملکی، استاد دانشگاه تهران را در این نشست می‌خوانید؛

آموزش فلسفه در کشور ما آموزش متن‌محور است؛ یعنی یک متن درسی وجود دارد و معلم و شاگرد و استاد و دانشجو دور این متن هستند و کسی آن را تدریس می‌کند و کسی آن را می‌خواند و همین‌جا چند رخنه داریم؛ یکی گزینش و تدوین متون مناسب است. متن آموزشی ویژگی‌های به خصوصی دارد و غالب متونی که تدریس می‌شود یا با هدف آموزش نیست یا اگر هم با این هدف است نویسنده، متخصص در متن آموزشی‌نویسی و فناوری آموزش نیست. این چالش مربوط به سیاست‌گذاری‌های کلی در آموزش فلسفه است. رخنه مهم دیگر اینکه آموزش فلسفه بر سیر تاریخی رشد فلسفه اسلامی منطبق نیست. فلسفه اسلامی یک رشد تاریخی دارد و سه دوره بزرگ را شامل می‌شود؛ پیشاسینوی، سینوی و صدرایی. در دوره پیشاسینوی، نحله‌های مختلف و فضای متکثر فلسفه اسلامی را داریم. دوره سینوی هم دوره وحدت‌بخشی به این کثرت‌ها است و رویکردهای مختلفی وجود دارد تا به گفتمان صدرایی و حکمت صدرایی می‌رسیم.

چرا بدایه‌الحکمه برای شروع آموزش فلسفه خوب نیست؟

اما سوال این است که آیا آموزش فلسفه منطبق بر این سیر هست؟ یعنی دانشجویان با چه چیزی آغاز می‌کنند. اینها با بدایه و نهایه الحکمه آغاز می‌کنند در حالی که این دو کتاب فلسفه‌های قرن چهاردهم و پانزدهم است و این دانشجو هم بینش تاریخی ندارد و نتیجه این می‌شود که دانشجو به بحث اصالت وجود و ماهیت می‌افتد و نمی‌تواند بفهمد که چرا اینها طرح شد. همچنین منظومه هم فلسفه قرن سیزدهم است و جالب اینکه پس از این درس‌ها تازه اشارات می‌خوانند.

آموزش فلسفه اسلامی، فراگیر جریان‌های عمده نیست و غالب دانشجویان فلسفه ما با فارابی بسیار کم آشنا هستند و از فلسفه رازی و ابوالحسن عامری و فلسفه مهم در تمدن غرب یعنی ابن رشد خبر ندارند و این نشان می‌دهد که آموزش فلسفه اسلامی فراگیری نسبت به میراث گذشتگان را ندارد و ذهن فلسفه‌آموز همراه با رشد تاریخی حرکت نمی‌کند اما اگر این درک تاریخی بود، فلسفه خیلی از ابهامات و مواضع پنهان را بر او آشکار می‌کرد. پس رخنه اصلی این است که اساسا متون فلسفی ما برای آموزش فلسفه چندان غنایی از اطلاعات تاریخ فلسفه و بینش تاریخی فلسفه ندارد. از این‌رو فراگیر نیست و به همه رویکردها توجه ندارد، دوم اینکه این سیر یادگیری بر سیر تاریخی منطبق نیست و سوم اینکه بیشن تاریخی چندان غنایی در این آموزش ندارد.

آموزش فلسفه متعالی‌تر از متن‌خوانی است

رخنه دیگر نوع مواجهه با متن درسی در آموزش فلسفه است. در آموزش فلسفه آنچه بسیار رایج شده به خصوص در دانشگاه‌ها عبارت از این است که متنی وجود دارد و استاد به دانشجو کمک می‌کند تا متن را درست بخواند و بفهمد. اسم این را متن‌خوانی می‌گذاریم؛ بنابراین آموزش فلسفه نوعی متن‌خوانی شده است. این بسیار مهم و لازم است و در باب ضرورتش بحثی نیست اما بحث، توقف در این وضعیت است. مهارت‌های فهم متن باید حاصل شود و در این شکی نیست و باید کسی که فلسفه اسلامی می‌خواند توانمند باشد که بسیاری از متون را بخواند اما اساسا نباید آموزش فلسفه را به متن‌خوانی فروکاهیم؛ چون آموزش فلسفه متعالی‌تر از متن‌خوانی است و توقف در متن‌خوانی کیفیت آموزش فلسفه را پایین می‌آورد و این آموزش فلسفه فقط توانایی خواندن یک متن خواهد شد.

انتظار داریم که در دوره‌های کارشناسی ارشد و دکتری، کار دیگری در آموزش فلسفه متن‌محور رخ بدهد. اسم آن را متن‌پژوهی می‌گذاریم. اساسا متن‌پژوهی کار و سطح دیگری است و مراد از متن‌پژوهی این است که متن‌پژوهی در دو رویکرد رخ می‌دهد؛ یکی رویکرد آموزشی است که مسئله ما است و یکی هم رویکرد پژوهشی است. در آموزش و پژوهش فلسفه ماییم و متن اما با متن باید چکار کنیم. پس از اینکه متن را فهمیدیم تازه کار شروع می‌شود.

متن موفق درسی فلسفه یعنی متنی که به تجربه تاریخی موفق بوده و توسط فلاسفه برای تدریس انتخاب شده است؛ مانند متن اشارات یا هدایه و ... که یک خاصیتی دارند که در متن‌خوانی این خاصیت کشف نمی‌شود. مهم‌ترین خصوصیت متون فلسفی ما عبارت از این است که این فیلسوفی که متن را نوشته، این متن گفت‌وگوی معرفتی با پیشینانش است. ارسطو و متافیزیک او گفتمان معرفتی نقادانه با فلاسفه قبل از خودش است. فارابی هم همینطور است و اصلا متن درسی در فلسفه دو خصوصیت دارد؛ یکی اینکه متاثر از سلف است و دوم اینکه موثر بر خلف است. متاثر از سلف است؛ یعنی به خوبی با پیشینان خود به گفت‌وگو نشسته است و موثر بر خلف است؛ یعنی این ظرفیتی دارد که پسینیان می‌توانند با او به گفت‌وگو بنشینند. اگر این دو خصوصیت را در نظر بگیریم؛ یعنی متن آموزشی فلسفی مناسب که به تجربه تاریخی آموزشی شده است هم موفق است در گفت‌وگوی پیشینان و هم برای گفت‌وگوی پسینیان ظرفیت دارد.

این یعنی متن آموزشی فلسفه اساسا هویت گفت‌وگویی دارد. اگر متن فلسفی آموزشی ماهیت گفت‌و‌گویی دارد آن‌وقت مواجهه با این متن در سر کلاس باید در واقع مشارکت در گفت‌وگویی باشد که این متن دارد. یعنی وقتی می‌خواهیم کتاب «الحروف» فارابی را بخوانیم باید بتوانیم در گفت‌وگویی که فارابی با پیشینیان خود درانداخته است وارد شویم. این متن‌پژوهی است و در دروس سطح بالای آموزش فلسفه باید رخ دهد. اینطور نیست که اصلا رخ نداده است اما در واقع بسیار اندک است و باید به این دامن بزنیم.

در حقیقت متن‌پژوهی را باید الگوی مواجهه با متن قرار بدهیم. این قابل بحث است که وقتی می‌گوییم مشارکت در گفت‌وگوی معرفتی که متن آن را در تاریخ درانداخته است به چه معنا است. شما وقتی که در دکتری اسفار می‌خوانید ممکن است تصور ‌کنید که ملاصدرا دست به گفتن حرف‌های دیگران زده است اما اینطور نیست و او با پیشینیان خودش گفت‌وگوهایی را آغاز کرده است. او اگر بحث‌های دیگر را می‌آورد اینطور نیست که فیش‌برداری کند و عین عبارت را بیارود بلکه اینها را به دست می‌گیرد و با اینها گفت‌و‌گو می‌کند و این گفت‌وگو را به یک چالش تبدیل می‌کند و اسفار حاصل این گفت‌وگوی تاریخی است.

در متن‌خوانی نقش استاد این است که آنچه در متن آمده است را مطالعه کند و به دانشجو منتقل کند. گویی در کلاس سفره‌آرایی می‌کند و این سفره عبارت از چیزهایی است که در این متن آمده است و او اینها را قابل دسترس می‌کند. اما متن‌پژوهی اینطور نیست و در متن‌پژوهی آموزش فلسفه انتقال مطالب به ذهن خالی نیست و اساسا فرایند یاددهی هم یکسویه نخواهد بود. حتی این نیست که من انتقال مطالب را الگوی کار قرار بدهم و فرایند یکسویه در پیش بگیرم و برای اینکه دانشجو خوابش نبرد یک سوالی هم بپرسم. اما اینها فرایندی یکسویه است ولی آموزش فلسفه باید فرایند تعاملی یاددهی و یادگیری باشد.

انتهای پیام