صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۳۰۷۲۲۱
تاریخ انتشار : ۰۷ مهر ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۷
خسرو باقری بیان کرد

عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه تربیت یک امر تدریجی است و باید سهل‌گیر بود، گفت: اصل سهل‌گیری یکی از فرمول‌های زرین و بسیار مهم در تربیت دینی است، به ویژه از این جهت که در تربیت دینی تمایل بیشتری به سمت سخت‌گیری داریم تا به سمت سهل‌گیری و معمولاً می‌خواهیم روی موضوعاتی که ویژگی‌های تربیت دینی هستند، تأکید و فشار بیشتری داشته باشیم؛ اما سهل‌گیری برای خود جایگاه مهمی دارد.

به گزارش ایکنا؛ مؤسسه فرهنگی و هنری «سیبستان خرد» به‌عنوان یک مؤسسه غیردولتی و غیرانتفاعی، فعالیت خود را از سال ۱۳۸۷ آغاز کرده است. این مؤسسه از سال ۱۳۸۸ تاکنون، در راستای پاسخگویی به نیاز‌های جامعه و با بهره‌گیری از تجربیات حاصل از برگزاری دوره‌های متعدد آموزشی، به‌صورت متمرکز بر موضوع «کودک در خانواده» به‌عنوان پایه اصلی و اولیه تشکیل‌دهنده جامعه، فعالیت داشته است.

با توجه به اینکه رشد روانی و معنوی کودکان و شکل‌گیری هویت فردی و جمعی آنها، مستلزم آگاهی مستمر و دائمی از شیوه‌های تعامل با کودکان است، طرح نشست‌های بازخوانش تربیت دینی در این مؤسسه با هدف بازخوانی تربیت دینی صحیح و مبتنی بر مبانی، اصول و روش‌های قرآنی طراحی شده است.

در همین راستا و به‌منظور غنابخشی به محتوای آموزشی این دوره، از خسرو باقری، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و متخصص برجسته در حوزه نظری و عملی تربیت دینی، برای ارائه مباحث تخصصی به مربیان و والدین دعوت شده است.

خسرو باقری دوره کارشناسی ارشد خود در رشته فلسفه تعلیم و تربیت را در دانشگاه تربیت مدرس گذرانده و مقطع دکتری را در همان رشته از دانشگاه نیو ساوت ولز استرالیا به پایان رسانده است. وی بخشی از پژوهش‌های خود را به استخراج منابع قرآنی و دینی متناسب با الگو‌های ملی و بومی تربیت اختصاص داده است. از جمله تألیفات ارزشمند وی می‌توان به آثار زیر اشاره کرد؛ «نگاهی دوباره به تربیت اسلامی» (در دو جلد)، «مبانی و شیوه‌های تربیت اخلاقی»، «چیستی تربیت دینی»، «درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی در ایران» (در دو جلد)، «تحلیل و بررسی مفهوم اسلامی تربیت» و ترجمه «دیدگاه‌های جدید در فلسفه تعلیم و تربیت»، ترجمه «خویشتن ازهم‌گسیخته»، ترجمه «روانشناسی کودکان محروم از پدر»، ترجمه «در باب استعداد‌های آدمی» و «فلسفه تعلیم و تربیت معاصر».

مجموعه حاضر، نخستین اثر آموزشی وی در قالب دی‌وی‌دی صوتی و تصویری است. امید است این مجموعه گامی مؤثر در راستای شکوفایی فطرت الهی فرزندان ایران اسلامی و یاری‌گر مربیان و خانواده‌هایی باشد که در پی یافتن راهی برای پرورش نسلی پاک و شایسته در دنیای مدرن امروز هستند.

بخش هفتم درس‌گفتار‌های استاد خسرو باقری، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با عنوان «اصول و روش‌های تربیت دینی؛ سهل‌گیری» ارائه شده است.  

بحثمان را به سمت یکی دیگر از اصول و روش‌هایی می‌بریم که در تربیت دینی می‌توانیم از آن استفاده کنیم. این اصل به عنوان قاعده اساسی و فرمولی در دست ماست که می‌توانیم از آن برای حل بسیاری از مسائل تربیت دینی استفاده کنیم. این اصول مانند فرمول‌ها هستند و می‌توانیم به کمک یک فرمول، ده‌ها مسئله را حل کنیم و به این ترتیب، هر اصل، پوشش وسیعی برای خود دارد.
 
یکی از این اصول، با عنوان «سهل‌گیری» یا آسان‌گیری مورد بحث قرار می‌گیرد. این اصل یکی از فرمول‌های زرین و بسیار مهم در تربیت دینی است، به ویژه از این جهت که ما در تربیت دینی‌ تمایل بیشتری به سمت سخت‌گیری داریم تا به سمت سهل‌گیری. معمولاً می‌خواهیم روی موضوعاتی که ویژگی‌های تربیت دینی هستند، تأکید و فشار بیشتری داشته باشیم؛ اما سهل‌گیری برای خود جایگاه مهمی دارد.
 
تربیت یک جریان تدریجی و از کندترین حرکت‌های دنیاست؛ در نتیجه، باید سهل‌گیری کرد. کسانی که سخت‌گیری می‌کنند، کسانی که عجول هستند و می‌خواهند سریع نتیجه‌ها را ببینند و اگر نتیجه‌ای نبود عصبانی می‌شوند، موفق نخواهند شد
رابطه مربی و متربی، رابطه‌ای مانند یک منشور چندپهلو است که وجوه مختلفی دارد. می‌توانیم نام وجهی که اکنون در مورد آن بحث می‌کنیم را یک «رابطه نابرابر» بگذاریم؛ رابطه‌ای که مبتنی بر نابرابری است. البته «رابطه مبتنی بر برابری» نیز داریم که شاید در ادامه بحث به آن اشاره‌ای داشته باشم، اما فعلاً وقتی از سهل‌گیری صحبت می‌کنیم، منظور رابطه‌ای مانند رابطه معلم و شاگرد است که متوازن نبوده، بلکه نابرابر و به نفع متربی و دانش‌آموز است. زیرا در سهل‌گیری، کوتاه می‌آییم و به عبارتی فضا را به او اختصاص می‌دهیم.
 
اگر سؤال کنیم که چرا باید این رابطه نابرابر وجود داشته باشد و چرا باید در تربیت به طور کلی و در تربیت دینی به طور خاص، سهل‌گیری کرد؛ دلیل این است که تربیت یک جریان تدریجی است. یعنی تغییر و تحولی است که در شخصیت و وجود فرد اتفاق می‌افتد. دستگاه وجود انسان که شامل اندیشه، گرایش، امیال، هیجانات، نیات، تصمیمات و اعمال و رفتار‌هاست، مجموعه بسیار پیچیده و گسترده‌ای است. درواقع دگرگونی در این مجموعه تربیت محسوب می‌شود. به طور مثال رشد گیاه، اصلاً قابل مقایسه با تربیت انسان نیست. دگرگونی که در انسان رخ می‌دهد، صد‌ها برابر پیچیده‌تر از چیزی است که در رشد گیاه اتفاق می‌افتد. چگونه می‌توانیم انتظار داشته باشیم که این امر به سرعت اتفاق بیفتد؟ آن مثال، فقط برای نزدیک کردن مطلب به ذهن ماست که چگونه یک دانه تبدیل به درخت می‌شود، چه مسیری را باید طی کند و چه فراز و نشیب‌هایی در این راه وجود دارد. حال ما انتظار داشته باشیم که اندیشه یک فرد تغییر یابد یا هیجاناتی که سال‌ها در او وجود داشته‌اند، دگرگون شوند؟ تغییر یک منش، مانند تبدیل یک فرد تندخو به فردی نرم‌خو، نیازمند تغییرات بسیار زیادی است.
 
همه اینها نشان می‌دهد که چون تربیت با گستره تمام وجود انسان سر و کار دارد و این دستگاه بسیار پیچیده است، بنابراین روش‌های ما برق‌آسا عمل نمی‌کنند و نمی‌توانیم فکر کنیم که اگر روش خوبی را به کار بستیم، باید سریع منتظر نتیجه آن باشیم. باید اجازه دهیم که این روش وارد آن مجموعه شود، جذب و دفع شود، دوباره بازبینی شود و این روند ادامه پیدا کند. به همین دلیل، تربیت یک جریان تدریجی و از کندترین حرکت‌های دنیاست؛ در نتیجه، باید سهل‌گیری کرد. کسانی که سخت‌گیری می‌کنند، کسانی که عجول هستند و می‌خواهند سریع نتیجه‌ها را ببینند و اگر نتیجه‌ای نبود عصبانی می‌شوند، موفق نخواهند شد.
 
مثال جالبی از داستان حضرت یونس وجود دارد. این داستان از این جهت قابل تأمل است که وقتی وی، وظایف پیامبری خود را در قومش انجام داد، تبیین کرد و توضیح داد، اما دید که آنها از صراط مستقیم پیروی نمی‌کنند؛ بنابراین گفت که شما را نفرین خواهم کرد و عذاب خواهید شد. همین کار را هم کرد و از قوم خود خارج شد و منتظر ماند تا عذاب نازل شود و آنها نابود شوند. اما وقتی برگشت، دید که همه زنده و سرحال هستند و زندگی می‌کنند. از این مسئله بسیار عصبانی شد و با حالتی خشمگین بازگشت. این همان مضمون آیه‌ای است که می‌فرماید: «وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا» و یونس با غضب و خشم بازگشت. البته این عصبانیت تا حدی متوجه خداوند هم بود که چرا با وجود نفرین او و استحقاق عذاب قوم، آنها هنوز زنده‌اند.  
 
 
در اینجا می‌بینیم که خداوند یونس را به دلیل شتابزدگی‌اش مجازات می‌کند و داستان رفتن به دریا، افتادن در آب و داخل شکم نهنگ رفتن و مدتی را در آنجا سپری کردن، اتفاق می‌افتد. خداوند این کار را کرد تا یونس به عنوان یک پیامبر متوجه رفتار خود شود. در آنجا یونس گفت: «خدایا، من به خودم ظلم کردم.» این داستان نشان می‌دهد کار تربیت که از جنس کار پیامبری است، مستلزم صبر بسیار است. اتفاقی که یونس به آن توجه نکرده بود، این بود که در همین فاصله‌ای که او رفته بود، قومش دچار تحول شده بودند، توبه کرده و بازگشته بودند و به همین دلیل خداوند عذاب را نازل نکرده بود. این همان زمانی بود که لازم بود تا این بذر به ثمر بنشیند و به نتیجه برسد.  
 
این برخورد خداوند با پیامبرش دلیل کاملاً روشنی است بر اینکه، باید حرکت تدریجی را در تربیت باور داشت و نباید از خداوند و زمین و زمان عصبانی شد. اینکه بگوییم من همه کار‌ها را کردم، اما نتیجه‌ای نگرفتم، اولاً باید دید که چقدر روش‌های ما درست بوده است. بسیاری از اوقات، روش‌های ما غلط و نادرست است. اما حتی اگر از روش‌های مناسب هم استفاده کرده باشیم، باید اجازه بدهیم که مسیر مناسب را طی کند. گاهی این مسیر ممکن است، چند سال به طول انجامد؛ یعنی شما بذری می‌پاشید و باید همیشه منتظر باشید. ممکن است بعد از سه، چهار یا پنج سال، دوباره آن فرد را ملاقات کنید و ببینید که دگرگون شده است.
 
پس باب تربیت هیچ‌وقت نباید بسته شود، زیرا مربی باید همیشه منتظر باشد. حتی در مواقعی که افراد قطع رابطه می‌کنند و پشتشان را به ما می‌کنند، اگر ما درست عمل کرده باشیم و در را باز بگذاریم، ممکن است شاهد بازگشت آنها باشیم. به این ترتیب، با توجه به اینکه طبیعت تربیت، یک امر تدریجی است، باید سهل‌گیر بود. سخت‌گیری کردن، عجول بودن و زود نتیجه خواستن، در شأن یک مربی نیست. مربیان یا پیامبرانی که این ویژگی را دارند، باید خود را برای پذیرش ناملایمات و تجربیات مشابه آماده کنند.
 
نکته دیگر این است که انسان‌ها از خطاهایشان هم می‌آموزند. این نیز یکی از ویژگی‌های فرآیند تربیت است. خطا نیز در فرآیندی می‌تواند اثر تربیتی داشته باشد. این موضوع نیز ما را وادار می‌کند که سهل‌گیر باشیم و تدریج را باور داشته باشیم. اگر از خود بپرسید که چرا انسان‌ها طوری آفریده شده‌اند که خطا می‌کنند، چرا موجوداتی نیستند که بلافاصله راه را بپیمایند، چرا انسان مقاومت و ایستادگی می‌کنند، بخشی از پاسخ به این برمی‌گردد که جریان تربیت، جریان آموختن از خطاهاست. افراد خطا می‌کنند، لغزش دارند و این خود می‌تواند در شرایط مناسب قدرت انگیزشی ایجاد کند. اگر این شرایط را خراب کنیم، ممکن است این آثار ظاهر نشوند، اما اصل اینکه خداوند انسان را طوری آفریده است که می‌تواند گناه کند و خطا کند، به نسخه آفرینشی خداوند بازمی‌گردد که ما باید آن را در نظر داشته باشیم. این برای آن است که انسان بتواند خودش به سمت نقطه مطلوب حرکت کند و انگیزه‌های درونی پیدا کند.  
 
خطا نیز در فرآیندی می‌تواند اثر تربیتی داشته باشد. این موضوع نیز ما را وادار می‌کند که سهل‌گیر باشیم و تدریج را باور داشته باشیم
در نتیجه، ما نباید از مقاومت‌ها، اعراض کردن‌ها، پشت‌کردن‌ها و خطا‌های افراد نگران شویم. البته این به معنای تشویق به خطاکاری نیست، بلکه منظور این است که نباید از دیدن خطا‌های افراد مأیوس شویم، زیرا این خود بخشی از مکانیزم جریان تربیت است که توسط خداوند طراحی شده است. پس به این دلایل، ما نباید سخت‌گیری کنیم و باید منتظر بمانیم تا این مسیر طی شود و افراد بتوانند خود را بازیابی کنند، خطاهایشان را ببینند، ارزیابی کنند و کم‌کم از آنها نیروی انگیزشی بگیرند. وقتی یک خطا انجام می‌دهیم، چقدر با خودمان کلنجار می‌رویم و چقدر یک جنگ درونی در ما برپا می‌شود. این همان نیروی مهم و خوبی است که قرار است از طریق این مسائل برای ما به وجود بیاید.
 
آیا این مسئله سهل‌گیری که درباره آن بحث و ضرورتش را بیان کردیم، این در تربیت دینی جایگاهی واقعاً دارد؟ به چه دلیل گفته شده که تربیت دینی مستلزم سهل‌گیری است؟ رابطه خداوند با انسان‌ها مبتنی بر چه نوع موازنه‌ای است؟ یک موازنه نابرابر است. همان موضوعی که بیان کردم؛ اصل سهل‌گیری یک اصل نابرابری است. خداوند با انسان‌ها رابطه برابر برقرار نمی‌کند. آنچه با عنوان «فضل خدا» یاد می‌شود، همین مسئله را بیان می‌کند. یعنی اولاً رحمت خدا از غضبش بیشتر و بهشتش از جهنمش بزرگتر است.
 
در مورد بهشت نیز می‌خوانید که «جَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»؛ می‌دانید پهنای بهشت چقدر است؟ به اندازه تمام آسمان‌ها و زمین است و این وصف را خداوند در مورد جهنم نیاورده و در مورد بهشت آورده که به این صورت است. یا اینکه اگر بخواهیم در قرآن اشاره به زمینه دینی مسئله بکنیم، یک نکته لطیف و جالبی هست که در مورد بهشت و جهنم مطرح شده و آن این است که تعبیر مشابهی درباره بهشت و جهنم با یک تفاوت اندک وجود دارد. در این دو آیه «إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا» این در مورد بهشت است؛ هنگامی که این انسان‌ها آمدند به سمت بهشت و در‌های بهشت باز بود. در مورد جهنم هم گفته شده که «حَتی إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا». فقط یک «واو» کم و زیاد شده است. این «واو» که در اصطلاح مفسرین به آن «واو حالیه» می‌گویند، یعنی اینکه اینها به سمت بهشت آمدند، در حالی که در‌های آن باز بود؛ یعنی از قبل باز بود. اما در مورد جهنم این‌طور است که اینها وقتی آمدند، در باز می‌شود، یعنی از قبل باز نبوده است. 
 
بنابراین خداوند در‌های بهشت را از ابتدا باز گذاشته و با استقبال آن را پیشاپیش آماده کرده است؛ در صورتی که جهنم برای کسانی است که در را بکوبند تا در برایشان باز بشود. یعنی بنا نبوده است که این در باز باشد، ولی اگر کسی آنقدر آمد و آمد تا به این در رسید و آن را کوفت، آن موقع این در برایش باز می‌شود. این نشان می‌دهد که وزن بهشت با وزن جهنم یکی نیست؛ رحمت خدا با غضبش یکی نیست و اینها همه یک رابطه نابرابر بین خدا و انسان به عنوان رب‌العالمین ایجاد می‌کند که خودش یکی از بزرگترین مربیان جهان است و رابطه‌اش با انسان‌ها رابطه نابرابر است. به این صورت که اگر انسان‌ها خطا کنند، خداوند با آنها برابر عمل نمی‌کند. مثلاً به ازای هر خطایی که شما کردید بخواهد مجازاتی صورت گیرد؟ خیر. یا به اندازه مثلاً خطایی که شما می‌کنید بخواهد مجازاتی صورت گیرد؟ معمولاً اینجا نابرابری است؛ یعنی خطای زیاد و عکس‌العمل کم. مسئله بخشش که از ناحیه خدا مطرح شده است، خداوند بخشش خودش را به رخ انسان می‌کشد و می‌خواهد نشان بدهد که خداوند بسیار غفور است؛ چرا که «غفور» به معنی بسیار بخشنده است، یعنی از بسیاری از خطاها چشم‌پوشی می‌کند.
 
از آن طرف، اگر شما کار مثبتی انجام دهید، باز هم مبتنی بر نابرابری است. یعنی خداوند اگر بخواهد درباره کار خوب شما صحبت کند، داد سخن می‌دهد. اگر بخواهد به شما پاداش بدهد، چند برابر پاداش می‌دهد. همه اینها نشان می‌دهد که رابطه تربیتی یک رابطه نابرابر است و نباید معلم و شاگرد، یا مربی و متربی، در برابر هم بایستند. نباید مقابله به مثل کنیم. مقابله به مثل تربیتی نیست، یعنی اگر شما بگویید که من مقابلت ایستادم، محکم ایستادم، هر خطایی بکنی من عکس‌العمل نشان می‌دهم و هر کار خوبی هم بکنی من با تو کار خوب می‌کنم؛ بلکه برعکس، باید بگوییم که کار‌های خطایی که تو انجام بدهی، من به همه آنها عکس‌العمل نشان نمی‌دهم، بلکه گاهی از چند عمل یکی را عکس‌العمل نشان می‌دهم. کار‌های خوب تو را با چشمان باز و تمام جوانبش را خواهم دید. حتی آدم ممکن است آنجا مبالغه هم کند. اینها نشان می‌دهد که در فضای تربیتی دینی، سهل‌گیری واقعاً وجود دارد و خداوند خودش این کار را انجام داده است.
 
 
عنوان کلی که برای دین اسلام به کار رفته، «شریعت سهله سمحه» است؛ یعنی دینی که آسان‌گیر و درگذرنده است، سختگیر و بدون گذشت نیست. «سهله» همان سهل‌گیری و آسان و «سمحه» همان مسامحت و کوتاه آمدن است. وقتی پیامبر می‌فرماید: من بر شریعت سهله سمحه مبعوث شده‌ام، ممکن است این عنوان اصلی دیانت و شریعت پیامبر را بر سر در مغازه‌ها هم ببینید. درواقع این عنوان کلی و فراگیری است که در همه جوانب دیده می‌شود.  
 
به این ترتیب می‌توانیم بگوییم که هم در رابطه با خداوند و هم دین اسلام آسان‌گیری وجود دارد. پس می‌توانیم بگوییم جایگاه اساسی در دین اسلام برای آسان‌گیری وجود داد و این موضوعی نیست که از خودمان بسازیم و بگوییم که باید آسان گرفت.
 
ولی ممکن است این سؤال به ذهن خطور کند که آیا آسان‌گیری اثر مثبت تربیتی یا اثر منفی تربیتی دارد؟ بعضی مربی‌ها ممکن است احساس کنند که آسان‌گیری اثر سوء تربیتی دارد و افراد سوء استفاده می‌کنند و بهتر است که دقیق و سخت‌گیر و با محاسبه مسئله را انجام دهیم. اما، اثر تربیتی سهل‌گیری کاملاً مشخص است. یعنی روشی است که قدرت خاص خود را دارد.
 
نمونه‌هایی هم از آن وجود دارد؛ مثلاً در مورد حضرت مسیح(ع)، می‌بینیم که این روش را داشته‌اند؛ مثلاً جمله معروفی که از ایشان نقل شده که «اگر کسی به گونه چپ سیلی زد، سمت راستت را بگردان». این جمله، در یک سوء تفسیری ممکن است معنای منفی داشته باشد. مثلاً بگوییم که این سخن، ما را به مظلوم شدن و ظلم‌پذیری می‌کشاند. اما این سخن، می‌تواند جمله‌ای درست باشد و ما باید آن را در حدود خودش درک کنیم. به این معنا که وقتی که کسی به شما تعرض می‌کند، شما تعرض نکنید. باز هم نابرابری و اصل نابرابری مطرح است. یعنی به همین وسیله او را کنار بزنید و او را درهم بشکنید. وقتی شما یک سیلی دیگر را پذیرا می‌شوید، معنایش این است که شما نه تنها مقابله به مثل نمی‌کنید، بلکه با یک رفتار، طرف مقابل را درهم می‌شکنید و این واقعاً قدرتمند است. بنابراین این سخن مسیح در صورت مناسب و مثبت خودش یک روش مهم تربیتی است. قدرتش در این است که به اصطلاح آن فرد کاملاً احساس عجز می‌کند و حس می‌کند که ابزار و وسیله‌ای که به کار می‌گیرد، بی‌اثر است.
 
بعضی مربی‌ها ممکن است احساس کنند که آسان‌گیری اثر سوء تربیتی دارد و افراد سوء استفاده می‌کنند و بهتر است که دقیق و سخت‌گیر و با محاسبه مسئله را انجام دهیم. اما، اثر تربیتی سهل‌گیری کاملاً مشخص است
نمونه دیگر را در روش گاندی می‌بینیم، همان روش مقاومت منفی که به لحاظ اجتماعی و سیاسی مطرح شده و الگوی بسیار مهمی است. گاندی در مقابل خشونت انگلیسی‌ها در هند مقابله به مثل نمی‌کرد و فقط تحمل می‌کرد. یعنی آنها با تیر و تفنگ حمله می‌کردند و اینها با دست خالی می‌ایستادند و آنها تعرض می‌کردند و می‌بینیم که چگونه این روش، انگلیس را درهم می‌شکند و خشونت او برای محکومیتش کافی خواهد بود. خشونت او در مقابل این نجابت برای محکومیتش کافی خواهد بود و این مسئله‌ای است که ما در اسلام و در قرآن می‌بینیم که به این روش از جهت تربیتی و از جهت اثرگذاریش بار‌ها به ما توجه داده شده است. مثلاً «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»، یک رابطه نابرابر است. هنگامی که آدم‌های جاهل یعنی آدمی که حماقت دارد، نه اینکه به معنای نادان باشد؛ آدمی که حماقت دارد و نمی‌تواند امور، نسبت‌ها و جایگاه‌ها را به درستی درک کند. وقتی چنین آدمی با انسان‌های شریف برخورد می‌کند، عکس‌العملشان سلامت است. یعنی به جای اینکه برخورد مشابه کنند، این دقیقاً مثل سخن مسیح است، همان که در واقع اشاره کردیم. «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا».
 
ما یک دفع به مثل و مقابله به مثل داریم که مقابله به مثل در میدان نبرد، در جنگ با دشمن است که ممکن است شما مقابله به مثل کنید. ولی یک مقابله به احسن داریم، یعنی به بهترین نحو برخورد کردن که باز هم نابرابر است. این آیه اشاره کرده که: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ».
 
این مثال در جایی بیان شده است که شما با آدمی که با شما خصومت می‌ورزد رابطه دارید. می‌گوید شما در واقع مقابله به مثل نکنید، بلکه مقابله به احسن کنید و بعد برخورد‌های بد او را با برخورد‌های خوب نشان دهید و عکس‌العمل نشان دهید. بعد چه اتفاقی می‌افتد؟ «فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ». آن موقع می‌بینی که این آدمی که خیلی با تو سرسختانه دشمن بود، انگار که دوست هزاران ساله توست و بسیار با تو صمیمی است. این همان قدرت تربیتی این روش نابرابر است که طرف مقابل را ذوب می‌کند؛ یعنی یک کوره‌ای دارد که طرف مقابل را در خود ذوب و دگرگونش می‌کند و از این نمونه‌ها در سنت پیامبر بسیار وجود داشته است.
 
آن داستان معروف که یک کسی پیامبر را همیشه اذیت می‌کرد، سر راهش مزاحمت ایجاد می‌کرد. بعد یک روزی پیغمبر دید که این فرد نیست و رفت به اوقاتش سرکشی کرد و جویای حالش شد؛ این همان کوره است. در این کوره محبت و به اصطلاح فضل، آدم خراب و آدم منفی مثل یک آهن پاره ذوب می‌شود و وقتی ذوب شد، آن موقع می‌تواند به هر صورتی دربیاید و شما می‌توانید او را در یک قالب مناسبی قرار دهید. پس به این ترتیب می‌بینیم که این شیوه هم جایگاهش در اندیشه دینی کاملاً مشخص است و هم اثر تربیتی‌اش کاملاً محسوس است.
انتهای پیام