حجتالاسلام و المسلمين سيدابراهيم محدث، از شاگردان آيتالله ميرزا جواد آقا تهرانی، در گفتوگو با سرويس انديشه خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، در مورد شخصيت اخلاقی استاد خود، اظهار كرد: وی از هر بعدی ممتاز بود و در عين مجتهد بودن، خود را يك طلبه میدانست، از نظر پاكی، بردباری و تواضع نمونه بود.
اين مدرس حوزه علميه مشهد خاطرنشان كرد: من لمعه میخواندم كه فهميدم وی در مدرسه ميرزا جعفر كتاب «فلسفه بشرى و اسلامى» كه در بيان و رد مبانى فلسفه است را درس میدهد. وی بعد از درس خارج از فلسفه اسلامی مطالبی را بيان میكرد و من در اين درس حضور پيدا كردم.
وی در ادامه افزود: كمكم درس ميرزا جواد آقا تهرانی را بر درس ديگران مقدم دانستم و درسهای اصول و فقه وی را نيز ادامه دادم، البته در درسهای اساتيد ديگری همچون «شيخ هاشم قزوينی» شركت میكردم، اما ميرزا جواد آقا تهرانی مدرس فوقالعادهای در مشهد بود و از نظر بيان و تحقيقات علمی تبحر بالايی داشت.
اين محقق با بيان اينكه در درس «ميزان المطالب» نيز شركت كرده است، عنوان كرد: جلد اول ميزان المطالب در توحيد، نبوت و امامت و جلد دوم به مباحث فلسفه پرداخته شده است و من در زمان تدريس جلد دوم حضور داشتم.
وی در مورد موضوعات تدريس استاد خود گفت: ميرزا جواد آقا تهرانی فقه را بيشتر تدريس میكرد، از جمله شاگردان وی مرحوم شيخ مسلم حائری بود و برخی ديگر نيز در قيد حيات هستند.
محدث با بيان اينكه ميرزا جواد آقا تهرانی ناشناخته مانده است؛ زيرا خود دوست نداشت شناخته شود، افزود: ميرزا جواد آقا حاضر نبود دوستان از خصوصياتش تعريف كنند؛ لذا به تدريج رفت و آمد من در حد شركت در درسشان شده بود.
وی در مورد رفتارهای آموزنده ميرزا جواد آقا تهرانی بيان كرد: وی به طلبهها میگفت، پس از درس وقتی از كلاس بيرون رفتم، كسی همراه من نيايد،علت اين اصرار در اين مطلب نهفته بود كه برخی طلبهها پس از درس، وی را همراهی میكردند و سؤالاتی میپرسيدند و ميرزا جواد آقا تهرانی در جواب سؤالات بيان میكرد كه اگر جواب دهم فقط مسئلهتان را پاسخ دادهام، ولی در فلان كتاب مطلب مورد سؤال شما آمده است كه علاوه برگرفتن پاسخ خود مطالب ديگر را نيز ياد میگيريد. اين حرف وی برای طلبهها كارگشا بود.
محدث با بيان اين مطلب كه ميرزا جواد آقا تهرانی ناشناس بودن را دوست داشت، گفت: به شاگردان تأكيد میكرد، وقتی در صحن امام رضا(ع) با من همراه میشويد مردم میپندارند كه من كسی هستم؛ لذا آنها را از اين كار (همراهی) منع میكرد.
وی با اشاره به خاطرهای از ميرزا جواد آقا تهرانی گفت: ميرزا جواد آقا میگفت كه روزی در مجلسی بودم، منبری اعلام كرد در محضر حجتالاسلام ميرزا جواد آقا تهرانی هستيم، من ناراحت شدم و فكر كردم از مجلس خارج شوم، پسنديده نيست پس از روضه اين فرد منبری، چند روز بعد در بازار او را ديدم و موضوع را به او گفتم، اين فرد بلافاصله معذرت خواست و گفتم ببخشيد كه نگفتم: «حضرت حجتالاسلام و المسلمين»!، كه ميرزا جواد آقا در مقابل به او میگويد كه اگر در مجلسی دوباره اين لفظ (حضرت حجتالاسلام و المسلمين) را بيان كنيد از مجلس خارج میشوم.
وی در ادامه گفت: من مطلبی در مورد «ربا» نوشته بودم، از ميرزا جواد آقا تهرانی وقت گرفتم تا صبحها قبل از تدريس برخی مطالب را به ايشان عرضه كنم تا اشكالات را برطرف كنند. حدود 40 روز هر روز صبح به مدت يك ساعت در محضر وی حاضر میشدم، در اين مدت، ميرزا جواد آقا تهرانی به قدری نظم در كار داشت، كه من سر ساعت حاضر میشدم. يك روز ديدم نورالهيان، از پزشكان مشهد مقدس، آنجاست وقت وی تمام شده بود و میخواست سؤال ديگری بپرسد كه ميرزا جواد آقا تهرانی گفتند كه وقت شما تمام شده است. در اين مدتی كه صبحها در حضور استاد بودم، گاهی اوقات اگر كسی استخاره میخواست با تسبيح استخاره میگرفت و اگر كسی اصرار بر گرفتن استخاره ديگر داشت، ميرزا جواد آقا تهرانی میگفت: «وقت از آن كس ديگری است».
محدث در ادامه اظهار كرد: يك روز كه مطالب خود را به عربی نوشته بودم، در يكی از مطالبم كه برای ميرزا جواد آقا تهرانی میخواندم واژه «قلائل احاديث» بود، گفت اين واژه استعمال شده است؟ گفتم از نظر ادبی ايرادی ندارد، اما نديدم جايی استعمال شود، و گفتند آن را حذف كن، بعدها روايتی از امام صادق(ع) ديدم كه «قلائل» را ذكر كرده بودند.
اين شاگرد ميرزا جواد آقا تهرانی افزود: يك روز ديدم زنگ منزل ايشان به صدا درآمد، خواستم بازكنم، فرمود بنشين، و خود در را بازكرد، پاكتی برای ميرزا جواد آقا تهرانی آورده بودند كه روی آن نوشته شده بود «حضرت مستطاب آيتالله جواد تهرانی»، گفت: كسی كه اين را نوشته نمیداند من شايسته اين القاب نيستم، بعد آن لقب را خط زد و سپس كاغذ را برای خواندن باز كرد و ديد طلبهای از او درخواستی دارد و به من پولی داد و گفت: از آنچه من نيت میكنم، آن را قبول كنيد.
محدث با تأكيد بر اينكه ميرزا جواد آقا هميشه مقيد بود كه معرفی نشود، خاطرنشان كرد: البته خواص به تبحر علمی او آشنا بودند، ولی برای عامه مردم ناشناس بود و از نظر تقوا نمونه و مصداق آيه «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ » بود و از نظر رفتار با دوستان متواضع و ذرهای هوای نفس در وجود ميرزا جواد آقا تهرانی نبود.
وی در ادامه خاطرنشان كرد: ميرزا جواد آقا تهرانی تفسير هم تدريس میكرد، و چون صبح زود برگزار میشد، كمتر موفق میشدم در آن حاضر شوم، مرحوم شيخ حسين روحی، قبل از وی بلندگو را آماده میكرد و ميرزا جواد آقا تهرانی تفسير میگفت.
اين محقق علوم اسلامی به بيان خاطرهای ديگر پرداخت و گفت: روزی همراه يكی از دوستان خدمت ميرزا جواد آقا تهرانی رسيديم. همراه من از ميرزا مشورتی خواست و گفت: «من میخواهم همسرم را طلاق دهم چون اخلاقش خوب نيست و با زن ديگری ازدواج كنم.» ميرزا جواد آقا تهرانی در جواب گفت: «همين زن را نگهدار؛ چون از اخلاقش آگاهی داری و میتوانی با او كناربيايی،اگر زن ديگری كه میخواهی بگيری از او بدتر بود، چه می كنی؟» بعد، ميرزا جواد آقا تهرانی داستانی را نقل كرد، گفت: «شما میدانيد كه خانواده من از خاندان كاظمی است، يك روز سيد احمد مدرس از مكه آمده بود، من و حاج شيخ كاظم دامغانی و گروهی از دوستان در شيخ اباصلت به استقبال رفتيم، دربرگشت به علت گرما در حوض آب رفته و سرم را زير آب كرده و بيرون آوردم، ناگهان لنگه كفشی از طرف همسرم به سويم پرتاب شد، زنم گفت: تو رفتی از جايی صيغه كردهای، گفتم: ما رفتيم استقبال شيخ احمد مدرس و برو از شيخ كاظم دامغانی سؤال كن، قبول نكرد، از آن قضيه به بعد هر وقت در آب میروم، سرم را زير آب نمیكنم».
اين مبلغ علوم دينی در مورد نظم تدريس آيتالله ميرزا جواد آقا تهرانی تصريح كرد: نظم در درسش عجيب بود، اخراج روح داشت، طیالارض هم داشت، اما كسی نمیدانست، يك روزی در مدرسه ميرزا جعفر وقت تدريس وی رسيده بود و ميرزا جواد آقا تهرانی نيامده بود، زمين يخزده بود، زنگ زديم منزلشان، ميرزا جواد آقا گفت كه در كلاس حاضر میشوند و يك دقيقه هم طول نكشيد كه وی در مدرسه حاضر شد، اين در حالی است كه در حالت عادی و در آن هوای سرد حداقل 10 دقيقه طول میكشد تا فردی فاصله منزل ميرزا جواد آقا تهرانی تا مدرسه را طی كند.
وی در مورد تجريد روح آيتالله ميرزا جوادآقا تهرانی عنوان كرد: آيتالله ميرزا جواد آقا اخراج روح هم داشت كه ما نمیدانستيم! يكبار در درس اخلاق يا درس ديگری اخراج روح خود را عنوان كرد و گفت: «در فلسفه بشری و اسلامی در مقابل ماديون كه قائل به روح نيستند، اين را نوشتهام كه من روحم را از بدن خارج كرده و در مقابل من نشست.»
حجتالاسلام محدث خاطرنشان كرد: در درس اخلاق ميرزا جواد آقا تهرانی نكات ظريفی وجود داشت، در بحث تهمت و غيبت میگفت: «اين دو با يكديگر متفاوت است، تهمت نسبت دادن عمل زشتی به كسی است كه در او نيست، اما غيبت صفتی را نقل میكنند كه در او ست، اگر كسی غيبت مرا بكند راضی هستم، ولی در صورت تهمت زدن راضی نيستم، در مورد غيبت راضی هستم تا بتوانم خود را اصلاح كنم، تا نقل نشود».
محدث در ادامه سخن خود افزود: در كنار درس فقه و اصول گاهی درس اخلاق هم داشت، مدتی در منزل خود بحث جبر و تفويض را شروع كرد و بعد از مدتی اين درس را تعطيل كرد و گفت: به جای هدايت میترسم گمراه كنم.
وی در ادامه گفت: ميزا جواد آقا برخی آياتی را كه از آنها بوی جبر میآمد، جواب میداد و بيان میكرد و تأكيد داشت كه اينگونه آيات و آياتی در قرآن كه اشعار به جبر دارد، بايد تأويل شود، بعضی از شاگردان در سؤال از اين آيات مصر بودند، كه ميرزا جواد آقا تهرانی در نتيجه درس را تعطيل كرد و گفت: «اگر در اين مسئله تأمل شود، احتياج به دليل ندارد؛ زيرا اگر جبر و تفويض است پس نه كتاب بايد نازل شود و نه به پيغمبر احتياج است، من كه مجبور هستم ديگر چه نيازی به پيغمبر است».
محدث در ادامه عنوان كرد: خبر فوت ميرزا جواد آقا تهرانی را از راديو شنيدم و لذا به تشييع جنازه نرسيديم. آقای روحی نقل میكند كه ميرزا جواد را غسل میدادم، فرد مداحی بود كه بالای سر جسد زيارت عاشورا میخواند، مداح وقتی جمله «السلام عليك يا اباعبدالله» را بيان كرد، مداح گفت: «فدايت شوم ميرزا كه چون اسم مولا آمد دست را بر سينه نهادی» من نگاه كردم و ديدم دست او كه كنار پهلويش قرارداشت، روی سينه قرار گرفته است.
وی به ذكر گفتهای از آيتالله مرواريد پرداخت و گفت: مرحوم آيتالله مرواريد گفت: «فردی به نام عليزاده كه انسان مهذبی بود و نماز شب خود را در حرم میخواند برای من نقل میكرد، ديشب خواب ديدم به بهشت رضا(ع) رفتم و ديدم ميرزا جواد تهرانی عبا، عصا و عمامه را در بهشت رضا(ع) رها كرده است و مردهها سر از قبر بيرون آوردهاند، به من گفتند، اين شيخ از وقتی كه به بهشت رضا آمده، عذاب از ما برداشته شده است.»
محدث در پايان گفتوگوی خود خاطرنشان كرد: روزی به اتفاق دوستان خدمت ميرزا جواد آقا تهرانی رسيديم و روايت «الكمال كل كمال التفقه فی الدين و الصبر علی النائبه و تقدير المعيشه» از امام محمد باقر(ع) را مورد تاكيد زياد قرار داد. وی به علت اجتهاد مسلم و پاكی و قداست، خواص را جذب كرده بود، ولی عامه مردم او را نمیشناختند و مجهول از دنيا رفت. حاضر نبود ذرهای ديگران را اذيت كند، به طور مثال هرگاه قبل از اذان صبح از مسافرت میآمد، زنگ خانه را نمیزد و منتظر میماند تا بعد از طلوع فجر، كه اهل خانه برای نماز بيدار شوند و در را باز كنند.