به گزارش کانون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا، امام سجاد(ع) در رساله حقوق خویش سبک زندگی اسلامی را ترسیم کردند و فهرست زیبایی از وظایف مؤمنان در قبال یکدیگر را بیان کرده است. حقوق، مفهومی عام است که شامل مجموعه مقررات، قواعد و اصولی میشود که روابط و مناسبات میان اجتماعات و افراد را به نحو متقابل تنظیم میکند.
نظام حقوقی در مکتب انبیا(ع) به ویژه در اسلام، جامعه را براساس کرامت انسان استوار دانسته و بر مبنای معارف و عقاید صحیح بازسازی میکند و با نفی ارزشهای کاذب نژادی و قومی، همه مؤمنین را از قبایل، طوایف و نژادهای گوناگون، سفید و سیاه و عرب و عجم را به عنوان جامعه واحدی میشناسد.
قوانین اسلام هماهنگ با فطرت است و نیازها و تمایلات انسان را در مسیری معتدل مورد توجه قرار میدهد. امام سجاد(ع) در ابتدای این رساله میفرمایند: «حق نفس خودت بر تو این است که او را به تمامى به فرمانبردارى خدا گمارى و به زبانت، حقش را بپردازى و به گوش خود، حقش را (بدهى) و به چشمت، حقش را (بسپارى) و به دستت، حقش را (واگذارى) و به پایت، حقش را (بدهى) و به شکمت، حقش را (برسانى) و به عورتت، حقش را بپردازى و بر این (اداى حق) از خدا یارى جویى.
و اما حق زبان این است که آن را از دشنامگویى گرامىتر دارى و به نکو گفتارى عادتش دهى و بر ادب وادارش کنى و در کامش نگهدارى، مگر به جاى نیاز و سودبخشى براى دین و دنیا و آن را از زیادهگویى مبتذل کمفایده که با کم سودیش از زیانش نیز ایمنى نیست، بازدارى.
زبان گواه خرد و دلیل بر آن است و آراستگى خردمند به خرد و خوشرفتارى او در حق زبان خود است؛ و لا قوه الا بالله العلى العظیم، هیچ نیرویى جز به خداوند والاى بزرگ نیست.
و اما حق گوش این است که از هر چیز چنان پاکش دارى که آن را راهى به دل خود سازى (و آن را نگشایى) مگر براى (شنیدن) سخن خوبى که در دلت خیرى پدید آورد یا اخلاق والایى بدان کسب کنى، زیرا گوش دروازه سخن به سوى دل است که معانى گوناگونى را که متضمن خیر یا شر است به آن مىرساند. و لا قوه الا بالله؛ و نیرویى جز به خدا نیست.
و اما حق چشمت این است که آن را از آنچه بر تو حلال نیست فرو بندى و مبتذلش نسازى (و به کارش نبرى) مگر براى جاى عبرتآموزى که دیدهات را بدان بینا کنى یا به وسیله آن از دانشى بهرهمند شوى؛ زیرا چشم دروازه عبرت آموزى است.
و اما حق دو پایت این است که با آنها جز به سوى آنچه بر تو حلال است نروى و آنها را مرکب خود در گامسپارى به راهى که خوارکننده رهسپار خویش است نسازى، زیرا پا بارکش (پیکر) توست و تو را در راه دین مىبرد و پیش مىاندازد. و لا قوه الا بالله؛ و نیرویى جز به خداوند نیست.
و اما حق دستت این است که آن را بر چیزى که بر تو حلال نیست دراز نکنى تا به سبب دست درازى بر حرام، در آخرت، دچار مجازات خدا شوى و در این جهان نیز به سرزنش مردم گرفتار آیى، و آن را از چیزهایى که خداوند بر آن واجب کرده فرو نبندى ولى آن را با فرو بستن از بسیارى چیزها که (حتى) برایش مباح است و گشاده داشتن آن در بسیارى از مواردى که بر آن واجب نیست (ولى مستحب است)، شکوهى در افزاى، و چون دست تو در این جهان بر (حرام) بسته ماند و (به حلال و مستحب) شرف افزود (و کریم و بخشنده شد) پاداش نیک در سراى باقى بر آن واجب آید.
و اما حق شکمت این است که آن را ظرف کم و بیش از حرام نسازى و از حلال هم به اندازهاش دهى و از حد نیروبخشى به مرز شکمخوراگى و فقدان مردانگىاش نکشانى و هر گاه گرفتار گرسنگى و تشنگى شد آن را نگهدارى؛ زیرا پرخورى پرخواره را به تخامه شدن کشاند که تنبلىافزا و مایه باز ماندن و دور شدن از هر کار خیر و کریمانه است، و نوشیدنى که نوشنده را به مستى رساند مایه خوارى و نادانسازى و از بین برنده مردانگى است.
و اما حق عورتت، نگهدارى آن است از آنچه بر تو حلال نیست و کمک و تقویت آن نگهداشت، با چشم پوشى (از نامحرم)؛ زیرا (چشم فرو بستن) مددکارترین یاوران (در جلوگیرى از شهوت) است، و (با) بسیار یاد کردن از مرگ و تهدید کردن خود از (عذاب) خداوند و ترساندن نفس از اوست، که عصمت و پاکدامنى و تأیید از خداست. و لا حول و لا قوه الا بالله؛ هیچ جنبش و نیرویى نیست مگر به خدا.