صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۵۸۸۴۲۹
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۱

گروه ادب: سیدحمیدرضا برقعی به مناسبت میلاد امیرالمومنین(ع) نوسروده‌اش را به پیشگاه آن امام همام تقدیم کرد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، سیدحمیدرضا برقعی،‌ شاعر آئینی کشور به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امیرالمومنین(ع) شعری را سروده و برای انتشار در اختیار ایکنا قرار داده است.

نوسروده ای به شوق امیرالمومنین

«ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود

روح از پیکره ی کعبه برون آمده بود

روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز

کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز

عشق او بر دل سنگیِ حرم غالب شد

قبله مایل به علی بن ابی طالب شد

از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت

کعبه در بدرقه‌اش چند قدم با او رفت

قفس کعبه شکسته‌ست دم پرواز است

برو از کعبه که آغوش محمد باز است

آینه هستی و با آینه باید باشی

خانه زادِ پسر آمنه باید باشی

همه‌ی غائله‌ها گشت فراموشِ نبی

کودکی‌های علی پر شد از آغوش نبی

مستی اهل سماوات دوچندان شده است

عطر گیسوی علی خورده به تن‌پوش نبی

تا بچیند رطب تازه‌ای از باغ بهشت

رفته دردانه کعبه به سر دوش نبی

که نبی بوده فقط این همه سرمست علی

که علی بوده فقط آن همه مدهوش نبی

چشم در چشم علی، آینه در آیینه

حرف‌ها می‌زند اینک لب خاموش نبی

دور از من مشو ای محو تماشای تو من

نگران می‌شوم از دور شدن‌های تو من

من به شوق تو سکوتم، تو فقط حرف بزن

وحی می‌ریزد از آهنگ لبت، حرف بزن

می‌نشینم به تماشای تو تنها، آری

هر زمان خسته‌ام از مردم دنیا، آری

بر مکافات زمین با تو دلم غالب شد

همه ی دهر اگر شعب ابی طالب شد

خوب شد آمدی ای معنی بی همتایی

بی تو هر آینه می‌مردم از این تنهایی

دین اسلام در آن روز که بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش حیدر بود

باعث گرمی بازار شدش حیدر بود

وحی می‌بارد و من دوخته‌ام دیده به تو

تو به اسلام؟ نه! اسلام گراییده به تو

در زمین دلخوش از اینم که تویی همسفرم

از رسولان دگر با تو اولوالعزم‌ترم

می‌رود قصه‌ی ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام...»

نظرات بینندگان
ناشناس
|
|
۱۳:۱۴ - ۱۳۹۸/۰۶/۲۴
من اولین بار که اینو از تلویزیون شنیدم با همون موبایل فیلم گرفتم و شعرشو نوشتم. واقعا زیباست
ناشناس
|
|
۱۳:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۲
بی نهایت وزین و دلچسب و دلنشین. بی گمان حیدر جوابت می دهد.