با احمد جولایی؛ مدرس دانشگاه و کارشناس نمایشهای دینی و آئین اقوام در مورد قابلیتهای دراماتیک قصص قرآنی گفتوگویی ترتیب دادهایم که در ادامه میخوانید:
ـ ویژگی قرآن در رجوع به آن به منظور اقتباسهای نمایشی در چیست؟
ذکر قصص گوناگون در قرآن، ویژگی بارز آن است که موجب میشود به کلام وحی به عنوان منبع غنی در زمینه خلق آثار نمایشی نگاه شود چرا که قصه خمیرمایه درام است و فراز و فرودی که در روایتگری قصه فرد خاصی و نوعاً شرح حال پیامبران در قرآن شاهد آن هستیم، بستر مناسبی را برای خلق آثار متعدد نمایشی فراهم میآورد.
البته براساس آنچه در کتاب تفسیر ابوبکر محمد عتیق سورآبادی آمده و همه نیز به آن واقفیم، در سالهای نخستین بعثت حضرت رسول(ص) اغلب آیات نازل شده به آن حضرت، بهصورت امر و نهی بوده و فاقد روایتگری قصه بودند اما به مرور سورهها و آیات روایتگر و قصهگو نیز نازل شد و احسنالقصص یعنی قصه حضرت یوسف(ع) نیز روایت شد و تعداد زیادی قصه که روایت شدند و هر یک از آنها به نوبه خود ظرفیت برای تبدیل شدن به یک اثر دراماتیک را دارند.
ـ آیا صرف روایت قصه برای دستمایه قرار دادن آن به منظور خلق درام کافی است؟
خیر، روایتگری قصه تنها مقدمه خلق درام است و همانطور که میدانید برای تبدیل شدن یک اثر داستانی در قالب ادبی نیاز به الزامات و ابزاری است که طی شدن این فرایند معمولاً به اقتباس، موسوم و معروف است.
روایتگری صرف و اینکه توقع داشته باشیم مستقیم بتوان آن را برگردان نمایشی کرد میسر نیست همچنان که ممکن است قرآن مثلاً در مورد واقعهای تاریخی اشارهای کرده باشد که نیاز به بسط و گسترش دامنه آن به منظور روایتگری داشته باشیم و یا چنین بسیط باشد که معمولاً شخص نمایشگر به برشی از آن مقطع تاریخی بپردازد و آن را تبدیل به یک اثر نمایشی کند و البته ایجاز و خلاصه کردن یک واقعه تاریخی به منظور پرداختن به همه ابعاد آن در قالب یک اثر نمایشی یکی دو ساعته نیز از جمله شگردهای مرسوم در خلق آثار نمایشی منبعث از قرآن است.
در مواجهه با برخی از قصص قرآن همچون قصه حضرت یوسف(ع) که قرآن علاوه بر شرح مفصل داستان زندگی او، در دو سوره دیگر نیز به ذکر نام این پیامبر پرداخته است، مواجهه شخص نمایشگر با این قصه تاریخی به سبب جذابیت همه ابعاد و فرازهای آن، چنان است که حیف است به همه ابعاد آن پرداخته نشود و شاهد هستیم که مثلاً مرحوم فرجالله سلحشور آن را تبدیل به یک مجموعه تلویزیونی میکند؛ امری مصطلح و رایج که من شخصاً به موارد مشابه آن در دیگر کشورهای اسلامی نیز برخورد کردهام و نکته جالب توجه اینکه هیچ یک از این آثار نمایشی با وجود واحد بودن قصه یوسف(ع) و رجوع به منبع اصلی آن یعنی قرآن شبیه به هم نیستند و خالق این آثار از منظر خود به آنها پرداخته است که البته این خاصیت درام است و موجب میشود که وجه افتراقی میان روایت صرف داستان و خلق اثر نمایشی به وجود آید.
خاطرم هست که مرحوم سلحشور دهه شصت نیز ایوب پیامبر(ع) را تبدیل به یک اثر نمایشی و پس از آن سینمایی کرد و قطعاً برای تبدیل شدن این قصه قرآنی به یک اثر نمایشی حشو و زوائدی را که مقتضای درام است به آن افزوده بود به شکلی که در دیدار با مقام معظم رهبری، معظم له گفته بودند که من قرآن زیاد میخوانم و در جریان قصص آن به طور کامل هستم اما آنچه که شما در روایت نمایشی ایوب پیامبر(ع) بازگو کردید، چیز تازهای از منظری نو بود.
ـ در مواجهه با قرآن آیا تنها وقایع تاریخی که کلام وحی آن را به شکل قصه روایت کرده است قابلیت دراماتیک شدن دارند؟
خیر، مفاهیم و موضوعاتی نیز در قرآن آمده است که میتواند به صرف یک واژه و یا یک جمله که تأدیبانه، قرآن به آن توصیه و سفارش کرده است دستمایه خلق آثار نمایشی در قالب امروزی و معاصر قرار گیرد کما اینکه تاکنون اینطور نیز بوده است و کارگردانان زیادی با استفاده از مفاهیم قرآنی دست به خلق آثاری زدهاند که تأثیر بسزای خود را گذاشتهاند، مفاهیمی همچون کبر و غرور، عشق و تنفر، صداقت و دروغگویی و... و تبعات مثبت و منفی آن که قرآن یا با ذکر قصهای و یا به شکلی امر و نهی به آنها اشاره کرده و مؤمنان را به رعایت و یا حذر از آنها سفارش کرده است و در مقاطع بسیاری منبع الهام نمایشگران شده است.
ـ چگونه است که با وجود یکسان بودن روایت قصه در قرآن اما در پرداخت نمایشی به آنها اینگونه شاهد تنوع دیدگاه و منظر هستیم؟
این تنوع در دیدگاه و منظر در روایت دراماتیک قصص قرآنی به این موضوع بازمیگردد که ما در مواجهه با قرآن چه تمی را برای روایت خود انتخاب کرده باشیم؛ مثلاً در مورد قصه حضرت یوسف(ع) اگر تم انتخاب شده از سوی نویسنده و کارگردان پاکدامنی و اعتقاد راسخ به اصل صداقت باشد، شخصیت محوری نمایش یوسف پیامبر(ع) انتخاب میشود آن هم در ابراز علاقه زلیخا به او و اگر در آن عشق مفرط و یا بروز برخی امیال شهوانی و نفسانی قلیان کند با فرض همان زمان و مکان، ناگهان شاهد چرخش شخصیت نمایشی و محور قرار گرفتن شخصیت زلیخا خواهیم شد که قطعاً در راستای تحقق هدف و تم غالب نمایشی نوع نگرش و گفتار نمایشی جاری در آن تغییر خواهد کرد.
ادامه دارد...