صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۸۰۸۴۹۸
تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۷

نمی‌دانم چرا همه نگاه‌ها به ویلچر‌ها ختم می‌شود!؟ تا ما را می‌بینید خواسته یا ناخواسته نگاهتان را از چشمان‌مان می‌ربایید و روی آهن سرد ویلچر می‌سرانید!؟ چه‌چیزی در خانه چشم ما لانه کرده که تحملش انقدر شاق است!؟ تاکنون پیش آمده که بیاندیشید پشت این تن رنجور روحی سرکش، به زنجیر کشیده شده است!؟ مرد و زن، پیر و جوان، زشت و زیبا فرقی برایتان نداریم!؟ سهم ما از نگاه‌تان تنها این ویلچر است!؟ به این نمی‌اندیشی که زنی روزی از خواب برخواست و خود را در چنگال «ام اس» دید و مصیبتش به سال نکشیده شویش جلوی چشمان او، پای هوو را به خانه باز کرد و اکنون روزها و شب‌ها در غم دوری تنها فرزندش که از او جدایش کردند، در بستری افتاده که همواره از اشک چشمانش‌تر است!؟ می‌ترسی ما را میهمان نگاه مهربانی کنی و سپس به مصیبت‌مان گرفتار شوی!؟ در تمامی این سال‌های سخت و حرمان هنگامی که سراغ شعر سعدی را گرفته‌ام، آن را برای من از بر خوانده‌اند، همه.... «بنی آدم اعضای یک پیکرند» واقعا!؟ تنها با نگاهی کوتاه اما با گرمایی بیکران. این گزارش در محدوده جغرافیایی شهرستان آق قلا و گمیشان استان گلستان عکاسی شده‌ است.