صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۸۶۱۸۰۱
تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۷

گروه ادب ــ یکی از مناسبت‌های مذهبی که در ادبیات فارسی و شعر شاعران آئینی جلوه‌گر است، سالروز میلاد امام حسن عسکری(ع) است که شاعران در وصف و مدح آن امام همام سروده‌های خود را به آستانش تقدیم کرده‌اند.

به گزارش خبرنگار ایکنا؛ امام حسن بن علی عسکری(ع)، یازدهمین امام شیعیان، هشتم ربيع‌ الثانی ۲۳۲ قمری در مدينه منوره متولد شد و پس از شهادت پدر بزرگوارش در سال ۲۵۴ به امامت رسید. ستایش بزرگان دین در مناسبت‌هایی مانند ولادت یا رخدادهای مهم رسمی دیرینه در ادب فارسی بوده و اکنون نیز ادامه دارد. این سنت را می‌توان در دیوان شعر شاعران و ادیبان دید. نمونه‌هایی از این مدح و منقبت‌ها از نظرتان می‌گذرد؛

سیدرضا مؤید

اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود

در پیشگاه حكم تو ذرات، در سجود

اى میر عسكرى لقب، اى فاطمى‌نسب

آن را كه نیست مهر تو از زندگى چه سود؟

علمت محیط، بر همه ذرات كائنات

فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود

تاریخ تابناک حیاتت، گر اندک است

بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود

عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو

زنگار كفر از دل نصرانیان زدود

این افتخار گشته نصیبت كه از شرف

در خانه تو مصلح كل دیده برگشود

اى قبله مراد كه در بركة السّباع

شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود

قربان دیده‌اى كه به بزم تو فاش دید

جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود

قرآن ناطقى تو و قرآن پاک را

الحق مفسرى، ز تو شایسته‌تر نبود

دشمن بدین كلام ستاید تو را كه نیست

در روزگار، چون تو به فضل و كمال و جود

شادى به نزد مردم غمدیده نارواست

جان‌ها فداى لعل لبت كاین سخن سرود

مدح شما، ز عهده مردم برون بود

اى خاندان پاک، كه یزدانتان ستود

از نعمت ولاى شما خاندان وحى

منت نهاد بر همگان، خالق ودود

اى پور هادى، اى حسن العسكرى ز لطف

بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درود

مهدی رحیمی

به روی بال ملائک سوار می‌آید

برای آمدنِ آن سوار، می‌آید

بگو به لب که برای گرفتن حاجت

چقدر یا حسن امشب به کار می‌آید

به غیر اینکه به اذکار یار مجبوریم

چه کاری از من و از اختیار می‌آید

چقدر روی تو بر آسمان سامرا

شبیه ماه به شب‌های تار می‌آید

خیال وصل تو تنها برای سامراست

که با مدینه سر تو کنار می‌آید

برای خاطر فرزند خویش می‌آیی

شبیه شیر که شب از شکار می‌آید

بگو به منتظران پلک را غلاف کنند

یگانه مُنتَظِرِ انتظار می‌آید

مِیِ تو چیست که نوشید هرکه از صحنت

خُمار می‌رود از تو خُمار می‌آید

شبیه دور حرم در زیارت ارباب

به زائران تو پس کِی فشار می‌آید؟؟

حسین آمده یک بار، چیست غیر کرم

دلیل این که حسن هم دوبار می‌آید

حسن شدی که بگوید به تو امام حسن

حسن شدن به تو با افتخار می‌آید

***

حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند

دوتا کریم در عالم برای ما باشند

حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند

کبوتران همه راهی سامرا باشند

دلیل خوشه انگور عسکری این است

که تاک‌ها ننشینند روی پا باشند

حسن شدی که میان مُضیف چشمانت

تمام شهر به عشق شما گدا باشند

حسن شدی که به هنگام بردن نامت

بقیع آمده‌ها یاد مجتبی باشند

حسن شدی که شبیه بقیع اینجا هم

همیشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند

حسن شدی که شبیه بقیع ،خُدامت؛

به دور قبر تو ذرات در هوا باشند

حسن شدی که غریبی غریب‌تر باشد

که زائران تو در بین کوچه‌ها باشند

حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد

که خادمان تو در شهر کربلا باشند

محمدعلی بیابانی

دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را

نگاهی باز می‌گیرد سر راه نگاهم را

کدام آغوش بین خویش جا داده است ماهم را

که برگردانده امشب سوی دیگر قبله‌گاهم را

من امشب حاجی این قبله این قبله‌نما هستم

من امشب بنده مولای سر من رئا هستم

درون سینه ام انگار شور دیگری دارم

به لطف ساقی امشب در سبویم کوثری دارم

به دستی زلف یار و دست دیگر ساغری دارم

شرابی ناب از انگورهای عسگری دارم

من امشب عشق را تکرار در تکرار می‌خوانم

حسن جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم

 وزیده از پگاه شهر پیغمبر نسیمی که

رسیده سال‌هایی قبل همراه شمیمی که

تمام شهر را پر کرد آن فیض عظیمی که

خبر داده است باز از جلوه دست کریمی که

همان خلق و همان خو در جمالش منجلی باشد

و مثل آن حسن آرام جان یک علی باشد

نگاهت چون مسیحاییست که بر مرده ها جان است

که گاهی لرزه بر اندام مأموران زندان است

و یا ابریست که در آسمان هم حکم باران است

بگو این چشم انسان است یا از آن یزدان است

تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی

صفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟

رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید

حریمت کعبه آمال، قبرت قبله امید

گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه می خواهید

دخیل عشق بندید از همان جا بر در خورشید

اگر که سائل شهر مدینه مجتبی دارد

کسی چون عسگری را هم گدای سامرا دارد

میایی و برای مهدی ات دلداده می‌سازی

هزاران عاشق در دام عشق افتاده می‌سازی

ز اشک دیده چشم انتظاران جاده می‌سازی

برای امر غیبت شیعه را آماده می‌سازی

میان پرده اسرار خدا را بی صدا گفتی

برای شیعیانت «افضل الاعمال» را گفتی

تو آن معنای پروازی که بی‌تو هیچ بالی نیست

زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست

به جز درد فراق مهدی ات آقا ملالی نیست

یقینا در کنار ماست امشب جاش خالی نیست

دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقا جان

دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان

اجازه می دهی امشب تو را ابن الرضا گویم

صفای مرقد شش گوشه ات را کربلا گویم

غریب سامرا از غربت یک آشنا گویم

برایت قصه ی یک مادر و یک کوچه را گویم

از آن ابری که زیر ظلمتش پوشاند ماهش را

از آن مادر که بین کوچه ها گم کرد راهش را

انتهای پیام