یک روایت معتبر درباره مسجد هدایت، روایت اتفاقات سالهای ۱۳۳۰ تا روزهای انقلاب و تأثیر این مسجد و آیتالله طالقانی بر محله، شهر و حوادث مرتبط انقلاب مردم ایران است. نه گنبدی هست نه منارهای؛ همین هم کار پیدا کردنش را سخت میکند. حتی رهگذرانی که شاید هر روز از کنارش هم میگذرند به ندرت آدرسش را دارند. آدرس «مسجد هدایت» را. مسجدی با عمری بیشتر از ۷۰ سال. یکی از مکانهایی که تشکیل اولین نطفههای انقلاب را به چشم دیده است. سخنرانیها دیده و دستگیریها.
نام این مسجد با نام آیتالله طالقانی گره خورده است، آقا سید محمود از قم که به تهران آمد، سمت دروازه قزوین خانه گرفت، آن سمت شهر پر بود از کاروانسرا، پاتوق مردم روستایی، مردمی که هنوز در ششوبش انتخاب میان قبا و لباده خودشان با کت و کلاه پهلوی بودند. آقا همانجا پیشنماز مسجد ملک شد، اما بیسوادی مستمع، صاحب سخن را به ذوق نمیآورد، این شد که وقتی برای پیشنمازی، مسجد منشور السلطان دعوتش کردند، پذیرفت.
اما حاج حبیب الله مبلساز آمد پیش آقای طالقانی. دعوت کرد که ایشان هفتهای یک بار به مسجد هدایت برود و تفسیر قرآن بگوید. آقای طالقانی پذیرفت، اما حکایت مسجد هدایت حکایت غریبی بود. مسجد هدایت نزدیک چهارراه استانبول بود، جایی که لالهزار و استانبول به هم میرسیدند. درِ مسجد به کوچه پارک باز میشد. کوچه بنبست بود و انتهایش یک سینما؛ سینما پارک.
صاحب سینما دل خوشی از مسجد هدایت نداشت. مشتریهای سینما با رونق گرفتن مسجد کم شدند. هر چه برنامههای مسجد بیشتر طرفدار پیدا میکرد، صاحب سینما هم فیلمهای مستهجنتری نمایش میداد. بعدها کار به آنجا کشید که صاحب سینما ۲ هزار تومان به کلانتری رشوه داد تا درِ مسجد را ببندند، اما مردم نگذاشتند. سینما پارک یکی از هزار بود، توی همان راسته چهارراه استانبول، چهار پنج سینمای دیگر هم بود.
به همین دلیل بسیاری از مذهبیهای آن روزگار به آقا خرده میگرفتند، چرا رفتی آنجا نماز میخوانی. یکیشان هم پدر جلال آل احمد پسرعموی آقا بود. یک بار جلوی آقا را گرفت و پرسید: چرا رفتی محله عرقفروشها نماز میخوانی؟ آقای طالقانی هم گفت: مسلمان کردن آدم متدین زحمتی ندارد، او خودش نمازش را بهتر از من و شما میخواند. اگر بتوانم پای یکی از اینها را که دوروبر سینما و کاباره پرسه میزند، به مسجد باز کنم، کاری انجام دادهام.
مسجد هدایتی که آثار طالقانی ساخته بود، جای خوبی برای بحث کردن، نظر دادن و نقد کردن بود. جای خوب؛ یعنی جایی که مذهبیهای سنتی میتوانستند کنار دانشگاهیهای روشنفکر بنشینند، سؤال و جواب کنند و حرفهای هم را بشنوند. غیر از دانشجوها کسان دیگری هم مجذوب سخنران مسجد هدایت میشدند، یکیشان محمدعلی رجایی بود که حضور در مسجد هدایت باعث شد از دانشکده افسری انصراف دهد و معلم شود؛ از این رو به مدرسه کمال رفت.
حساسیت رژیم روی مسجد هدایت زیاد شده بود. چند نفر را مأمور کرده بودند که تمام وقت در مسجد باشند و هر اتفاقی که میافتد، گزارش دهند. حتی یکی از آنها به عنوان مراقبت از مسجد هدایت، استخدام شده بود. این حساسیتها بالا گرفت. در نهایت رژیم تصمیم گرفت مسجد هدایت را ببندد. در نتیجه جلسات هفتگی مسجد به صورت سیار در خانه فعالان سیاسی در تهران و کرج برقرار شد. مجموعه سخنرانیهای این مجالس مخفی جمعآوری میشد و به صورت کتاب، مخفیانه چاپ میشد تا به دست همه برسد.
با پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن جلسات تفسیر قرآن مسجد هدایت به شکل وسیعتری در نماز جمعه تهران و برنامههای رادیو و تلویزیونی آقای طالقانی جای گرفت. از آن پس مسجد هدایت به اندازه شاگردان تربیتیافتهاش وسعت یافت. شاگردانی که هر کدام نقش بزرگی در پیروزی و پایداری انقلاب داشتند.
یادآور میشود، کتاب «یک روایت معتبر درباره مسجد هدایت» به قلم حسین یحیوی و نظارت علمی محمدحسن روزیطلب منتشر شده است. بهنشر این اثر را با شمارگان هزار نسخه و بهای ۱۲۵ هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.
انتهای پیام