صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۹۶۶۰۰۳
تاریخ انتشار : ۰۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۶:۴۲
چشمه حکمت / ۹

استاد عبدالجبار کاکایی در نهمین برنامه «چشمه حکمت» به حکایتی جالب از ابراهیم ادهم در تذکرةالاولیا پرداخته است.

به گزارش ایکنا؛ ماه مبارک رمضان، ماه نیایش و عبادت فرصتی را فراهم کرده تا به مفاهیم و معارف دینی و اخلاقیات در قله‌های شعر و ادب فارسی بپردازیم. استاد عبدالجبار کاکایی در نهمین برنامه «چشمه حکمت» که در خبرگزاری ایکنا تهیه شده است، به حکایتی جالب از تذکرةالاولیای عطار نیشابوری پرداخته است. این برنامه از نگاهتان می‌گذرد.

در کتاب ارزشمند تذکرةالاولیای عطار که شرح سیره مشایخ و بزرگان و اولیای تصوف و به زبان امروز متدینینی که نه تشکیلاتی داشتند و نه مبلس به لباس خاصی بودند. خرقهای شبیه به جامهای که همگان بر تن داشتند، میپوشیدند، اما مندرستر.

در نقل حکایتی از ابراهیم ادهم درباره امانتداری که فکر میکنم بر فرض مثال در جامعه بازار امروز جزء نکات آموزنده است که خیلیها باید به آن توجه کنند، به ویژه در جامعه کشاورزی و باغداری ما.

نقل است از باغبانی، باغی ستده بودم. یک روز خداوند باغ بیامد و گفت: طبقی انار بیاور. برفتم و بیاوردم، ترش بود. گفت: انار شیرین بیاور! برفتم و طبقی دیگر انار آوردم، ترش بود. گفت: انار شیرین آور! طبقی دیگر بیاوردم، انار آوردم، هم ترش بود. گفت: انار شیرین آور.

گفت: ای سبحان الله! تو چندین گاه در باغی باشی و انار ترش از شیرین باز ندانی؟

گفت: من باغ نگه میدارم نه طعم انار؛ که طعم انار نچشیدهام. مرا با انار تو چه کار؟

مرد گفت: بدین زاهدی که تویی، ابراهیم ادهمی.

این سخن، چون بشنید از آنجا برفت.

انتهای پیام