تو و جنت نعیمی، منم و دل دو نیمی
چه وفات جانگدازی، چه خسارت عظیمی
تو که بوی روضه میداد حرارت صدایت
تو که میرسید نسلت به صراط مستقیمی
نکند به احترام غمت ایستاد قلبت
تو که غمگسار این ملکی و شمع این حریمی
نرسد به مهربانی تو جلوهی بهاری
به نوازش حضورت نرسد دم نسیمی
نتوان نوشت خفنی که شکفته یادگارت
نتوان سرود رفتی که به سینهها مقیمی
سفرت بخیر! دیگر به خدا سپردهایمت
تو امانتی که برگشته به ایزد رحیمی
و چه قدر زود سید، دل من نکرده باور
و چه قدر تلخ دردا، چه مرارت عظیمی