صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۰۷۶۱۳۴
تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۶:۳۹

هادی فردوسی سروستانی، یکی از شاعران برجسته استان فارس در سوگ شهید مقاومت حاج عبدالله اسکندری که این روزها پیکر مطهرش به کشور بازگشته، چند رباعی سروده است.

به گزارش ایکنا از فارس، هادی فردوسی سروستانی، شاعر نام‌آور استان فارس در سوگ سردار بی‌سر شهید حاج عبدالله اسکندری چند رباعی سروده است که به گفته خود این رباعی را به سیدالشهدای مقاومت استان فارس سردار حاج عبدالله اسکندری و شهیدان مدافع حرم تقدیم کرده است.

بر دفتر عاشقی قلم یعنی تو

 بر شانه عاشقان، علم یعنی تو

 ای ماه شب نبرد، ای عبدالله

سردار مدافع حرم یعنی تو

 

 

از عرش، نوید عشق را آوردند

آوای امید عشق را آوردند

 بر شانه ی آفتاب، یاران جهاد

 سردار شهید عشق را آوردند

 

 

از عرصه عاشقی سرافراز آمد

 خونین پروبال، مست پرواز آمد

 با خود خبر شهادتش را آورد

هر قاصدکی که از سفر باز آمد

 

 

هم تشنه دیدار شهیدان هستی

 هم در همه جا یار شهیدان هستی

 در عرصه ی حق مقاومت یعنی تو

 در فارس تو سالار شهیدان هستی

 

 

بر شانه باد رفت و پرپر آمد

 بانگ ظفر از نخل تناور آمد

دیدیم که با عشق حسین بن علی

 سردار سپاه عشق بی سر آمد

 

 

در حادثه توفنده تر از طوفان شد

روشنگر راه مذهب و ایمان شد

روزی که به یاران شهیدش پیوست

بر خوان حسین بن علی مهمان شد

 

 

پرواز پیام کوچ برگی سرخ است

خندیدن گل زیر تگرگی سرخ است

بر لاله چرا کفن بپوشم ، وقتی

زیبایی زندگی به مرگی سرخ است

 

 

برخیز و ببین سینه  صدچاکم را

هنگام خطر ، شوق عطشناکم را

در باور من عشق وطن می جوشد

خون می‌دهم و نمی‌دهم خاکم را

 

 

بر دفتر خون، مدادها سرخ شدند

در ذهن حماسه، یادها سرخ شدند

وقتی خبر مرگ تو را آوردند

از داغ، تمام بادها سرخ شدند

 

 

تو بخشیدی همه بال و پرت را

 به ایمان وصل کردی باورت را

 بنازم ای گل باغ شهادت

که در راه خدا دادی سرت را

 

 

دل من ای وطن دیوانه تو

نبینم لرزشی در شانه تو

یقین دارم که از خاک شهید است

تمام خشت‌های خانه  تو

 

 

زمان دلتنگ و محزون می‌نویسد

زمین خونین و گلگون می‌نویسد

اگر نام شهیدی بر لب آید

قلم با جوهر خون می‌نویسد

انتهای پیام