به محض ورود پدران و مادرانی را مشاهده کردم که گلهای سرخی در دست داشتند و با موسیقی شادی که پخش میشد دست میزدند و میخندیدند، اما آنچه مرا آزار داد نگاه غمگینشان بود که هیچ همخوانی با لبخندشان نداشت. با ورود به سرای سالمندان حس عجیبی تمام وجودم را فرا گرفته بود و با دیدن آنان اشک در چشمانم حلقه زد و تمام مدت فکر میکردم که جای ستونهای برافراشته خانوادهها اینجا نیست. شاهد بودم که در پس خندهها و دست زدنهایشان غم عجیبی در انتهای نگاهشان بود که اجازه هرگونه صحبت کردن با آنان را از من گرفته بود.
پدران و مادران از اهمیت بسیار عظیمی برخوردارند و این اهمیت فقط محدود به دین اسلام نمیشود؛ چراکه احترام به والدین در تمام ادیان مورد توجه و تأکید است. البته که به واسطه مسلمان بودن این قداست و اهمیت برای ما چندبرابر است و خداوند در آیه 23 سوره مبارکه «اسرا» میفرماید: «وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً، و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید! هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!».
نیکی و نیکوکاری، عملی فطری است و همه انسانها به نوعی نیکی کردن به دیگران را میپسندند. پس چرا مسیر مهربانی را برخی از ما گم میکنیم و برای راحتی زندگی خودمان بهترین سرمایههای زندگی را در خانههایی به نام سرای سالمندان میسپاریم. مگر یادمان رفته که پدرانمان در کوران زمستان و گرمای تابستان برای آسایش و آرامش ما مسیر پرپیچ و خم زندگی را پیمودند تا ما آرام سربربالین بگذاریم و شب را به صبح برسانیم. پدرانمان دغدغههایشان را حتی با ما نصف نکردند و همه را برای خودشان نگه داشتند تا مبادا ما در مسیر رفتن به مدرسه و دانشگاه لحظهای فکرمان درگیر شده و غصهدار باشیم. آیا میشود مردان غیور دیروز و ستونهای ترک خورده امروز را به همین راحتی به دست فراموشی سپرد.
همه ما سالها در کنار اعضای خانواده روز مادر و روز پدر، شب یلدا و عید نوروز را جشن میگیریم و شاید چهره پدری چشم انتظار را در ذهنمان حتی ترسیم هم نمیکنیم. امروز در سرای سالمندان چهرههای شکسته و قدهای خمیدهای را شاهدیم، اما در پس این چهرههای خسته و شکسته سرگذشتی تلخ و شیرین نهفته است که اگر از روزهای شیرینش از آنان بپرسیم قطعاً به روز تولد فرزندان اشاره دارد. آن روز که روی ماه فرزندان را نشان پدر میدهند و از شیرینی گویا قند در دلشان آب میشود و با احساس غرور خود را برای آینده درخشان فرزند آمادهتر میکند.
نمیدانم اگر پدران و مادران بدانند که قرار است فرزندانشان آنان را در سرای سالمندان بگذارند، آیا بازهم از تولد فرزندان خوشحال و مشعوف میشوند؟ بهتر است خودمان جواب خودمان را بدهیم و نظر به مثبت بودن سؤالمان دهیم. بله؛ چون آنان دارای روحهای بلندی هستند که اگر بدانند قرار است روزی من و شما والدین خود را در سرایی به نام سرای سالمندان بسپاریم بازهم با چشمان مهربان خود ما را بدرقه مدرسه، دانشگاه و محل کار میکنند.
کاش میشد چهره شکسته و چشمان پر از اندوه پدران را در لابهلای خندههای تلخشان دید و بوسهای بردستانشان زد و با مهربانی آنان را راهی خانوادهای گرم کرد. همان جا که از آنان به برکت و نعمت یاد میشود. شنیدهایم که میگویند وجود پدران و مادران موی سپید در خانه باعث افزایش رزق و روزی است و نباید این سرمایه عظیم را به راحتی از دست داد. ما به دعای خیر والدین در همه حال نیاز داریم و باید از وجود آنان لذت وافی ببریم. کاش قدر تار به تار موی سپیدشان را بدانیم و برای همیشه آنان را نزد خود نگه داریم. جای پدران و مادران کنج غم گرفته سرای سالمندان نیست؛ چراکه بین نگاهشان و خندههایشان هیچ تناسب و سنخیتی وجود ندارد و این دو باهم بیگانهاند. به ظاهر میخندند، اما چشمانشان هرگز رنگ خنده ندارد و این تنهایی را در پشت نگاه سنگین و بغضهای گره خورده در گلویشان میتوان دید.
کاش زندگی و روزمرگیها تغییرمان نمیداد. کاش برای یکدیگر وقت ببشتر با محبت افزونتر میگذاشتیم. کاش اینقدر درگیر زندگی و کسب درآمد نبودیم تا از حال عزیزنمان غافل نباشیم. گاه زودتر از آنچه که فکر میکنیم دیرمیشود و قیصر امینپور شاعر نام آشنای ما چه نیک و به جا گفته است:
حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه میکنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود
مریم روشن
انتهای پیام