فلسفه درد است نخواهیم این درد را علاج کنیم، به استقبال این درد برویم چون اگر بخواهیم درد را علاج کنیم فلسفه نابود شده است. خداوند در قرآن میفرماید: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا؛ ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود.» ما امانت را بر زمین و کوه و دریا عرضه کردیم؛ آسمان بار امانت نتوانست کشید، قرعه فال به نام من دیوانه زدند؛ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا؛ یعنی ابا کردند و امانت را نپذیرفتند و...ولی انسان قبول کرد و او ظلوم و جهول بود! خیلی تفسیرش مشکل است و من جسارت نمیکنم، وارد تفسیر قرآن نمیشوم. [برگرفته از گفتگوی ایکنا با دکتر رضا داوری اردکانی به انگیزه روز جهانی فلسفه (منتشر شده 30 آبان 1401)]