صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۱۷۲۹۸۰
تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱۴۰۲ - ۱۱:۵۶
هم‌زمان با هفته وقف

هم‌زمان با هفته وقف، کتاب داستانی «مادربزرگ منتظر است» با محوریت وقف پسری نوجوان برای آباد کردن قنات خشکیده اجدادی‌اش منتشر شد.

به گزارش ایکنا به نقل از روابط عمومی انتشارات به‌نشر، کتاب «مادربزرگ منتظر است» به نویسندگی یوسف یزدیان‌وشاره در قالب داستان بلند در گذشته و زمان قاجار روایت می‌شود.

این اثر با دغدغه فرار «مهرآور» نوجوان 14ساله از زندان قجری آغاز می‌شود. مهرآور پس از فرار، برای دور شدن از خطر دستگیری، به قصد دیدار مادربزرگ، راهی ولایت «پایاب» روستای آباء و اجدادی خودش می‌شود. در طی راه و در خود مقصد با چندین مشکل کوچک و بزرگ مواجه می‌شود. برای حل آن‌ها از پای نمی‌نشیند و در طول داستان جوهره‌ شخصیت پویا و سازنده خودش را برای فائق آمدن بر آن‌گونه مسائل نشان می‌دهد اما سرانجام شیرینی برای نوجوان قصه رقم می‌خورد مهرآور در پایان داستان به روستای مادربزرگش می‌رسد. روستایی که با کم‌آبی و  خشکی قنات روبه‌رو شده و از خشکسالی رنج می‌برد. او با نذر وقفی که در نظر می‌گیرد سهی از درآمد مزرعه را برای آبادی قنات خشکیده مزرعه مادربزرگش بکار می‌گیرد و نتیجه پشتکارش را به بهترین وجه می‌بیند.

وقف و نذر ، همدلی، همکاری، محبت، صبر و پشتکار ازجمله صفات پر تکرار در این داستان است.

 کتاب «مادربزرگ منتظر است» همراه با تصویرگری حمیده خسرویان در 160 صفحه، قطع وزیری کوتاه منتشر شده و با قیمت 70 هزار تومان در فروشگاه‌های انتشارات به‌نشر در مشهد و سراسر کشور و سایت اینترنتی کتاب به‌نشر به آدرس www.behnashr.com در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد.

 در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «در آن دقایق بارانی به حال خودم نبودم. دل‌وجانم را خورشید معرفت نورباران کرده بود. احساس امنیت و آزادی می‏کردم. گویی بال درآورده بودم و می‏خواستم پرواز کنم. احساس می‏کردم حالا دیگر زبان طبیعت اطرافم را می‏فهمم. به هر سو می‏چرخیدم، انگار گل‌وگیاه و آب و درخت به من و پدرم سلام می‏‌کردند.»

انتهای پیام