آئینههای وقف حرم باید ، هر یک درون قاب خودش باشد
نقش و نگارهای در و دیوار ، باید به انتخاب خودش باشد
دور ضریح آینهها وقتی ، در جستجوی باور خود هستند
رازی است بین آینهها، باید ، هر آینه جواب خودش باشد
هر گوشه حرم که نگاهم خورد ، از ماجرای عشق حکایت داشت
یک مثنوی برای روایت داشت ، باید حرم کتاب خودش باشد
از هفت شهر عشق گلی برداشت ، بر پای هشتمین گل عاشق کاشت
عطار قصهها که دلش میخواست ، سرگشته گلاب خودش باشد
آنقدر دست و پا نزن ای هارون! چنگیز وار چنگ نزن در خون
میخواهد این براق خراسانی ، پیوسته در رکاب خودش باشد
از او سری که شیعهگی آموزد ، بر سنگ ظلم و سلطه نمیخوابد
هر سربدار مست فقط باید ، زیر سرش طناب خودش باشد
شاهی که با گلوله و خون بگذاشت ، یک شب کلاه بر سر گوهرشاد
با بد کسی طرف شد و چون جان داد ، قبر خودش خراب خودش باشد
حالا حرم که میکده وصل است ، هر سکه با نشان حرم اصل است
هر لب که خورد بر لب جامش گفت ، جان خودم شراب خودش باشد
از دید کفتری که پی نوری ، از صحن قدس رفته به جمهوری
راهی که منتهی است به آزادی ، باید از انقلاب خودش باشد