صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۲۹۰۷۳۸
تاریخ انتشار : ۰۴ تير ۱۴۰۴ - ۱۲:۱۶
یک فرزند شهید مطرح کرد

ریحانه اخلاقی، فرزند شهید محمدعلی اخلاقی از نقش پدر شهید خود در تمامی مراحل زندگی سخن گفت؛ از دوران مدرسه و انتخاب رشته تا ورود به عرصه‌های اجتماعی و سیاسی، همواره دعای پدر را پشتوانه خود دانسته و با باور به ارزش‌های دفاع مقدس، مسیر زندگی‌اش را انتخاب کرده و معتقد است: شهادت مکتبی است که در آن، انسانیت، غیرت، ایثار و دین‌داری در هم تنیده‌اند.

پایداری و استقامت خانواده‌های شهدا، تداوم‌بخش راه روشن مجاهدانی است که با نثار جان خود، امنیت و عزت را برای ملت ایران به ارمغان آوردند. در میان این خانواده‌ها، فرزندان شهدا جایگاه ویژه‌ای دارند؛ آنان که از نعمت حضور پدر محروم شدند اما در سایه یاد، نام و راه او بالیدند و به‌سان مشعلی فروزان، مسیر زندگی خویش را با الهام از آرمان‌های پدر شهیدشان انتخاب کردند.

ریحانه اخلاقی، فرزند شهید محمدعلی اخلاقی، یکی از این فرزندان است که از همان کودکی با غم فراق پدر آشنا شد اما با صبر، پایداری و تکیه بر تربیت مادری مؤمن و مقاوم، مسیر زندگی را با افتخار پیمود. او امروز، نه‌تنها به عنوان یک فرزند شهید، بلکه به عنوان فردی فعال در عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی و آموزشی شناخته می‌شود و همچنان روح پدر شهید را در تمام لحظات زندگی، همراه و راهنمای خود می‌داند.

ایکنا در گفت‌وگویی صمیمی با ریحانه اخلاقی، به بررسی خاطرات، نگاه‌ها، دغدغه‌ها و آرمان‌های او در قامت یک فرزند شهید پرداخته است؛ گفت‌وگویی که در ادامه با آن همراه می‌شویم.

ایکنا - ابتدا از پدرتان برای ما بگویید. کجا و چگونه به شهادت رسیدند و در زمان شهادت پدر، چند سال داشتید و چه تصویری از ایشان در ذهن‌تان باقی مانده است؟

متولد شهریور سال ۱۳۶۰ هستم و پدرم، شهید محمدعلی اخلاقی، در فروردین ۱۳۶۶ و در جریان عملیات کربلای ۸ در منطقه شلمچه به شهادت رسیدند. در واقع، زمانی که پدرم به شهادت رسیدند، من هنوز شش سال کامل هم نداشتم. خاطراتم از ایشان، به صورت واضح و عینی بسیار محدود است، اما از طریق روایت‌هایی که از مادرم، عموها، همرزمان و همکاران وی شنیده‌ام، توانسته‌ام شخصیت و منش پدرم را در ذهنم ترسیم کنم. خودم نیز اندک خاطراتی دارم که به آن‌ها دل بسته‌ام و به عنوان گنجینه‌ای گران‌بها، آن‌ها را حفظ کرده‌ام.

ایکنا - از سابقه نظامی پدرتان برایمان بگویید. در چه نهادی خدمت می‌کردند و چگونه به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل پیوستند؟

پدرم از سال ۱۳۵۳ به استخدام نیروی هوایی ارتش درآمدند و در بخش پدافند مشغول به خدمت بودند. از آنچه شنیده‌ام، ایشان از سال ۱۳۶۰ تا زمان شهادت، در بخش حفاظت اطلاعات ارتش فعالیت داشتند. به دلیل حساسیت شغلی، فرماندهان اجازه نمی‌دادند ایشان مستقیماً در خطوط مقدم جبهه حضور پیدا کنند. با این حال، علاقه و اشتیاق فراوانی برای حضور در خط مقدم در وجودشان بود. نقل شده که همیشه تأکید داشتند: «این وظیفه نظامی‌هاست که از کشور دفاع کنند، نه فقط بسیجی‌ها.» همین احساس مسئولیت باعث شد تا شش ماه مرخصی بدون حقوق بگیرند و به صورت داوطلبانه و بسیجی در جبهه حضور پیدا کنند. فقط ۲۱ روز پس از آغاز این مرخصی، در ۲۱ فروردین ۱۳۶۶ به شهادت رسیدند.

ایکنا - با توجه به سن کم‌ شما در زمان شهادت پدر، چه خاطراتی به صورت مستقیم در ذهنتان مانده است؟ آیا رفتار خاصی از ایشان در ذهن‌تان باقی مانده که نشان‌دهنده روحیات اخلاقی یا اعتقادی ایشان باشد؟

هرچند سنم کم بود، اما برخی خاطرات کوچک و معنادار همچنان در ذهنم مانده است. به یاد دارم که خانواده‌ ما مانند بسیاری از خانواده‌های دیگر، فضای گرم و صمیمانه‌ای داشت. پدرم ۳۱ سال داشتند و مادرم در آن زمان ۲۵ ساله بودند. یک برادر کوچکتر نیز داشتم که دو سال و نیمه بود. پدرم به اصول و فروع دین توجه ویژه‌ای داشتند و در تربیت فرزندان به صرفه‌جویی بسیار اهمیت می‌دادند. هنوز به یاد دارم که اگر همه در یک اتاق جمع بودیم، تأکید می‌کردند لامپ‌های اتاق‌های دیگر خاموش باشد تا اسراف نشود. یا اگر میوه‌ای برای خانه تهیه می‌شد، تنها یک نوع می‌خریدند و می‌گفتند: «شاید بچه‌های دیگر در خانه‌شان نداشته باشند، همین یک نوع کافی است.»

همچنین شب‌ها کنار پدر آیت‌الکرسی می‌خواندیم و از او یاد گرفته بودیم که با خدا به زبان ساده و صمیمی حرف بزنیم. یکی از شب‌ها که قرار بود به جبهه بروند، برادرم که خیلی کوچک بود، به او گفت: «حالا که شما می‌روید جنگ، من مرد خونه‌ام؟» و پدرم گفت: «بله، شما حالا مرد خونه‌اید، مراقب مادرت باش.»

ایکنا - چه ویژگی‌های شخصیتی یا اعتقادی در پدرتان وجود داشت که بعدها از اطرافیان درباره‌ آن شنیدید؟ آیا رفتاری از ایشان برایتان الهام‌بخش بوده است؟

ویژگی‌های برجسته‌ای از پدرم نقل شده است که به نظرم دلیل عاقبت‌بخیری و شهادت‌شان نیز همین‌ها بوده‌ است. مسئله «حق‌الناس» برای ایشان اهمیت بسیار زیادی داشت. یکی از همکارانشان تعریف می‌کرد که حتی برای مرخصی‌های ساعتی، که جزو حقوق مسلم کارکنان دولت است، خودشان داوطلبانه مراجعه می‌کردند و اعلام می‌‌کردند تا حقوق آن ساعات از ایشان کسر شود. به نماز اول وقت توجه ویژه‌ای داشتند؛ مادرم نقل می‌کند که حتی در اتوبان، اگر صدای اذان را می‌شنیدند، ماشین را متوقف می‌کردند و همان‌جا نماز اول وقت را اقامه می‌کردند. از طرفی، احترام فوق‌العاده‌ای برای والدینشان قائل بودند. با وجود مشغله کاری و زندگی در خانه‌های سازمانی تهران، هر هفته مسیر طولانی تا روستای پدری‌شان در حوالی هشتگرد را طی می‌کردند تا به پدر و مادرشان سر بزنند و هیچ‌گاه دست خالی هم نزد آنها نمی‌رفتند.

ایکنا - آیا وصیت‌نامه‌ای از پدرتان باقی مانده است؟ اگر چنین است، مهم‌ترین مضامین آن چه بوده و چه اثری بر زندگی شما گذاشته است؟

از پدرم دو یا سه وصیت‌نامه باقی مانده است. در یکی از آن‌ها، به‌طور خاص از مادرم تشکر کرده بودند و نوشته بودند: «اگر من شهید شوم، شاید برای من آسایش باشد، اما سختی راه از این به بعد با توست که باید دو فرزندم را در تنهایی و با رنج بزرگ کنی.» این سخنان، نمونه‌ای از توجه و قدردانی وی به فداکاری همسران شهدا بود. در وصیت‌نامه، اشاره‌ای نیز به فرزندان داشتند و گفته بودند که دوست دارند دخترشان در رشته‌هایی چون مامایی یا آموزش‌وپرورش، که به زنان جامعه کمک می‌کند، فعالیت داشته باشد. خدا را شکر می‌کنم که مسیر زندگی‌ام نیز به همین سمت رفت. اکنون در حوزه تعلیم و تربیت مشغول به فعالیت هستم و در دانشگاه نیز تدریس می‌کنم. یقین دارم که دعای خیر پدر و راهی که او برای ما ترسیم کرد، سبب شد که بتوانم به این نقطه برسم.

ایکنا - اگر بخواهید یک پیام از زبان فرزند یک شهید به جامعه امروز به‌ویژه نسل جوان منتقل کنید، چه خواهید گفت؟

می‌خواهم بگویم آنچه که پدران ما با نثار جان خود برای آن ایستادگی کردند، چیزی جز ایمان، مسئولیت‌پذیری، دفاع از حق و حفظ عزت و استقلال این سرزمین نبود. اگر امروز در جایگاهی هستیم که آزادانه زندگی می‌کنیم، تحصیل می‌کنیم و فعالیت اجتماعی داریم، مدیون خون پاک شهدا و ایثار مادرانی هستیم که بار تربیت را به‌تنهایی به دوش کشیدند. وظیفه‌ ماست که با حفظ صداقت، ساده‌زیستی، احترام به والدین، رعایت حق‌الناس و اهتمام به نماز، راه آن‌ها را ادامه دهیم. نسل جدید باید بداند که شهادت تنها یک واژه نیست، بلکه یک مکتب است؛ مکتبی که در آن، انسانیت، غیرت، ایثار و دین‌داری در هم تنیده‌اند.

ایکنا - آیا هنوز هم با پدرتان گفت‌وگو می‌کنید؟ در چه زمان‌هایی احساس می‌کنید بیشتر با ایشان ارتباط برقرار می‌کنید و از ایشان مدد می‌گیرید؟

پاسخ به این پرسش برای من همواره با نوعی احساسات عمیق همراه است. شاید چون آن‌گونه که درباره رابطه خاص پدر و دختر گفته می‌شود، من هیچ‌گاه فرصت تجربه حضوری آن را نداشتم، نتوانم درکی ملموس از آن نوع رابطه داشته باشم. اما با وجود این، در تمامی سال‌های زندگی‌ام، همواره خود را در ارتباط با پدرم دیده‌ام؛ ارتباطی نه‌فقط در دل و خیال، بلکه در تمام موقعیت‌های مهم و سرنوشت‌ساز زندگی.

نخستین باری که این فقدان را عمیقاً درک کردم، زمانی بود که همراه با دختر همسایه‌مان مشغول نوشتن یک انشا بودیم. او به پدرش مراجعه کرد و از او برای نوشتن کمک خواست، و من در آن لحظه با تمام وجودم نبود پدر را حس کردم. همان‌جا بود که فهمیدم من باید «انشای زندگی‌ام» را به‌تنهایی بنویسم؛ اما نه بی‌پناه، بلکه با اتکا به روح بزرگ و دعای پدر شهیدم.

 

 

در مقاطع مهم زندگی مثل مدرسه، کنکور، انتخاب همسر و حتی ورود به فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی، همواره از او مدد خواستم. به‌ویژه در دوران نامزدی انتخابات مجلس شورای اسلامی، که با لطف الهی در دور نخست به عنوان نفر بیست‌وهشتم تهران برگزیده شدم، شب پیش از دور دوم، با تمام وجودم به مزار ایشان رفتم، از او خواستم که اگر مصلحت نیست، مسیر بسته شود و چنین نیز شد. با اینکه برایم سخت بود، اما احساس کردم این همان خیر و صلاحی بود که او از خدا برای من خواسته بود.

ایکنا - شما اکنون خودتان مادر دو فرزند هستید. چگونه از پدرتان برای فرزندانتان سخن می‌گویید و آن‌ها چه برداشتی از پدربزرگ شهید خود دارند؟

من دو فرزند دارم؛ پسرم حدود 16 سال دارد و دخترم 9 ساله است. در خانه ما، پدرم یک قهرمان واقعی است. نه فقط برای من، بلکه برای فرزندانم نیز نمادی از ایثار و فداکاری است. آنان در تمامی گفت‌وگوهایی که درباره بزرگان و اسوه‌ها شکل می‌گیرد، از پدربزرگ خود با افتخار یاد می‌کنند. به‌خصوص پسرم در مدرسه، هرگاه بحثی از شهدا به میان می‌آید، با سربلندی می‌گوید: «پدربزرگ من هم شهید است.»

مادرم نیز همواره درباره بزرگواری‌ها، ازخودگذشتگی‌ها، و ایثارهای پدرم صحبت کرده‌اند. فرزندانم می‌دانند که اگر امثال پدرم به دفاع از کشور برنمی‌خاستند، اکنون شرایط زندگی ما به‌کلی متفاوت بود. حتی انتخاب نام من و برادرم نیز با علاقه و نظر مستقیم ایشان صورت گرفته بود و این برای ما نوعی احساس تداوم رابطه با ایشان ایجاد کرده است. نوه‌ها با علاقه به مزار ایشان می‌روند، قرآن می‌خوانند و هدیه‌ای می‌برند، گویی با این رفتارها می‌خواهند حضور محبت‌آمیز او را احساس کنند و با او گفت‌وگو کنند.

ایکنا - در صحبت‌هایتان به نقش مادر اشاره کردید. در سال‌های پس از شهادت پدرتان، صبر و ایستادگی مادر چه جایگاهی در تربیت و زندگی شما داشت؟

صبر و استقامت مادرم، چیزی نیست که بتوان در قالب جمله یا حتی ساعت‌ها صحبت توصیف کرد. او در ۲۵ سالگی، در اوج جوانی و امید، همسرش را از دست داد و با دو فرزند کوچک وارد میدان دشوار زندگی شد. در آن دوران، هنوز فضای جنگ و فشارهای اجتماعی حاکم بود و حمایت‌های اجتماعی نیز بسیار محدود. با این حال، او از همه چیز گذشت: از امکان ازدواج مجدد، از آسایش و حتی از بسیاری خواسته‌های انسانی، تا بتواند دو فرزند همسر شهیدش را با عزت تربیت کند.

ما در سال‌های نخست بسیار بی‌تابی می‌کردیم؛ مادرم تعریف می‌کند که حتی به بیماری و تب دچار می‌شدیم؛ اما او با آرامش و صبر، همه این دشواری‌ها را تحمل کرد. در مسیر رشد ما، او هر بار که مشکلی پیش می‌آمد، چه بیماری و چه دغدغه تحصیلی، با همه توان برای حل آن تلاش می‌کرد. ما را با مکتب عاشورا و فرهنگ امام حسین(ع) تربیت کرد. هنوز هم خاطرم هست که از همان سال اول پس از شهادت پدرم، در دهه اول محرم، مادرم پنج روز روزه می‌گرفت و منزل ما را به محلی برای عزاداری امام حسین(ع) تبدیل کرده بود. با این روش، ما را با فرهنگ ایثار، مقاومت و توکل پرورش داد.

ایکنا - در شرایط فعلی کشور، که با تهدیدات امنیتی و فشارهای رسانه‌ای مواجه است، به عنوان یک فرزند شهید، چه پیامی برای مردم، به‌ویژه نسل جوان، دارید؟

در دوران دفاع مقدس، ما آغازگر جنگ نبودیم، اما وقتی جنگ به ما تحمیل شد، ایستادگی کردیم. امروز نیز، نوعی دیگر از همان تهدیدها از سوی رژیم صهیونیستی متوجه کشور شده است. مردم ما باید قدر امنیتی که دارند را بدانند. متأسفانه برخی با تمسخر می‌گفتند: «عوضش امنیت داریم!» اما حالا می‌بینیم که امنیت، نعمتی است که نبودش چگونه زندگی را متزلزل می‌کند.

این امنیت، تنها در سایه لطف خداوند و رشادت نیروهای مسلح ممکن شده است. اگر بازدارندگی و سلاح‌های پیشرفته نداشتیم، دشمنان ما به‌سادگی کشور را تجزیه می‌کردند. اما تا وقتی که آرمان‌های شهدا زنده است، تا وقتی که نیروهای ما با اتکا به هدایت مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، مسیر مقاومت را ادامه می‌دهند، کشور محفوظ خواهد ماند.

مردم ما نباید تسلیم ترس و ناامیدی شوند. بلکه باید با اتحاد، صبر، و همراهی با نیروهای مسلح و خانواده‌های شهدا، در برابر این بحران‌ها بایستند. مادران و همسران شهدا که سال‌هاست بار این مجاهدت را به دوش کشیده‌اند، امروز نیز الگوهای صبر و پایداری‌اند. امیدواریم با دعای شهدا و عنایت الهی، کشور عزیزمان دوباره طعم امنیت و آرامش را با قدرت و عزت بچشد و هر تجاوزی از هر نقطه‌ای که باشد، با پاسخ قاطع و مؤثر فرزندان این سرزمین روبه‌رو شود.

گفت‌وگو از داوود کنشلو

انتهای پیام