صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۲۹۷۴۷۹
تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۳

حامد روشن‌چشم و مقصود رنجبر کارشناس و تحلیلگران سیاسی در نشست «بررسی نقش کشور‌های منطقه در جنگ تحمیلی ۱۲روزه» درباره انفعال و برهم زدن موازنه قوا به‌عنوان ۲ نقش اصلی کشورهای منطقه در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به ارائه نظر پرداختند.

به گزارش ایکنا از قم، حامد روشن‌چشم، کارشناس و تحلیل‌گر مسائل سیاسی در ششمین جلسه از سلسله نشست‌های جنگ روایت‌ها با عنوان «بررسی نقش کشور‌های منطقه در جنگ تحمیلی ۱۲روزه» که امروز، ۱۰ مردادماه به صورت مجازی و در بستر رویتاب به همت جهاددانشگاهی قم با همکاری دانشگاه‌های استان برگزار شد، گفت: جنگ ۱۲ روزه را نمی‌توان اتفاقی دانست، بلکه باید آن را نتیجه توالی پیچیده‌ای از رویداد‌ها و تنش‌های گذشته دانست که در نهایت منجر به این درگیری شد. جنگ‌هایی که در منطقه رخ می‌دهد، برداشتی است از مجموعه‌ای از روابط و چالش‌هایی که طی سال‌ها و دهه‌ها شکل گرفته‌اند؛ چالش‌هایی که بر ساختار سیاسی، سرزمینی و ژئوپولیتیکی منطقه اثر گذاشته است.

وی افزود: از زمان تأسیس رژیم صهیونیستی و همچنین روند تنش‌آمیز مقابله میان جمهوری اسلامی و نظام صهیونیستی، موجی از تنش‌ها و بحران‌ها شکل گرفته است. این روند، منطقه را به سمتی برده است که قطب‌بندی‌های ژئوپولیتیکی و مناسبات منطقه‌ای به شدت متاثر از این تقابل‌ها باشد. رویداد‌هایی مانند عملیات ۷ اکتبر و واکنش‌های متقابل، نمونه‌ای واضح از اثرات بلندمدتی هستند که این تنش‌ها بر ساختار منطقه گذاشته‌اند.

انفعال کشور‌های حاشیه خلیج فارس، نشانه همکاری با رژیم صهیونیستی 

این کارشناس و تحلیل‌گر مسائل سیاسی ضمن اشاره به اینکه انفعال کشور‌های حاشیه خلیج فارس نشان از همکاری آنها با رژیم صهیونیستی دارد، بیان کرد: سیاست‌های داخلی کشور‌های حاشیه خلیج فارس و دیگر کشور‌های عربی نیز تحت تاثیر این معادلات قرار گرفته است. به دلیل چالش‌های داخلی، بحران‌های مشروعیت و تغییرات اجتماعی، اغلب این کشور‌ها بیش‌تر تمرکز خود را بر تثبیت قدرت داخلی و حفظ اقتدار گذاشته‌اند تا پرداختن به مسئله فلسطین و مقابله مستقیم با سیاست‌هایی که آمریکا و غرب در منطقه دنبال می‌کنند. حرکت‌هایی مانند «پیمان ابراهیم» نمونه‌هایی است که نشان می‌دهد کشور‌های عربی در مسیر تعاملی یا حتی انفعالی، در حال تعامل با مسأله اسرائیل و تثبیت روابط با آن هستند.

وی تصریح کرد: در مجموع، تاریخ و روند تحولات منطقه نشان می‌دهد که جنگ ۱۲ روزه و دیگر بحران‌ها، محصول مجموعه‌ای از عوامل داخلی و خارجی است. این عوامل، در کنار هم، مسیر‌های متفاوتی را برای سیاست‌گذاری‌ها و روابط منطقه‌ای ترسیم کرده‌اند، که اکنون شاهد آن هستیم؛ وضعیتی که در آن کشورها، در عین وابستگی‌های ژئوپولیتیکی، در تلاش‌اند با توسعه اقتصادی، صنعتی و تجاری، جایگاهی بین‌المللی برای خود تعریف کنند.

روشن‌چشم ادامه داد: بحث این است که جنگ ۱۲ روزه، و به طور کلی تنش‌های منطقه‌ای، نتیجه‌ توالی تاریخی و سیاست‌های استراتژیک کشور‌های مختلف است. منطقه ما شامل کشور‌هایی مانند ترکیه، جمهوری آذربایجان، پاکستان و افغانستان، پیش از تمرکز بر چالش مستقیم با ایران، بیشتر در قالب رقابت‌های منطقه‌ای و تلاش برای تضعیف جایگاه ایران در منطقه عمل کرده‌اند. آنها در تلاش بوده‌اند که ایران را به عنوان رقیب دیرینه در حوزه‌های مختلف، طی رقابتی قدرت‌مند، کاهش دهند و نقش جدیدی برای خود تعریف کنند.

وی همچنین از سیاسیت پشت پرده برخی کشور‌ها و ملت‌های فعال خبر داد که ضمن محکوم کردن جنگ، به فکر منافع خود نیز هستند و بیان کرد: در این فضا، فعال‌ترین کشور‌ها در عرصه سیاست خارجی نشان داده‌اند که اگرچه جنگ را محکوم می‌کنند، اما در پس‌زمینه، ممکن است انتظار بهره‌برداری سیاسی و استراتژیک از تنش‌ها را نیز داشته باشند. برخی از این کشورها، درگیری‌هایی مثل یمن، سوریه، لبنان و عراق، نشان می‌دهد که هدف اصلی‌شان، کاهش قدرت و نفوذ ایران است؛ نه صرفاً حل مسالمت‌آمیز بحران‌ها.

روایت سازی؛ سلاح جدید جنگ‌های جدید روانی

این کارشناس و تحلیل‌گر مسائل سیاسی روایت‌سازی درست را از اهم مسائل دانست و ابراز کرد: در کنار همه این تحولات، روایت‌سازی و جنگِ روایت‌ها نقش مهمی در تعیین مسیر‌های آینده دارد. اینکه کدام طرف بتواند در جنگ روانی پیروز شود، می‌تواند وضعیتی جدید پس از درگیری یا در خلال آن رقم بزند و استراتژی‌های بعدی را تدوین کند. این روایت‌ها هستند که اهداف، نگاه‌ها و برنامه‌ریزی‌های آینده را شکل می‌دهند.

وی افزود: در حقیقت، بسیاری از نگرش‌ها فکر می‌کنند که هدف از این درگیری، محافظت از منطقه و ثبات آن است اما واقعیت این است که برخی کشورها، ایران را رقیبی جدی می‌دانند که باید کنار گذاشته یا تضعیف شود. در نتیجه، حمایت‌های اسرائیل در منطقه، در قالب کمک‌های مالی، نظامی و اطلاعاتی، نشان از آمادگی و برنامه‌ریزی برخی دولت‌ها برای کاهش نقش ایران و تقویت جایگاه خود دارد، حتی اگر این حمایت‌ها بدون اطلاع کامل یا آگاهانه نبوده باشد.

روشن‌چشم نگاه واقع‌بینانه را مهم دانست و گفت: در بحث روابط منطقه‌ای و تاثیرات جنگ‌های منطقه‌ای، به‌ویژه در ارتباط با ایران، اسرائیل و دیگر کشور‌های همسایه، باید نگاه واقع‌بینانه و مبتنی بر منافع درونی و استراتژیک آنها داشت. از طرفی، کشور‌های همسایه، بسته به دستاورد‌هایی که از هر وضعیت و هر درگیری متصور هستند، ممکن است به نفع یا به ضرر خودشان ارزیابی کنند. به‌طورمثال، اگر تصور کنند که تضعیف هر یک از بازیگران اصلی مانند ایران یا اسرائیل می‌تواند فرصت‌های جدیدی برای تقویت جایگاهشان ایجاد کند، بی‌درنگ در این مسیر حرکت می‌کنند. 

وی اظهار کرد: در متغیر‌های ژئوپلتیک، بازیگران منطقه‌ای مانند عربستان، ترکیه، پاکستان و حتی برخی از بازیگران غیر منطقه‌ای، همواره براساس نگرانی‌های امنیتی، رقابت‌های قدرت و منافع اقتصادی و ژئواستراتژیک اقدام می‌کنند. برای مثال، عربستان که سال‌ها درگیر جنگ یمن بود، حالا دنبال تضعیف ایران و اسرائیل است، اما همزمان در کنار این استراتژی، از ادبیات دیپلماتیک و گفت‌و‌گو‌های سازنده هم بهره می‌برد، ترکیه هم با نقش‌آفرینی در سوریه و لیبی، سعی دارد حوزه نفوذ خود را تقویت کند، حال آنکه هریک از این کشورها، در فضای پیچیده نبرد‌های منطقه‌ای، از ابزار‌ها و شرایط ژئواستراتژیکی بهره‌مند می‌شوند که هر کدام آنها را در وضعیت خاصی قرار می‌دهد.

روشن‌چشم اظهار کرد: در این میان، نقش پاکستان، به‌خصوص در رابطه با مسائل منطقه‌ای و روابط خود با ایران، هند و نیز نقش فعال در بازی‌های ایالات متحده و سازمان اطلاعات پاکستان (آیسای) بسیار مهم است، پاکستان، که پیش‌تر روابط دیرینه‌ای با ایران داشت، در مواجهه با فشار‌های بین‌المللی و برخی دستاورد‌های استراتژیک، اقداماتی انجام داده است. به‌طورمثال، بستن مرز‌های عبور زائران پیاده‌روی اربعین، بخشی از این سیاست‌هاست که نشان می‌دهد، منافع پاکستان در بلندمدت و در معادلات منطقه‌ای چه نتیجه‌ای دارند. 

وی با تاکید بر اینکه باید بدانیم در فضای منطقه‌ای، نمی‌توان صرفاً به برچسب‌های ساده‌ دوست یا دشمن اعتماد کرد، بیان کرد: هر کشور بر اساس منافع، محاسبات امنیتی و منافع ژئوپلتیک خود، اقدام می‌کند و در نتیجه، باید رویکردی واقع‌بینانه و مبتنی بر تحلیل منافع متقابل و منافع بلندمدت داشته باشیم، ادبیات و راهبرد‌های منطقه‌ای، از جمله واکنش‌ها در مقابل تنش‌ها و درگیری‌های جاری، باید بر همین مبنا باشد تا بتوان تصمیم‌های بهتری در جهت حفظ منافع ملی و کاهش تنش‌های منطقه‌ای اتخاذ کرد.

این کارشناس و تحلیل‌گر مسائل سیاسی با تبیین وضعیت روسیه و حمایت‌های نظامی از ایران، گفت: در دوره جنگ اوکراین، روسیه به دلیل شرایط خاص و مشکلات داخلی، حمایت‌های نظامی قوی و قطعی از ایران ارائه نکرده است و این امر ناشی از موانع سیاسی، اقتصادی و نظامی است که روسیه در مواجهه با تحریم‌های غرب و نیاز‌های خودش در اوکراین دارد. بنابراین، نقش روسیه در حمایت نظامی از ایران کمتر از انتظار است، هرچند از لحاظ سیاسی و دیپلماتیک روابط نزدیک را حفظ می‌کند، اما در عمل حمایت‌های نظامی ملموسی صورت نمی‌گیرد.

روسیه و چین؛ شریک استراتژیک یا همراهی محدود

وی بیان کرد: در مقایسه با روابط استراتژیک، باید تفاوت‌هایی قائل شد، چین در کنار آمریکا و اروپا، در سطح نقش‌های استراتژیک میان‌مدت و بلندمدت قرار دارد، اما هنوز نمی‌توان آن را شریک استراتژیک کامل ایران دانست، چون کمک‌های اقتصادی و فنی محدود است و در قالب تعامل‌های گسترده نیست، چین در مجامع بین‌المللی نسبت به حمایت از ایران کم‌وقوع است و در مواردی، در برابر فشار‌های بین‌المللی و تحریم‌ها، مواضع ملاحظه‌کارانه می‌گیرد. رابطه‌ چین و ایران بیشتر در حوزه‌های اقتصادی و تجاری است و نگرانی‌های ژئوپلتیک مشترک یا بلندمدت ندارند که آن را به سطح شریک استراتژیک برساند.

روشن‌چشم ادامه داد: از سوی دیگر، آمریکا و اسرائیل روابط استراتژیک قوی دارند به‌طورمثال، در کمک‌های نظامی، حمایت‌های سیاسی در مجامع جهانی، و روابط اقتصادی که نمونه بارز آن همکاری‌های نزدیک در مواردی مانند جنگ‌های منطقه و حمایت‌های راهبردی است.

وی ابراز کرد: ترکیه، بسیار چندوجهی، متنوع و عضو ناتو است و هم روابط نزدیکی با روسیه، همسویی با غرب و تلاش برای تقویت اثرگذاری منطقه‌ای را دارد. عربستان و امارات در موارد مختلف، بر اساس منافع کوتاه‌مدت و بلندمدت، در ارتباطات خود بازتاب‌هایی از حمایت یا بی‌طرفی نشان می‌دهند. بازیگری مانند پاکستان، با روابط پیچیده و گاه متضاد، در حال حاضر درگیر تأثیرپذیری‌های ژئوپلتیک قدرت‌های بزرگ مانند کنترل مرز‌ها و روابط با ایران، هند، و تعامل با آمریکا در قالب بازی‌های سیاست‌پنهان و آشکار است.

 ادبیات استراتژیک و معیار‌های شریک استراتژیک

روشن‌چشم تصریح کرد: شریک استراتژیک یعنی کشور‌هایی که در زمان بحران، به صورت دائم و قابل اعتماد از یکدیگر حمایت می‌کنند. در مجامع بین‌المللی، در تصمیم‌گیری‌ها و تحریم‌ها و کمک‌های نظامی و اقتصادی همسو هستند و دسترسی مناسب و منافع بلندمدت را تضمین می‌کنند.

وی با توجه به این معیار‌هایی که در حال حاضر وجود دارند، گفت: آمریکا و اسرائیل، همواره، در قالب شریک استراتژیک، بیشترین حمایت‌ها و همکاری را دارند، اما کشور‌های دیگر، چون چین و روسیه، در این سطح قرار نگرفته‌اند، بلکه روابط در سطح‌های متفاوت است، چین، بیشتر یک شریک اقتصادی است و در موارد سیاسی، مواضع خود را در قالب تعاملات نسبی و حفظ منافع بلندمدت تعریف می‌کند.

این کارشناس مسائل سیاسی در پایان تاکید کرد: در نتیجه، باید بر این نکته تأکید کرد که در سیاست بین‌الملل، نقش و جایگاه کشور‌ها در هر دوره بر اساس منافع، قدرت و شرایط خاص زمان تغییر می‌کند، و نمی‌توان صرفاً براساس برچسب‌هایی مانند «شریک استراتژیک» یا «غیر شریک» قضاوت کرد، بلکه باید تحلیل‌های عمیق‌تر و مبتنی بر منافع و واقعیت‌های روز داشته باشیم.

موازنه قوا؛ راهبرد ایران یا عامل بی‌ثباتی

همچنین در ادامه نشست، مقصود رنجبر، عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد قم ضمن بیان اینکه نقش کشور‌های منطقه در جنگ ۱۲ روزه، هم ساده و هم پیچیده است، گفت: این نقوش ساده است، زیرا اخبار و واقعیت‌های این جنگ در دسترس همگان قرار گرفته و می‌توان زمینه‌ها و روند آن را پیگیری کرد اما پیچیدگی در ابعاد پنهان و تاثیرات عمیق این رویداد است؛ جنگی که حادثه‌ای بزرگ و سرنوشت‌ساز بود و سوال این است که آیا این اتفاق اجتناب‌پذیر بود یا ناگزیر به وقوع پیوست؟ آیا می‌شد در مسیر تاریخ مانع از رسیدن به چنین نقطه‌ای شد یا نه؟ این پرسش، هر تحلیل‌گر و ناظر سیاسی را به تفکر واداشته است.

وی افزود: در بررسی نقش کشور‌های منطقه، ابتدا باید بر این نکته تأکید کرد که مفهوم نقش یا موضع آنها بسیار کلی و مبهم است؛ چه بسا بسیاری از این کشور‌ها به ظاهر مواضع خاصی نداشتند یا کاری در پیگیری مستقیم نقش‌آفرینی نکردند اما در هر صورت، ریشه‌های این جنگ هم ایدئولوژیک است، هم تاریخی و هم نظری. هر کشور، بسته به زمینه‌های ایدئولوژیک و تاریخی خود، دیدگاه متفاوتی نسبت به این رویداد داشت و پیامد‌های استراتژیک آن بر موازنه قوا در منطقه، شکل‌گیری رویکرد‌های جدید و تغییرات در میزان نفوذ و اقتدار هر کدام تأثیرگذار بوده است.

رنجبر با اشاره به اینکه از نگاه استراتژیک، یکی از مهم‌ترین اصول در سیاست خارجی جمهوری اسلامی اصل موازنه قوا است، افزود: از ابتدای انقلاب، سیاست ایران بر این پایه استوار شد که قدرت نظامی خود را هر چه بیشتر افزایش دهد تا هرگونه تهدید بالقوه‌ای را خنثی کند. این نگاه، همواره در سیاست خارجی ایران نقش غالب داشته و در طول زمان، شدت و ضعف آن ادامه یافته است، بنابراین، این رویکرد منجر به واکنش‌ها و تنش‌هایی در منطقه شد و کشور‌های همسایه را وادار کرد تا در برابر این سیاست، پاسخ‌هایی بدهند و توازن قوا را بر هم زنند.

وی تصریح کرد: در مجموع، می‌توان گفت که جنگ ۱۲ روزه نشانه‌ای از تعادل و رقابت‌های استراتژیک در منطقه است؛ جنگی که با ریشه‌های تاریخی و ایدئولوژیک اما در قالب منطق موازنه قوا، شکل گرفت؛ مناظره‌ای که همچنان ادامه دارد و بر سر آن، دیدگاه‌ها و واکنش‌های متفاوتی وجود دارد، این جنگ، نه تنها به عنوان یک رویداد نظامی، بلکه به عنوان نمادی از چالش‌ها و پیچیدگی‌های منطقه‌ای، آینده‌های سیاسی و قدرت‌های منطقه‌ای را روشن می‌سازد.

عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد قم بیان کرد: از یک سو، نقش سیاست‌های غرب در منطقه و به ویژه تهدیدی که اسرائیل، به عنوان کشوری که ساخته و پرداخته غرب است، احساس می‌کند، مشخص و واضح است. اسرائیل در چارچوب سیاست‌های امنیتی خود، جمهوری اسلامی ایران را بزرگ‌ترین تهدید امنیتی می‌داند و مجموعه‌ای از عوامل و نیرو‌هایی که جمهوری اسلامی آنها را تاسیس کرده، در نگاه تل‌آویل، خطر اصلی محسوب می‌شوند.

وی ادامه داد: سیاست خارجی جمهوری اسلامی، در جهت ادامه همان رویکرد سابق، بر پایه منطق موازنه قوا استوار است؛ رویکردی که در قرن نوزدهم اروپا تحت عنوان دوران طلایی صلح شناخته می‌شود. در این دوران، موازنه قوا به عنوان سازوکاری برای حفظ صلح و جلوگیری از جنگ‌های فراگیر در نظر گرفته شد اما باید گفت که این موازنه، در ذات خود، منازعه‌آمیز است و نه صلح‌آمیز. در اروپای آن زمان، گرچه خشونت‌های خرده‌وقایع وجود داشت اما نهایتاً این سیاست منجر به جنگ جهانی اول شد یعنی، تاریخ نشان می‌دهد که موازنه قوا، اگر چه فکر می‌کردند برقرارکننده صلح است اما به تدریج به مبدأ بی‌ثباتی و مناقشه‌های بزرگ منجر شد.

رنجبر با بیان اینکه وضعیت خاورمیانه، تمامی جنگ‌ها و درگیری‌ها، بر پایه همین منطق ناشی از رقابت و در نتیجه ناتوانی در برقراری هژمونی است، اظهار کرد: درواقع، در نظر گرفتن منطق موازنه قوا در منطقه، همان‌طور که در اروپا منجر به جنگ جهانی شد، می‌تواند در چرخه‌های منطقه‌ای هم بحران‌آفرین باشد چرا که موازنه در ذات خود بر تقابل و تعارض استوار است، نه صلح و هم‌افزایی و این در اکثر موارد، در بلندمدت، به جایی می‌رسد که یکی از قدرت‌ها برتری یافته و تلاش می‌کند هژمون منطقه‌ای شود، چیزی فراتر از موازنه قوا، و این مسیر، اغلب، مسیر کشمکش و تقابل‌های بی‌پایان است.

وی گفت: پیگیری منطق موازنه قوا در این منطقه، چندان منطقی نیست چرا که جمهوری اسلامی، با برتری نسبی‌اش در مقابل کشور‌های منطقه و ضعف نسبتاً نسبی در برابر غرب، توان ایجاد توازن در مقابل دشمنان بزرگ را ندارد، بر این اساس، بهتر است سیاست اصلی جمهوری اسلامی، تمرکز بر تثبیت جایگاه و گسترش نفوذ در منطقه باشد، نه صرفاً تلاش برای برقرار کردن موازنه قوا که منجر به تقابل‌های بی‌پایان شود و این راه، راهی است که می‌تواند دستاورد‌های استراتژیک و ضداسرائیلی را تقویت کند و مانع از نفوذ قدرت‌های دیگر در منطقه شود.

ضرورت بازنگری در استراتژی‌های منطقه‌ای ایران

رنجبر بیان کرد: در نهایت، باید گفت که سیاست‌های ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، به نفی غرب و اسرائیل و نیز القای محور مقاومتی، در منطقه، چندان مورد تایید همه کشور‌های همسایه نیست، در واقع، این سیاست‌ها، در اکثر موارد، منجر به تضعیف یا عدم استقبال کشور‌های منطقه از محور مقاومت شده است، به عنوان نمونه، قطعنامه‌هایی که اخیراً در حمایت از خلع‌سلاح حماس و اداره خودگردان غزه صادر شده، نشان می‌دهد که کشور‌های منطقه، نه تنها از توسعه و تقویت این محور ناراضی نیستند، بلکه در مواردی، تمایل دارند تا این سیاست‌ها ضعیف و یا نابود شوند.

وی افزود: این سیاست‌های ایدئولوژیک، اگر چه چندان در ظاهر به تقابل و دشمنی منجر نمی‌شوند اما در پس‌زمینه، پیامد‌های استراتژیک آنها نشان می‌دهد که این خوش‌باوری موقت، در نهایت می‌تواند به ناامیدی و نارضایتی‌های عمیق‌تر و بلندمدت منجر شود، بنابراین، توازن و تداوم این رویکرد، نیازمند بازنگری است تا هم منافع ملی و هم استراتژی‌های منطقه‌ای بر پایه واقع‌بینی و منطق عملی شکل بگیرند.

این استاد دانشگاه بیان کرد: در تحلیل شرایط فعلی خاورمیانه و نقش اسرائیل، باید بر تفاوت‌ها و تضاد‌های اصلی تأکید کنیم. اسرائیل، به عنوان کشوری که بر پایه هژمونی‌طلبی شکل گرفته و هدف آن استقرار یک سیستم امنیتی برتر در منطقه است، دقیقا با مفهوم سیستم امنیت جمعی در تعارض است. گرچه طی سال‌های اخیر، به دلیل بحران‌ها و درگیری‌ها، این سیستم به‌سختی از هم پاشیده اما هر نوع تلاش برای تحقق هژمونی اسرائیل، این خلل را جدی‌تر می‌کند، کشور‌های منطقه، بر این باورند که اگر اسرائیل به دنبال هژمون شدن در منطقه باشد، نمی‌توانند از آن مصون بمانند چرا که هژمونی در منطقه، حد و مرزی نداشته و هیچ محدودیتی برای آن قابل تصور نیست.

وی تصریح کرد: برای نمونه، اردوغان در مواجهه با حمله اسرائیل به ایران، اعلام کرد که تلاش خواهد کرد قدرت نظامی ترکیه را افزایش دهد تا اسرائیل جرأت تجاوز به سرزمین آنها را نداشته باشد و این امر، نشانه نگرانی شدید است که هژمونی‌طلبی اسرائیل، هر روز در حال گسترش است و مرز‌های محدودیت‌پذیری ندارد، در فرضی که این هژمونی، بدون حضور آمریکا تحلیل شود، این موضوع حتی بیشتر برجسته می‌شود. بنابراین، احساس ناامنی و نگرانی در کشور‌های منطقه، رو به فزونی است و این وضعیت، شکل‌گیری گرایش‌های جدید را تسریع می‌کند.

رنجبر گفت: در صورت تغییر سیاست‌های جمهوری اسلامی، مانند عقب‌نشینی نسبی از ایدئولوژی‌های تند و تیز و کاهش خصومت‌ورزی علیه اسرائیل، این کشور‌ها ممکن است تمایل بیشتری به نزدیکی و همکاری با ایران پیدا کنند زیرا می‌دانند که سیاست‌های فعلی، نه تنها احتمال تضعیف مواضع و نفوذ ایران را کاهش می‌دهد، بلکه در نگاه بخشی از همسایگان، منجر به تقویت خط‌مشی‌های ضدایرانی و ضدمنطقه‌ای می‌شود. بنابراین، احتمال دارد که این تغییر رویکرد، در نتیجه ترس و نگرانی از هژمونی‌طلبی اسرائیل به نزدیکی بیشتری با ایران منجر شود.

وی تاکید کرد: در نهایت، یکی از دیدگاه‌های مهم، این است که انتظار داشته باشیم کشور‌های منطقه در جنگ‌های تحمیلی مانند جنگ ۱۲ روزه، کمک‌های مؤثر و قابل‌توجهی به ایران کنند اما این انتظار، برخلاف واقعیت‌های منطقه و مفروضات نظری است، به دلایل ایدئولوژیک، سیاست‌های منطقه‌ای و محدودیت‌های قدرت، کشور‌های منطقه یا قادر به کمک مؤثر نبودند یا اصلاً نمی‌خواستند، نمونه‌ای واضح‌تر، درگیری غزه است، جنایات و کشتار‌های روزانه در غزه که همزمان با بی‌تفاوتی یا ناتوانی کشور‌های منطقه و غربی‌ها، نشان می‌دهد که حتی در وضعیت بحرانی، هیچ‌کدام از طرف‌ها تصمیم به مداخله مؤثر نگرفته و ندارد. در واقع، این ناتوانی، ناشی از نبود اراده، توان و تمایل مشترک است.

این استاد علوم سیاسی دانشگاه آزاد قم انتظار کمک موثر منطقه در این بحران‌ها را غیرواقعی دانست و اظهار کرد: تلاش جمهوری اسلامی برای استناد به سکوت و ناتوانی کشور‌های غربی یا همسایه‌ها، تنها نشانگر ضعف و محدودیت‌های موجود است، در نهایت، همان‌طور که در جنگ ۱۲ روزه هم دیده شد، هیچ گروه میانجی و حتی ظرفیت‌های منطقه‌ای و جهانی نتوانست به سمت پایان‌بندی سریع و موثر بحران حرکت کند و این نشانگر ضعف‌های استراتژیک و عملیاتی است.

هانیه محمدنژاد 

انتهای پیام