راهی شدند، اول ماه صفر، یکسال چشمانتظاری، یکسال قنوت دستهایی که با اللهم الرزقنا به آسمان میرفت، ترس از اینکه مبادا قسمتم نرفتن، نشدن، نتوانستن و نبودن شود، تمام سال آتش به جانشان میانداخت.
این همه خوف و رجاء و شوق تنها با حضور محقق میشد، حضوری که سرفصل آن برای همه موکبداران، با خدمت به زائران سیدالشهدا (ع) معنا میشود؛ خود را با تمام وجود آماده کردند، از زیر قرآن رد شدند و پا در میدان رفتن تا رسیدن گذاشتند، تمام مسیر راه زمزمه لبهایشان ذکر یا حسین(ع) بود، اذن خدمت دوباره را باید از او میگرفتند و حسین است که این نیت پاک را هماره دوست میدارد.
راهی شدند، باذنالله، باذن رسوله(ص)، باذن الحسین(ع) و باذن فاطمهالمعصومه(س)، باید زودتر بروند تا خانه حضرت معصومه(س) را در دل جاده نجف تا کربلا، آب و جارو بزنند و منتظر قدوم عاشقان شوند، قدمهایی که در زمین و آسمان پربها هستند.
آمدند گرد خستگی از تن رهروان مشایه بزدایند، آمدند خنکای نسیم مهربانی باشند، آمدند تا زائران لبتر کنند و آنها اجابت کنند، آمدند گرد خاکی لباسهایشان را با چشمهای ترشان بشویند.
خادمان با دستانی که وضو از اشک گرفته و با قلبهایی که به نام کریمه اهلبیت (س) میتپند، تجلی زیباترین خدمت در جای جای موکب حضرت معصومه (س) در عمود ۱۰۸۰ شدند، چای طریقالحسین که با دم صلوات میجوشد گرمایی از جنس نور و عشق به زوار میدهد.
اینجا کسی بیکار نیست، همه بهانه دارند برای خدمت، بهانهای که دنیا و مافیهایش و آسمان و اهلش از آن با جان استقبال میکنند و چه خوش سعادتند کسانی که زندگیشان را با خدمت در آستان اهلبیت (ع) میگذرانند، از قم تا کربلا، از فاطمهالمعصومه (س) تا سیدالشهدا (ع).
خیاط سایهبان را میدوزد تا سایهسار زوارالحسین باشد؛ او میگوید یکسال انتظار میکشیم تا این روزها برسد و توفیق خدمت برایمان حاصل شود، برایش لذتبخش است دوختن، چرا که جنسش از دنیا نیست، میگوید خدا نکند اربعین تمام شود؛ به سرآمدن ده روز خدمت یعنی دیدن خادمان در گوشه و کنار موکب و زانوی غم بغل گرفتن و اشکهایی که از سر دلتنگی میآید.
سردر این موکب «یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّةِ» و «أَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُودِ» با چراغهایی سبز سوسو میزند، اینجا خیمه خدمت با نام فاطمه زینت گرفته و با سکنی گرفتن در این موکب، دل در دریای ولایت مداری موج میزند.
استراحتگاه خنک، عرق زوار را خشک میکند و زیباییهای سفر میشود سفره باز دل رهروان و هر کس چیزی تعریف میکند و همه از بودن با همدیگر لذت میبرند، اینجا همه حریم دارند در حالی که در هم ذوب هستند و خادمان مثل پروانه دور شمع وجودشان میچرخند.
از پتو و متکا، از شستن رخت و لباسها، از حمام و دوش گرفتن، از پذیرایی غذا و میوه، از چای داغ و شربت خنک، از برنامههای متنوع فرهنگی، از دعا و نماز و روضه، دریغی نیست، خادمان از کریمه اهلبیت (س) کرامت را آموخته و آن را سهم زوارالحسین (ع) کردهاند.
نمیگذارند خطی بر جبین اهل مشایه بیفتد، برایشان فرقی ندارد از کدام خطه باشند، از کدام مذهب و دین، با چه خط و ربطی، اینجا همه عزیزند و قدم زوار، توتیای چشمان خدام است، اینجا خادمان، چون فانوسهایی روشن مهربانی را نذر زائران میکنند، «طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ؛ خوشا به حالشان و خوش سرانجامى.»(سوره رعد/آیه ۲۹).