به گزارش ایکنا به نقل از الشروق، اکرم السیسی، تحلیلگر مصری در یادداشتی در خصوص رسالت پیامبر گرامی اسلام(ص) و تغییر کیفی که در زندگی مسلمانان ایجاد کرده است، نوشت:
انسانها الهامات خلاقانه زیادی از پرندگان، حیوانات و حشرات میگیرند. مانند همه هواپیماها که به شکل پرندگان هستند و سرعت خودروها با سرعت اسب سنجیده میشود.
اما جهشهای دیگری نیز برای انسان رخ دادهاست که انسانها به جای پیامهایی که از موجودات و پدیدههای طبیعی میگرفتند، از افرادی چون پیامبران و رسولان الهام میگرفتند که هر یک از پیامهای الهی یک جهش کیفی در گنجینه دانش انسان بود.
حضرت ادریس نخستین کسی بود که قلم به دست گرفت و به ما خواندن و نوشتن را آموخت. در ابتدا به جای حروف، تصاویر موجودات روی زمین بودند، سپس تصاویر به نمادهای آوایی تبدیل شدند که گامی اساسی در ظهور الفبا و توسعه نوشتار بود. به این ترتیب، انسان تولیدات فکری و میراث فرهنگی و علمی خود را از نابودی حفظ کرد و بدین ترتیب انباشت دانش و استفاده از عقل، که بزرگترین موهبت الهی به انسان است، آغاز شد.
سپس پیامبران و انبیاء یکی پس از دیگری آمدند تا به بشریت، توحید را بیاموزند، آموزهای که اغلب از آن منحرف میشدند. قرآن درباره حضرت ابراهیم(ع) چنین روایت میکند: «و [یاد کن] هنگامی که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بتهایی را به عنوان خدایان انتخاب میکنی؟ من تو و قوم تو را در گمراهی آشکار میبینم. این گونه فرمانروایی و مالکیّت و ربوبیّت خود را بر آسمان ها و زمین به ابراهیم نشان دادیم تا از یقینکنندگان باشد. اما هنگامی که شب او را پوشاند، ستارهای دید. گفت: این پروردگار من است. اما هنگامی که غروب کرد، گفت: من غروبکنندگان را دوست ندارم و هنگامی که ماه را در حال طلوع دید، گفت: این پروردگار من است. اما هنگامی که غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند، قطعاً از گروه گمراهان خواهم بود. و هنگامی که خورشید را در حال طلوع دید، گفت: این پروردگار من است؛ این بزرگتر است. اما هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من، بیتردید من از آنچه شما با خدا شریک میسازید، بیزارم. من به دور از انحراف و با قلبی حقگرا همه وجودم را به سوی کسی که آسمانها و زمین را آفرید، متوجه کردم و از مشرکان نیستم.» (آیات 74 تا 79 سوره انعام)
رسالتهای بزرگ الهی که به توحید دعوت میکردند، با سه پیامبر به پایان میرسد: موسی، عیسی و حضرت محمد، که درود خدا بر آنها باد. موسی(ع) دو معجزه داشت: اول عصایش که مارهای جادوگران فرعون را بلعید و با آن دریا را نیز شکافت. دوم دستش که در جیبش گذاشت و سفید بیرون آمد. اما عیسی، مسیح(ع) زندگیاش پر از معجزات بود. او در گهواره با مردم صحبت میکرد و از گِل پرنده درست میکرد، در آن میدمید و به اذن خدا پرنده زنده میشد. او نابینایان و بیماری پیسی را شفا میداد و به اذن خدا مردگان را زنده میکرد. با این حال، تنها مردم ساده قوم او به او ایمان آوردند و پس از او، مردم به شرک بازگشتند. بنابراین رسالت نهایی با خاتم پیامبران، حضرت محمد(ص) بود.
رسالت حضرت محمد با همه پیشینیان خود متفاوت بود و یک جهش کیفی محسوب میشد، زیرا مانند پیشینیان خود به معجزات حسی یا مادی متکی نبود، بلکه خداوند آن را با یک معجزه عقلانی، که کتاب خدا - قرآن کریم - است، متمایز میکرد و اجزای اساسی آن دعوت بشریت به توحید خدا محسوب میشود؛ آگاه کردن بشر از تجربیات گذشته، والهام گرفتن از آنچه به نفع آنهاست، و اجتناب از آنچه به آنها آسیب میرساند یا طبیعت آنها را فاسد میکند، مانند داستان قوم لوط، آموزش آزادی بیان به بشریت و احترام به دیگران، همانطور که در گفتوگوی فرشتگان و شیطان با خدا در مورد خلقت آدم به ما رسیده است؛ و احترام به عقاید و ادیان دیگران؛ علاوه بر احکام مربوط به ازدواج و ارث، و هر چیز دیگری که خداوند برای بشر قرار داده تا با عقل و خرد خود در مورد آن تأمل کند. این علاوه بر توصیههای اخلاقی و رفتاری است.
بدین ترتیب، کتابهای آسمانی حدود خیر و شر را روشن میکنند، سپس انسانها را به حال خود واگذار میکنند. هر که نیکی کند به سود خود کرده و هر که بدی کند به زیان خود کرده است. خداوند مسئولیت و جزا را دو ارزش قرار داده است که ما زندگی خود را بر اساس آنها بنا میکنیم. مسئولیت به این معنی است که شخص عواقب گفتار و کردار خود را به عهده میگیرد و جزا به معنی قضاوت عادلانه در مورد گفتار و کردار است.
موضع قرآن کریم در مورد مسئولیت در دو اصل خلاصه میشود:
اول: «هیچ مسئولیتی بدون آزادی وجود ندارد» و دوم: «هیچ آزادی بدون مسئولیت وجود ندارد».
بر اساس اصل اول، خداوند مقرر داشته است که انسان مجبور از مسئولیت معاف است، زیرا او آزاد نیست بنابراین چارهای ندارد: «فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ: اما هر که [به ناچاری] مجبور شود، نه [چیزی] را بخواهد و نه [از حدود آن] تجاوز کند، گناهی بر او نیست.» (بقره/173)
فقها برای این اصل به این قاعده استناد کردهاند که: «ضروریات، حرام را حلال میکند.»
اما در مورد اصل دوم یعنی: «هیچ آزادی بدون مسئولیت وجود ندارد»، آزادی مستلزم توانایی است که در عقل و رسیدن به بلوغ مجسم میشود، زیرا این دو، اساس پذیرش مسئولیت هستند. بنابراین، یک فرد عاقل مسئول انتخابهای خود میشود و در قبال آنها پاسخگو خواهد بود، زیرا او مجبور نیست. این منطق قرآن کریم در مورد مسئولیت و مجازات است، همانطور که در آیات شریفه آمده است: «در آن روز مردم پراکنده میشوند تا اعمال خود را ببینند. پس هر که به اندازه ذرهای نیکی کند، آن را میبیند و هر که به اندازه ذرهای بدی کند، آن را میبیند.» (آیات 6 تا 8 سوره زلزال)
از اینجا مرحله جدیدی در تاریخ بشر آغاز شد. تمام راههای ارتباطی بین انسان و آسمان از بین رفت و معجزات به تاریخی بیبازگشت تبدیل شدند. خداوند انسان را به مرحله بلوغ رساند که قادر به تکیه بر عقل، تفکر، تأمل و تخیل برای مدیریت زندگی خود است و به جانشین واقعی خدا در زمین تبدیل شد.
بنابراین، رسالت محمدی(ص) یک تغییر کیفی در تاریخ بشر تلقی شد، زیرا امانت جانشینی را به انسان سپرد و هدایت مستقیم الهی پایان یافت. خداوند تنها به کتاب خود بسنده کرد و انسان با آزادی و اراده کامل حرکت کرد.
از این رو، نقش رسالتهای آسمانی پایان یافت و دانش مستقیماً از انسان به انسان منتقل شد و این کار به جای پیامبران و رسولان توسط علما و فیلسوفان انجام میشد.
با این حال، وقایع تاریخی ثابت میکند که مسلمانان از درک صحیح رسالت محمدی، یعنی اینکه اراده، عقل و انتخاب انسان اساس زندگی دنیوی است، منحرف شدند. ما اولین دگرگونی در این اصل را در زمان معاویه بن ابی سفیان میبینیم، زمانی که برای اولین بار دین را در سیاست وارد کرد و قرآنها را در جنگ صفین بالا برد تا از شکست خود در برابر سپاه علی بن ابی طالب(ع) جلوگیری کند. دوم، وقتی هوادارانش نظریه «جبر» را برای توجیه ارث بردن قدرت او به پسرش یزید ابداع کردند و گفتند که اگر خواست خدا برخلاف این بود، این ارث اتفاق نمیافتاد!
از این رو، اختلاط دین و سیاست و ابطال اراده و عقل انسان چیزی است که امتهای اسلامی تا به امروز از آن رنج میبرند.
حکومت «اسلام» یک حکومت مدنی بود که توسط پیامبر(ص) در مدینه تأسیس شد، جایی که همه ادیان الهی، در کنار هم زندگی میکردند. تساهل و تسامح حاکم بود، عقل و منطق غالب بود و روابط دنیوی بین مردم به قراردادها و پیمانهای انسانی، نه الهی، گره خورده بود.
حال آیا میتوانیم امیدوار باشیم که مسلمانان واقعاً رسالت محمدی را درک کنند، به منطق عقل بازگردند و دانش غالب شود؟ همانطور که خداوند متعال فرمود: «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ: از بندگان خدا فقط دانشمندان از او می ترسند» (فاطر/28)، که نشان میدهد دانشمندان به سبب علمشان بهترین افراد هستند، زیرا ذهن خود را به بزرگترین هدیه الهی به بشریت اختصاص میدهند.
ترجمه از فرشته صدیقی
انتهای پیام