صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۳۰۱۳۸۳
تاریخ انتشار : ۰۲ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۷:۰۸
یادداشت

امام رضا(ع) با حدیث سلسلة الذهب، حجت را برای همه علمای فریقین در مورد وجوب اقرار به امامت اهل بیت(ع) و وجوب اطاعت از آنها و اینکه توحید جز با ولایت آنها معنایی ندارد، اقامه فرمود.

به گزارش ایکنا به نقل از مرکز عقیدتی الرصد، شیخ فاروق الجبوری، محقق عراقی در یادداشتی در خصوص نقش امام رضا(ع) در تقویت عقاید امت اسلامی نوشت:
 
مشهور است که امام رضا(ع) در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری قمری می‌زیست، زمانی که جنبش علمی به طور بی‌سابقه‌ای فعال بود و فرآیندهای تدوین و تألیف کتب به طور گسترده منتشر می‌شد. در آن زمان، ترجمه کتب فلسفی غرب رواج یافت و بسیاری از دانشمندان مسلمان آنها را به طور کامل پذیرفته بودند. این امر منجر به ظهور چندین جنبش الحادی و گرایش‌ اعتقادی از طیف‌های مختلف شد که در قالب فرقه‌های کلامی بروز یافتند. لذا مقابله با آنها و محافظت از عقاید اسلام در برابر اندیشه‌های آنها که از الزامات فطرت و منطق عقل سلیم منحرف شده بودند، ضروری بود. 
 
از آنجا که حضور امام رضا(ع) در عرصه اعتقادی، حضوری مؤثر و برجسته بود، مهمترین مسائلی را که ایشان(ع) به‌ویژه در اصول دین به آنها پرداخته بودند، بررسی می‌کنیم. از جمله این موارد عبارتند از:
 

اول: اصل توحید

 
امام(ع) درباره مسائل متعددی مربوط به توحید، اسماء الهی و معانی آنها و صفات ذات مقدس خداوند، چه صفات ایجابی مانند علم و قدرت و چه صفات سلبی مانند عدم امکان رؤیت، نفی مکان غیره سخن می‌گفت. [مسند الامام الرضا(ع) نوشته عطاردی، جلد ۱، صفحه ۹].
 
از جمله مهمترین مسائلی که امام  رضا(ع) به آن توجه داشت، مسئله اثبات صانع بود. کلینی، راوی مورد اعتماد اسلام، از محمد بن عبدالله خراسانی، خادم امام رضا(ع) روایت کرده است که گفت: «مردی از زنادقه [یعنی ملحدان] نزد ابوالحسن(ع) آمد در حالی که گروهی از مردم نزد او بودند. ابوالحسن فرمود: «ای مرد، به من بگو، اگر آنچه می‌گویی حق توست و نه آنطور که می‌گویید، آیا ما شرعاً یکسان نیستیم؟ آیا نماز، روزه، زکات و ایمان ما به ما ضرری نمی‌رساند؟» آن مرد ساکت ماند. سپس ابوالحسن(ع) فرمود: «و اگر آنچه می‌گوییم حق ماست و گفتار ماست، آیا شما هلاک نشده‌اید و ما نجات یافته‌ایم؟» مرد گفت: «خدا تو را رحمت کند. به من نشان بده که او چگونه و کجاست.» فرمود: «وای بر تو، آن راهی که به آن رفته‌ای اشتباه است. ... خدا نه با «چگونگی» شناخته می‌شود و نه با «کجا بودن» و نه با هیچ حسی درک می‌شود و نه با چیزی قابل مقایسه است. مرد گفت: «پس اگر با هیچ یک از حواس درک نشود، چیزی نیست؟» ابوالحسن(ع) فرمود: «وای بر تو! چون حواس تو از درک او ناتوان است، ربوبیت او را انکار می‌کنی. اما چون حواس ما از درک او ناتوان است، یقین داریم که او پروردگار ماست، بر خلاف هر چیز دیگر!» [الکافی، ج ۱، ص ۷۸]

دوم: عدل الهی 

برای هر کس که کتب اعتقادی و کلامی را مطالعه کرده باشد، روشن است که مهم‌ترین مسائل عدل الهی دو مسئله قضا و قدر، و جبر و اختیار است. این دو مسئله، قسمت زیادی از توجه مسلمانان و علمای مسلمان را به خود اختصاص داده و منجر به ظهور فرقه‌های مختلف اسلامی شده است که مهم‌ترین آنها خوارج، مجبّره و مفوّضه، و مذهب امر بین الأمرین که مذهب اهل بیت(علیهم السلام) است، می‌باشند. در هیچ زمانی اختلاف کلامی بر سر این دو مسئله به اندازه قرن دوم هجری نبوده است. بنابراین، لازم بود که امام(ع) به آنها توجه ویژه‌ای داشته باشد، بنابراین در مورد آنها صحبت کرد و آنها را به کامل‌ترین شکل برای مردم بیان فرمود. 
 

مبحث اول: قضا و قدر

 
صدوق در کتاب «التوحید و الخصال» با سند خود از ابواحمد غازی روایت کرده است که گفت: علی بن موسی الرضا از پدرش موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد از پدرش علی بن حسین از پدرش حسین بن علی (علیهم السلام) برای ما روایت کرد که فرمود: از پدرم علی بن ابی طالب(ع) شنیدم که می‌فرمود: اعمال سه گونه‌اند: واجبات، فضایل و گناهان. اما واجبات، به امر خداوند متعال و به رضایت خداوند و قضای و قدر الهی و به مشیت و علم او هستند. اما فضایل، به امر خداوند نیستند، بلکه به رضایت خداوند و به قضای و قدر خداوند و به اراده و علم او هستند. اما گناهان، به فرمان خدا نیستند، بلکه به قضا و قدر الهی و به اراده و علم او هستند اما خداوند بخاطر آنها انسان را مجازات می‌کند.» [التوحید، ص ۳۶۹، الخصال: ۱۶۸].

مبحث دوم: جبر و اختیار

شیخ کلینی و صدوق با سند خود از حسن بن علی وشاء روایت کرده‌ که گفت: از امام پرسیدم و گفتم: خداوند کارها را به بندگانش تفویض کرده است؟ فرمود: خداوند از این عزتمندتر است. گفتم: پس آنها را مجبور به گناهان کرده است؟ فرمود: خداوند عادل‌تر و داناتر از این است. سپس فرمود: خداوند فرموده است: ای فرزند آدم، من به کارهای نیک تو از تو سزاوارترم و تو به کارهای بدت از من سزاوارتری. تو با قدرت من که در تو قرار دادم، گناهان را مرتکب شدی. [الکافی: ج ۱، ص ۱۵۷، التوحید، ص ۳۶۲، عیون الاخبار، ج ۱، ص ۱۳۱]. 

سوم: اصل نبوت

امام رضا(ع) در این زمینه مسائل پیچیده‌ای را که برای مردم مبهم بود، روشن کردند که برخی از آنها مربوط به نبوت عامه و برخی مربوط به نبوت خاصه بود. ایشان مطالبی را در مورد پیامبران آدم، ابراهیم، اسماعیل، یوسف، موسی، یوشع، دانیال، خضر، سلیمان و عیسی (علیهم السلام) و همچنین در مورد پیامبر برگزیده، حضرت محمد(ص) بیان فرمودند. از جمله مسائل نبوت عامه، سخن آن حضرت(ع) درباره علت تفاوت معجزات انبیاء(علیهم السلام) است که شیخ کلینی و شیخ صدوق، با اسناد خود از ابویعقوب بغدادی روایت کرده‌اند، که گفت: «ابن سکیت به ابوالحسن الرضا(ع) گفت: چرا خداوند متعال موسی بن عمران را با عصا، دست سفید و وسیله جادویی فرستاد و عیسی(ع) را با طب فرستاد و محمد(ص) را با کلام و موعظه؟!» ابوالحسن(ع) به او فرمود: وقتی خداوند متعال موسی(ع) را فرستاد، سحر و جادو در میان مردم زمانش شایع‌ترین بود، پس او از جانب خداوند متعال چیزی برایشان آورد که هیچ قومی نمی‌توانست با آن برابری کند و چیزی که سحر آنها را باطل می‌کرد.  خداوند تبارک و تعالی، عیسی(ع) را در زمانی فرستاد که بیماری‌ها بروز پیدا کرده بودند و مردم به طب نیاز داشتند. پس او از جانب خداوند عزوجل با چیزی که قبلاً نداشتند، نزد آنها آمد و با آن مردگان را زنده کرد و به اذن خداوند، نابینایان و جذامیان را شفا داد و با آن حجت را بر آنها اقامه کرد. و خداوند محمد(ص) را در زمانی فرستاد که مردم زمانش بیشتر به خطبه، سخنرانی و شعر مشغول بودند. پس او با کتاب خداوند عزوجل، مواعظ و احکام آن نزد آنها آمد و با آن ادعاهای آنها را باطل کرد و حجت را بر آنها اقامه نمود. ابن سکیت گفت: به خدا سوگند، من امروز هرگز کسی مانند تو را ندیده‌ام، پس حجت بر خلق امروز چیست؟ فرمود: عقل به وسیله‌ آن کسی را که درباره‌ خدا راست می‌گوید می‌شناسد، پس او را تصدیق می‌کند و کسی را که درباره‌ خدا دروغ می‌گوید می‌شناسد، پس او را تکذیب می‌کند. ابن سکیت گفت: به خدا قسم، این جواب است. [الکافی، ج ۱، ص ۲۴، عیون الاخبار، ج ۲، ص ۸۵]
 
 

چهارم: اصل امامت

امام رضا(ع) در موضوع امامت حضوری برجسته داشتند. ایشان بسیاری از مسائل آن را با توضیح و تشریح مطرح کردند و بسیاری از اسرار آن را آشکار ساختند، از جمله اینکه زمین بدون امام نمی‌ماند، وگرنه ساکنان خود را در خود فرو می‌برد، تفاوت بین رسول، نبی و امام و اینکه امامان(علیهم السلام) امنای خدا در زمین هستند، و همچنین وجوب عمل امامان(علیهم السلام) به تقیه و اینکه ایشان با پذیرش اجباری ولایتعهدی مأمون عباسی پس از تهدید به مرگ، بر اساس آن عمل کردند. 
و از جمله مطالبی که ایشان(ع) مطرح کردند، مطالب مربوط به عقیده مهدویت بود، مانند انتظار فرج، آشکار کردن برخی از نشانه‌های ظهور، هشدار دادن به برخی از فتنه‌های آخرالزمان، خبر دادن از وقایع دوران ظهور، حرکت سفیانی و بسیاری موارد دیگر [مسند الامام الرضا (ع)، تالیف عطاردی، جلد ۱، صفحات ۲۱۶-۲۲۸].
 

اما از برجسته‌ترین آثار امام رضا(ع) در باب امامت سه موضوع است:

 

اول: بیان جایگاه امامت و ویژگی‌های امام توسط آن حضرت (ع) به طور مفصل و دقیق، و با وضوحی که هیچ ابهام و شکی باقی نمی‌گذارد.

 
دوم: اقامه حجت بر علمای اهل سنت در مورد مسئله امامت الهی و ارتباط تنگاتنگ آن با توحید از طریق حدیث معروف به حدیث سلسلة الذهب.
 
این، یک حدیث شریف قدسی است که امام رضا(ع) با سندی از پدران طاهرینش(علیهم السلام) از پیامبر(ص) از جبرئیل(ع) از خداوند عزوجل روایت کرده است، بنابراین سند راویان آن همگی معصوم بوده‌اند و به همین دلیل علمای اهل سنت - نه شیعه - آن را حدیث سلسلة الذهب نامیده‌اند. در غیر این صورت، شیعیان معتقدند که تمام احادیث ائمه(علیهم السلام) که از آنها صادر شده است، دارای یک سلسله سند طلایی هستند و به رسول خدا(ص) منتهی می‌شوند، چه آنها سند خود را ذکر کرده باشند و چه نکرده باشند.
 
امام(ع) با این حدیث، حجت را برای همه علمای فریقین در مورد وجوب اقرار به امامت اهل بیت(علیهم السلام) و ولایت آنها و وجوب اطاعت از آنها و رجوع به آنها و اینکه توحید جز با ولایت آنها معنایی ندارد، اقامه فرمود.
 
سوم: محافظت از شیعیان در برابر فتنه واقفیه. زیرا یکی از خطرناک‌ترین فتنه‌هایی که شیعیان به آن مبتلا شده و نزدیک بود آنان را به ورطه نابودی بکشاند، در دوران امام رضا(ع) رخ داد. این فتنه با ظهور واقفیه رخ داد، آنها گروهی از فرصت‌طلبان همراه امام کاظم(ع) و امین اموال و هدایای شخصی بودند که از شیعیان و پیروانش به ایشان می‌رسید. آن حضرت اغلب آنها را بین مؤمنان مستضعف و فقیر تقسیم می‌کرد. هنگامی که هارون عباسی ایشان را زندانی کرد و حبسش طولانی شد، آن اموال به عنوان امانت نزد این فرصت‌طلبان جمع‌آوری شد و افزایش یافت. 
 
هنگامی که امام کاظم(ع) به شهادت رسید، دنیا و زینت‌های آن این مأموران را وسوسه کرد، بنابراین ادعا کردند که امام کاظم(ع) زنده است و در غیبت به سر می‌برد. آنها در مقابل امام ایستادند و امامت امام رضا(ع) را انکار کردند. امام سعی کرد آنها را نصیحت و راهنمایی کند، بنابراین گروهی از آنها توبه کردند و برخی دیگر در انحراف و لجاجت خود باقی ماندند و تمام تلاش‌ها برای اصلاح و هدایت آنها بی‌فایده بود. امام(ع) با آنها مقابله کرد، زیرا می‌ترسید که آنها اعتقاد مردم به امامت دوازده امام(علیهم السلام) را تخریب کنند. لذا بیانیه‌هایی درباره آنها صادر و دروغ‌هایشان را آشکار کرد تا اینکه مردم آنها را شناختند و اتحادشان از هم پاشید. 
 
این تنها قطره‌ای از دریای وجود مقدس امام رضا(ع) در زمینه عقاید و کلام است که با موضع خصمانه‌ حکومت عباسی نسبت به ایشان و حصر خانگی ایشان در سال‌های آخر عمر شریفشان پایان یافت. 
 
ترجمه از فرشته صدیقی

 

انتهای پیام