صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۳۰۱۴۵۴
تاریخ انتشار : ۰۲ شهريور ۱۴۰۴ - ۲۱:۲۱
پرواز تا ملکوت/ ۳۶

در واپسین لحظات حیات، امام حسین(ع) میان وداعی جانسوز با اهل‌بیت، عطش کودکان و هجوم لشکر دشمن، با خطبه‌ای بلیغ مردم را به تقوای الهی فراخواند و با پایداری در برابر باران تیرها، تاریخ عاشورا را با خون و ایمان رقم زد.

به گزارش ایکنا از مازندران، در ایام ماه محرم، سلسله مباحث «پرواز تا ملکوت» با موضوع «بررسی قصه کربلا» از سوی محمدهادی یدالله‌پور، دانشیار مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت دانشگاه علوم پزشکی بابل در قالب پادپخش (پادکست) با همکاری ایکنا منتشر شد. 

مبحث سی‌‌‌وششم «پرواز تا ملکوت» راوی به آخرین ساعات حضور امام حسین(ع) در کربلا، وداع با اهل‌بیت، خطبه‌ی بیدارگر و نبرد پایانی تا شهادت می‌پردازد که در ادامه مشروح آن را می‌خوانیم و می‌شنویم.

در میانه میدان کربلا، امام حسین(ع) دعایی بر زبان جاری کرد: سپس به سوی خیمه‌ها رفت تا با اهل حرم وداع کند: یا سکینه، یا فاطمه، یا زینب، یا‌ام‌کلثوم، علیکم منی‌السلام.

سکینه(س) با شنیدن این سخن پرسید: «آیا تسلیم مرگ شده‌ای؟» امام فرمود: «چگونه تسلیم نباشم، که یاوری برایم نمانده است.» صدای شیون در حرم برخاست و امام همه را به آرامش و صبوری فراخواند، به‌ ام‌کلثوم(س) سفارش خویشتن‌داری کرد و سکینه(س) را در آغوش گرفت، اشک‌هایش را پاک کرد.

در هنگام وداع، دختری سه‌ساله با لبانی خشک از عطش نالید: «یا ابتاه، العطش!» امام فرمود: «صبر کن تا برایت آب بیاورم.»، اما هنوز به فرات نرسیده بود که خبر حمله سپاه به خیمه‌ها رسید. به شتاب بازگشت، دختر خردسال به استقبال آمد و از او پرسید که آیا آب آورده است. امام اشک‌بار گفت: به خدا سوگند، تحمل بی‌قراری تو بر من سخت است.

سپس برای جنگ به میدان رفت و هر که را به رویارویی آمد، از پای درآورد. عمر بن سعد سپاه را برانگیخت: «این فرزند علی بن ابی‌طالب، قهرمان عرب است؛ از هر سو بر او بتازید!» سیل تیر و نیزه از هر سو باریدن گرفت. امام در برابرشان ایستاد و خطبه‌ای بلیغ خواند، مردم را به تقوا و پرهیز از دنیای فریبنده فراخواند و فرمود: «دنیا سرای ماندن نیست، بلکه گذرگاهی برای برداشتن توشه است و بهترین توشه تقوای الهی است.»

بار دیگر به خیمه‌ها بازگشت، اهل‌بیت را به صبر و پایداری دعوت کرد و سفارش نمود آماده بلا باشند. برای جلوگیری از غارت، جامه‌ای کهنه و چاک‌زده بر تن کرد. سپس به دختری که در گوشه خیمه می‌گریست دل‌داری داد. در این هنگام عمر بن سعد فرمان حمله داد و تیراندازان باران تیر بر او گشودند. امام با سینه خویش، تیر‌ها را نشان گرفت و در میانه تیررس، فریاد زد: «برای چه با من مقاتله می‌کنید؟ آیا حقی را ترک کرده‌ام یا شریعتی را دگرگون ساخته‌ام؟»

در اوج نبرد، سنگی بر پیشانی‌اش نشست. خون را که پاک می‌کرد، تیر سه‌شعبه‌ای مسموم بر سینه یا قلب مبارکش فرود آمد. امام زمزمه کرد: «بسم‌الله و بالله و علی ملة رسول‌الله»، سر به آسمان برداشت و نجوا کرد: «خدایا، تو می‌دانی اینان کسی را می‌کشند که…»

انتهای پیام